متن و پیامک مذهبی
اشعار جانسوز و سوزناک امام حسین (ع)

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، مجموعه ای از زیباترین اشعار جانسوز و سوزناک امام حسین (ع) برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
کم کم غروب واقعه از راه میرسید یک زن میان دشت، سراسیمه میدوید این خیمهها نبود که آتش گرفته بود آتش میان سینهی او شعله میکشید راهی نمانده بود برایش به غیر صبر باید دل از عزیز سفر کرده میبرید مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش قطره به قطره سرخ و غریبانه میچکید آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد باید حماسه پشت حماسه میآفرید
🖤🖤🖤
شب اشک و شب آه و شب غم شب دلواپسي و حزن و ماتم ميان سينه قلبم بي قرار است محرم آمدهای دل محرم
🖤🖤🖤
شعر جانسوز برای امام حسین
گودال قتلگاه … گل و بوی پیرهن در جست وجوی یوسف زیبای بی کفن پیداست آه … منظری از ماه چاک چاک خورشید رنگ باخته و تکّه تکّه تن گرگی نشسته بر تن خورشید و میدرد شال و عبا و پیرهن سرخ آن بدن گفتند: رستخیز عظیمی است نی نوا … نه … رستخیز گوشهای از نی نوای زن تاریک میشود همه جا … بی کس و غریب سخت است هم علی شدن و هم حسن شدن ای ماه سرخ! سر بزن از پشت نیزهها ای چاک چاک ماه! کجایی حسین من؟ قرآن بخوان که بشنوم آوای هفت بند ای آیه مقطعه، با آن لب و دهن افتاده عکس ماه، لب گودی و زنی در جست وجوی یوسف زهرای بی کفن …
🖤🖤🖤
شعر مُقبل كاشانی به مناسبت روز دهم ماه محرم
روایت است كه چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حركت ذوالجناح وز جولان هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت كشید پــا ز ركـاب آن خلاصهی ایجاد به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد بلند مرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
🖤🖤🖤
مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید مــردم کتیبههای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟ «باز این چه شورش است که…عالم» بیاورید
🖤🖤🖤
شعر زیبا در مدح امام حسین
در مکتب عشق شاهباز است حسین مرآت دل اهل نیاز است حسین ســـــــــرداد نــــداد تن به ذلت آری جــــاوید کنند نماز است حسین
🖤🖤🖤
قیامت بی حسین غوغا ندارد قیامت بی حسین غوغا ندارد شفاعت بی حسین معنا ندارد حسینی باش که در محشر نگویند چرا پروندهات امضاء ندارد
🖤🖤🖤
شعر سوزناک برای امام حسین
من تشنه لبم آب حیاتم بدهید راهی بــــــــــه سفینه النجاتم بدهید من تذکرۀ کرببلا میخواهم ای آل محمد (ص) این براتم بدهید
🖤🖤🖤
حاجیان جمعاند دور هم همه پس کجا رفته حسـین فاطمه حاجـیان رفتند یکـسر درمنا پس چرا اورفته سوی کربـلا او بجای موی سر، سـر میدهد قاسـم و عـباس و اکبر میدهد سعی حـج او صفا باخنجر است مروهاش قبر علـی اصغر است
🖤🖤🖤
شعر زیبا در مدح امام حسین کوتاه
به سینه هرکه تمنای کربلا دارد همیشه در دل خود روضهای به پا دارد کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد؟ بدون عشق تو عالم کجا بها دارد؟ حـــلال جمیع مشکلات است حسین شـــویندۀ لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا جائی که سفینه النجاه است حسین
🖤🖤🖤
سرم سودایی جام حسین است همیشه بر لبم نام حسین است دلم گر چون کبوتر پر بگیرد اقـــامتگاه او بام حسین است شعرهای کوتاه درباره امام حسین و ماه محرم از ازل در طَلَبَت چشم ترم گفت حسین هرکجا بال زدم، بال و پرم گفت حسین مادرم داد به من درس محبت اما من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین
🖤🖤🖤
ای حضور آسمان در جان خاک یا حسین بن علی روحی فداک موجها هرچه تلاطم میکنند پیش پایت خویش را گم میکنند ای نماز عشق را تکبیر سرخ آیت تطهیر را تفسیر سرخ ای شکوه آفرینش، ای یقین آبروی مکتب، ای سالار دین ای امام لالههای نینوا آفتابِ غرقِ خون در کربلا ای جلال هر چه غیرت، هرچه مرد قوّت بازوی قرآن در نبرد قوس محرابم، خم ابروی توست خط «انعمت علیهم» کوی توست آبها وقتی که توفان میکنند یاد آن لبهای عطشان میکنند
🖤🖤🖤
خط با خون تو آغاز میشود از آن زمان که تو ایستادی دین راه افتاد چون فرو افتادی حق برخواست تو شکستی و راستی درست شد و از روانه خون تو بنیان ستم سست شد ای قتیل بعد از تو خوبی سرخ است رد خونت راهی که راست به خانه خدا میرود ای باغ بینش ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد و مظلوم، یاوری آشناتر از تو تو کلاس فشرده تاریخی…. علی موسوی گرمارودی خدا جدا نکند…
