انشا در مورد خنده دار ترین اتفاق زندگیم
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد خنده دار ترین اتفاق زندگیم با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
⭐انشا اول در مورد خنده دار ترین اتفاق زندگیم⭐
مقدمه
سلام! امروز میخواهم یک داستان خندهدار از زندگیام را برایتان تعریف کنم. بعضی وقتها، اتفاقاتی میافتد که آنقدر بامزه هستند که هیچوقت فراموش نمیشوند. این داستان، یکی از آن اتفاقات خندهدار است که هنوز هم وقتی به یادش میافتم، میخندم.
داستان
یک روز آفتابی، من و دوستانم تصمیم گرفتیم به پارک برویم و بازی کنیم. هوا خیلی خوب بود و همه چیز عالی به نظر میرسید. در پارک، ما بازیهای مختلفی کردیم. اما در حین بازی، یک اتفاق خندهدار افتاد.
من به دنبال دوستم دویدم تا او را بزنم. اما ناگهان، پایم به یک سنگ کوچک گیر کرد و من به زمین افتادم! اما این تنها بخشی از داستان بود. وقتی به زمین افتادم، یک قورباغه سبز بزرگ درست کنارم بود. وقتی من افتادم، قورباغه هم با صدای بلندی “پُق!” کرد و پرید. همه دوستانم شروع به خندیدن کردند.
من هم با اینکه کمی ناراحت شده بودم، اما نمیتوانستم از خنده خودم جلوگیری کنم. قورباغه انگار میخواست بگوید: “بیا بازی کنیم!” و همه ما برای او دست زدیم.
نتیجهگیری
این اتفاق به ما یاد داد که هیچوقت نباید از زمین افتادن و شکستهایمان ناراحت