🖤🖤🖤
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کردهام آخر شده ماه حسین من میزبان گم کردهام در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کردهام پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره اما خدا حالم ببین من مهربان گم کردهام ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کردهام نعمت فراوان دادیام منت به سر بنهادیام اما ببین نامردیام صاحب زمان گم کردهام من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کردهام آقا تو را گم کردهام مولا تو را گم کردهام بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کردهام
🖤🖤🖤
شعر بسیار زیبا در مدح امام حسین
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین منم غلام کسی که بود گدای حسین دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم یکی برای حسن آن یکی برای حسین یقین که آتش دوزخ حرام گردیده به جسم آنکه بود یار آشنای حسین برای بخشش کوه گناه یک راه است بریز قطرهی اشکی تو در عزای حسین کبوتر دل عشاق هر شب جمعه نشسته است روی گنبد طلای حسین خدا کند که شبی زائر حرم گردیم و جان دهیم همان شب به کربلای حسین به گوش جان تو اگر بشنوی هنوز آید ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین
🖤🖤🖤
بار من را کمرم نه سر زانو برداشت کاسهی زانوی من در طلبت مو برداشت در خداحافظیات بود که من افتادم آه راحت نتوان چشم ز. آهو برداشت آهوی خوش قد و بالای حرم، میکشمش نیزه زن را که رسید از رویت ابرو برداشت هر چه کردم بخدا روی به قبله نشدی علتش نیزهی آن بود که پهلو برداشت دیدم از دور کسی رَختِ تو را میپاید آمدم زودتر از من او همه را او برداشت زخمهای بدنت از دو طرف مرتبطاند هر کسی نیزهای از پشت زد از رو برداشت بین ِ. میدان نشد، اما وسطِ خیمه که شد آخرش عمهی تو دست به گیسو برداشت بخدا خسته شدم آه کجایی اکبر کاسهی زانوی من در طلبت مو برداشت عاقبت توی عبایی جگرم را بردم با چه وضعیتی آخر پسرم را بردم
🖤🖤🖤
محرّم آمده از شهر غم، عَلَم در دست برای سینه زدن، تکیه شد سراسر دست محرّم آمد و خمخانهی ازل وا شد وضو ز. باده گرفتم، زدم به ساغر دست حسین آمده با ذوالفقار گریانش که: هان حسینم و تنهاترین علم بر دست حسین آمده تا شرح شقشقیّه کند حسین آمده با خطبهی پدر در دست (چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند: به ذوالفقار مگر برده است حیدر، دست؟) چو ذوالفقار علی چرخ میزند، بی تاب چه حال داده خدایا مگر به اکبر دست؟ ز. خیمه گاه میآید چو گرد باد عطش حسین را بنگر پارهی جگر در دست! چه روز بود که دیدیم ما به کرب و بلا! چه حال بود به ما داد روز محشر دست! بدو شکایت اهل مدینه خواهم برد به خواب گر دهدم دیدن پیمبر، دست نشستهام به تماشای زیر و رو شدنم به لحظهای که برد شمر، سوی خنجر، دست به خویش مینگرم با دو چشم خون آلود نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست به رود علقمه بنگر که میزند بر سر به دستگیریِمان موج شد سراسر دست! نمیتوانم بر روی عشق، بندم چشم نمیتوانم بردارم از برادر، دست تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش ز. هر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دست به پای دست تو سر میدهند، سرداران به احترام تو با چشم شد برابر، دست! به یاد دست توای روشنای چشم حسین! چقدر شام غریبان زدیم بر سر، دست تو را فروتنی از اسب بر زمین انداخت نمیرسید وگرنه به آن صنوبر، دست قنوت، پر زدن دستهای مشتاق است به احترام ابوالفضل میکشد، پر، دست! مگر تو دست بگیری که دستگیر تویی به آستان شفاعت نمیرسد هر دست! اگر چه پیش قدت شد قصیدهام کوتاه به اشتیاق تو شد، سطر سطر دفتر، دست حدیث دست تو را هیچ کس نخواهد گفت: مگر به روز قیامت رود به منبر، دست
🖤🖤🖤
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری آه، آقای غریبم چقدر غم داری تا ابد هم که بخوانند همه مرثیهات باز هم روضهی نا خوانده به عالم داری این همه زائر دلسوختهی خاکت را از ازل داشتهای تا به ابد هم داری روضه خوان هات زیادند، یکیشان قرآن مطلع فجر خدا سوره مریم داری درد دل کن که نماند به دلت، چون پدرت خواهرت هست کنارت، تو که مَحرم داری بهترین نوحه ما هست «غریب مادر» صاحب روضه بگو، بهتر از این دم داری؟ تا که نومید نگردد ز. درت محتاجی تو هم انگشت هم انگشتر خاتم داری وقت تدفین توای شعر غریبی، پسرت دید در وزن تنت چند هجا کم داری
🖤🖤🖤
شعر زیبا در مورد محرم و امام حسین
اگر چه مثل محّرم نمیشوم هرگز جدا ز. روضه و ماتم نمیشوم هرگز مرا ببخش مرا، چون که خوب میدانم که توبه کردم و آدم نمیشوم هرگز اسیر جاذبۀ حُسن یوسف یاسم که محو در گل مریم نمیشوم هرگز گناه کارم و حتی بدون اذن شما بدان نصیب جهنم نمیشوم هرگز به جان عشق قسم غیر چهارده معصوم (ع) به پای هیچ کسی خم نمیشوم هرگز قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی بجز شهید محّرم نمیشوم هرگز نَمی فُرات بیاور چرا که من قانع به سلسبیل و به زمزم نمیشوم هرگز در انتهای غزل من دوباره میخواهم فقط برای تو باشم نمیشوم هرگز
🖤🖤🖤
صداي دستهی زنجيرزن، غمي در من و شعله میکشد اکنون جهنمي در من شب است و از همه سو خيمه مي زند اندوه که تا بنا شود از نو محرّمي در من
🖤🖤🖤
پهن شد سفره دل، بوی خدا آمده است به تن شاه و گدا رخت عزا آمده است
🖤🖤🖤
بزرگ هیئتیان را صدا کنید از نو بساط سینه زنی دست و پا کنید از نو ز بقچههای قدیمیِ خانه، مادرها لباس مشکی ما را جدا کنید از نو
🖤🖤🖤
خیمه، عَلم، کتیبه و پرچم بیاورید شیون کنید شور محرم بیاورید مِشکی کنید قامت رعنای کوچه را پیراهن عزای مرا هم بیاورید
🖤🖤🖤
عاشقان کم کم به شور و التهاب افتادهاند بهر احیای محرم در شتاب افتادهاند مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کردهاند فکر چای روضه و قند و گلاب افتادهاند
🖤🖤🖤
اشعار جانسوز امام حسین
بر مشامم میرسد بوی محرم ای خدا ترسم از این است محرم را نبینم ای خدا شکر نعمت نعمت ام افزون کند حالا بگو من چگونه شکر این غم را نمایم ای خدا
🖤🖤🖤
ارباب صدای قدمت میآید هنگامه اوج ماتمت میآید ما در تب داغ و غم تو میسوزیم چند روز دگر محرمت میآید
🖤🖤🖤
زنده ماندم شب غمت آمد ماه شبهای ماتمت آمد ساعت کار گريه کردن شد فصل باران نم نمت آمد
🖤🖤🖤
راه را باز نماييد …محرم آمد دم بگيريد که هنگامهی ماتم آمد دست بر سينه نهاده …همه تعظيم کنيد مادري دست به پهلو، کمري خم آمد
🖤🖤🖤
قدم ز روی ادب زن حریم ماتم را کن احترام و نگه دار حرمت غم را به اذن حضرت زهرا بیا و مُحرم شو بپوش جامهی احرام حج ماتم را
🖤🖤🖤
از آسمان منادی ماتم رسیده است فبک علی الحسین… محرّم رسیده است از آسمان ببار که دلها گرفته است خون گریه کن که قافلهی غم رسیده است
🖤🖤🖤
سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید ماه محرم شده یاری زهرا کنید بانی بزم عزا مادر او فاطمه است آمده قامت کمان خوب تماشا کنید ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید ناز گنه کار را میخرد ارباب ما امر کند هر که را گم شده پیدا کنید نوکر هر سالهایم پای قرار آمدیم موسم درد دل است عقدهی دل وا کنید بر اثر معصیت خشک شده اشک من دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید گریه برای شما دار و ندار من است چشمِ پُر از گریهای، میشود اعطا کنید راه نشانم دهید برگ امانم دهید کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید صحن حسینیهها گوشهای از کربلاست عرش نشینان عشق فخر به موسی کنید بی کفن کربلا حضرت آقا سلام اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید
🖤🖤🖤
اشعار جانسوز روضه امام حسین
ای داغدار اصلیِ این روضهها بیا صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه ای منتهای آرزوی اولیا بیا بالا گرفتهایم برایت دو دست را ای مرد مستجابِ قنوت دعا بیا فهمیدهایم با همه دنیا غریبهایم دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا از هیچ كس به جز تو نداریم انتظار بر دستهای توست فقط چشم ما بیا هفته به هفته میگذرد با خیال تو پس لا اقل به حرمت خونِ خدا بیا بیش از هزار سال تو خون گریه کردهای ای خون جگر ز غربت زینب بیا بیا عرضِ ارادتِ كمِ ما را قبول كن امسال هم محرم ما را قبول كن
🖤🖤🖤
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید خورشیدترین حادثهها در تو درخشید بر دوست همان روز که با حنجره خون گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید شد کرب و بلا کعبه تو، حجّ تو مقبول گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید ای معجزه سرخ، به ایثار تو سوگند تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید «رضا اسماعیلی»
🖤🖤🖤
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ یک بغل باران الله الصمد آوردهام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟ راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟ از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ از محرم دم به دم هر چند ماتم میچکد باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
🖤🖤🖤
گل خوش رنگ و بوی من حسین است بهشت آرزوی من حسین است مزن دم پیش من از لاله رویان که یار لاله روی من حسین است من آن مداح مست سینه چاکم که ممدوح نکوی من حسین است همه در گفتگوی این و آنند ولیکن گفتگوی من حسین است سخن بی پرده می گویم زمستی می و جام و سبوی من حسین است چو مرغ حق که از حق میزند دم طنینهای و هوی من حسین است از آن بر تربتش سایم جبین را که عز و آبروی من حسین است احد گوئی از آن باشد شعارم که پیر و نکته گوی من حسین است
🖤🖤🖤
سوز همیشهی جگرم باش یا حسین من سینه میزنم سپرم باش یا حسین در طول عمر جز تو پناهی نداشتم مثل گذشتهها پدرم باش یا حسین هر روز مادرم سر سجاده گفته است خیلی مراقب پسرم باش یا حسین ای نام تو بهانهی شیرین زندگی شور محرم و صفرم باش یا حسین پایین پات سر بگذارم تو هم بیا بالای جسم محتضرم باش یا حسین جان مرا بگیر حوالی قتلگاه این گونه آخرین خبرم باش یا حسین دستم به دامنت نرسید این جهان اگر باب الحسین منتظرم باش یا حسین باشد قرار بعدی ما اربعین حرم مهر قبولی گذرم باش یا حسین سربازهای لشکر یا زینب توایم حرز مدافعان حرم باش یا حسین
🖤🖤🖤
اشعار جانسوز شهادت امام حسین
رنگ عالم شد سیاه درجهان عاطفه پیراهن غم شد سیاه تکیه تکیه یاحسین درغمت پیراهن این شهر کم کم شد سیاه چونکه بالاتر نداشت درمیان ماهها ماه محرم شد سیاه در مِنا امسال آه علقمه شد روسپید و روی زمزم شد سیاه جلد مانند لباس بر اَمالی و لهوف و بر مُقرّم شد سیاه پوست درسینه زنی سرخ شد، شد نیلگون و آخرش هم شد سیاه بین این رنگین کمان دل سپید و چشم سرخ و رنگ پرچم شد سیاه برتن مسلم هم آه رد تیر و تیغها قدر مُسلّم شد سیاه
🖤🖤🖤
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم شرمندهام آقا بدرد تو نخوردم تو فکر من بودى ولیکن من نبودم اصلاً به فکر نوکرى کردن نبودم من دور بودم تو مرا نزدیک کردى راه مرا از کربلا نزدیک کردى گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم حتى اگر غرق گناهى، من حسینم گفتى بیا پاک از گناهت میکنم من تو رو به چاهى، رو به راهت میکنم من گفتى بیا مثل تو خیلى خار دارم حتى براى مثل تو هم کار دارم آوارهام، آواره را آوارهتر کن بیچارهام، بیچاره را بیچارهتر کن آوارگى در این حسینیه میارزد بیچارگى در این حسینیه میارزد هرشب اسیرم میکنی پاى بساطت دارى تو پیرم میکنی پاى بساطت من چاى میریزم گناهم را بریزى یکجا تمام اشتباهم را بریزى شان نزولت میکند آخر بلندم سر را تو دادى جاى آن من سربلندم وقتى گذر کردند خیلیها ازینجا رفتند تا معراج تا بالا ازینجا اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را اینجا خدا بخشید آخر آدمش را من خام بودم غصه و غم پختهام کرد این پخت و پزهاى محرم پختهام کرد میبینم اینجا پنج تا نور مقدس این آشپزخانه ست یا طور مقدس اینجا همانجایی ست که مولا میاید زینب میاید، بیشتر زهرا میاید پخت و پز آقاى بى سر را به من داد درکارهایش کار مادر را به من داد من عالمى دارم در اینجا با رقیه هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه منت ندارم بر سرت…تو لطف کردى حالا که هستم نوکرت تو لطف کردى یک شب غذاى خواهرت را بار کردم یک شب غذاى دخترت را بار کردم باید که دست از هرچه غیرکربلا شست دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست خدمت تجلى ارادتهاى شیعه ست بالاترین نوع عبادتهاى شیعه ست ما به ولایت میرسیم از این مودت ما به مودت میرسیم از راه خدمت خدمت در این خانه تنها فرصت ماست گفتند: اینجا پنج روزى نوبت ماست این پارچه مشکى-فداى روى ماهش- دارد سفیدم میکند رنگ سیاهش از سوخته دلها نگیر آقا غمت را یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم کنج حسینیه براى تو بمیرم منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم منکه به غیر از کار تو کارى ندارم آنقدر بین دستههایت ایستادم نذر على اصغر تو آب دادم اى کاش بین ایستادنها بمیرم آخر میان آب دادنها بمیرم خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد خوب است ما هم گوشهای عطشان بیفتیم در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد این کفشها را جفت کردن آبرو داد درهرکجا که نام پیراهن میاید زهرا میاید پیش ما حتماً میاید من دست بر سینه دم در مینشینم در مجلس فرزند مادر را ببینم من مینشینم کار و بارم پا بگیرد شاید به من هم چادر زهرا بگیرد
🖤🖤🖤
شعر سید محمد سادات اخوی به مناسبت محرم 1400
تکریمِ تماشای تو، لازم شده بر «حور» …ای در نظر اهل زمین، قدر تو مستور! پای دل عالم به حریم تو، گرفتار… دلها به تمنّای عَلَمهای تومأمور از داغ لب خشک تو، محزون شده عالَم… در محفل سوگت، دل غمگین شده مسرور صیاد دل عالمی و رسم، همین است: افتند غزالان به تمنای «تو»، در تور «بینالحَرَمین» تو، مسیر دل و چشم است… فرقی نکند «زائر نزدیک» تو… با دور در محضر تو، هدیهٔ ما، قطرهٔ اشک است این است همان مختصر و اندک مقدور «زخم» است دلم از اثر نقد عزایت… زخمی که محرمبهمحرم، شده ناسور وصف سخن و جلوهٔ یک عمر حضورت… دائم شده بازیچهٔ دلهای کر و کور موسای سخن، بسته لب از پرسش و پاسخ اوقات تَکَلُّم شده وقف «تو» در این طورای کاش که بی «معرفت سوگ» نمانم… تا آن که نماند هدف پاک تو، محصور شایستهٔ شأنت، سخن پست نباشد…. اما کَرَمت، جور کند شیوهٔ ناجور درگاه سلیمانی تو، تکیهٔ سوگ است از لطف تو دارد سِمَت خادمیات، مور شک نیست اگر خادم درگاه تو باشم… مانند غبارم که بپاخاسته در نور زنجیرزنی… سینهزنی… تعزیهخوانی… «عرض ادب» ماست به آن «سینهٔ مَکسور» در تکیه و… در خانه و… در کوچه و… بازار… هرگز نرود از نظر… آن حَنجر مَنحور آنسو، تو و عشاق زلالی که شهیدند اینسو، منم و غفلتِ تکراریِ منفورای کاش تنم رایحهٔ عشق بگیرد… آن لحظه که با «سِدر» بیامیزد و «کافور»ای کاش شود کهنهحصیری کفن من…. اما دم آخر شود از مِهر تو مَمهور
🖤🖤🖤
غزل شهریار به مناسبت عزاداری سالار شهیدان (ع)
شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسین روى دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دست مروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسین مىبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوى منا دارد حسین… او وفاى عهد را با سر کند سودا ولى خون به دل از کوفیان بیوفا دارد حسین… آب را با دشمنان تشنه قسمت مىکند عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین… دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین، گو بیا بنشین به چشم «شهریار» کاندرین گوشه عزایى بىریا دارد حسین
🖤🖤🖤
شعر محمد سهرابی به مناسبت ماه محرم
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست باشد محل نده قسم مرتضی که هست وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست چادر نماز حضرت خیر النسا که هست یک گوشه مینشینم و حرفی نمیزنم بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزهات زینب نمرده شانه دارالشفا که هست قربانیان خواهر خود را قبول کن گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست گفتی که زن جهاد ندارد برو برو لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست خون را بیا به دست دو قربانیام بکش تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمیکنم بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست
🖤🖤🖤
شعر سید حمید رضا برقعی به مناسبت ماه محرم
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند برای برادرش خون عقاب در جگر شیرشان پر است از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش این دو ز. کودکی فقط آیینه دیدهاند آیینهای که آه نسازد مکدرش واحیرتا که این دو جوانان زینباند یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟ با جان و دل دو پاره جگر وقف میکند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست، گرم اشک گرفتن ز. چشمهاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش. چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش…
🖤🖤🖤
شعر روضه جانسوز امام حسین
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قرق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است از بس که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش
🖤🖤🖤
شعر غلامرضا سازگار به مناسبت ماه محرم
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک گرفته، چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر منای کربلا گردیده محو این دو قربانی نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر بگفتای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیلای سرور! دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر امید زینب استای آفتاب دامن زهرا که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر سفارش کرده عبدالله جعفر بر منای مولا که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر! یکی میگفت: دو خورشید از گردون شده نازل یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر ز. آب تیغ هر یک آتشی میریخت در میدان که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر چو آتش بر فلک فریاد میرفت از دل دشمن چو باران بر زمین میریخت دست و پا و چشم و سر ز. هم پاشیده، چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان ز. بس بر جسمشان بنشست زخم نیزه و خنجر به خاک افتاد جسم پاکشان، چون آیة قرآن دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشمتر نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا مبادا چشم حق گردد خجل ز. آن مهربان مادر بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش سلام “میثم” و خلق خدا و خالق داور
🖤🖤🖤
شعر محسن عرب خالقی به مناسبت ماه محرم
بازدلشورهای افتاده به جانم چه کنم تندترمیزند آخرضربانم چه کنم پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم باز هم بی خبری برده امانم چه کنم آه یا راد یوسف پسرم برگردد نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم همه ترسم از این است صدایم بزند دیر خود رابه کنارش برسانم چه کنم گرگهادور وبر یوسف من ریختهاند پدری پیرم وافتاده جوانم چه کنم به زمین خورده انار من وصد دانه شده جمع باید کنم او راو ندانم چه کنم جگرسوختهام را زحرم پوشاندم ماندهام زار که باقد کمانم چه کنم
🖤🖤🖤
شعر سید حمید رضا برقعی به مناسبت ماه محرم
پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا پسر دور از پدر میشد، مهیّای خطر میشد پدر هی پیرتر میشد، پسر میبُرد دلها را در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده پدر، چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا که دیده اینچنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟ و خاکآلودهتر از او به غیر از چادر زهرا
🖤🖤🖤
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد که بندۀ تو نخواهد گذاشت هرجا سر قسم به معنی «لا یمکن الفرار از عشق» که پر شده است جهان از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن به آسمان بنگر! ما رایت الا سر سری که گفت من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند میروم با سر هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترینها را که یک به یک همه بودند سروران را سر زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس «اجننی» گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت: برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر سری که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت: به پیشگاه تو آوردهام خدایا سر میان خاک کلام خدا مقطعه شد میان خاک الف لام میم طاها سر حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او ادامه داشت ادامه سه روز …اما سر – جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است جدا شده است و نیفتاده است از پا سر صدای آیۀ کهف الرقیم میآید بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر چه قدر زخم که با یک نسیم وا میشد نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت به چوب، چوب محمل؛ نه با زبان، با سر دلم هوای حرم کرده است میدانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
🖤🖤🖤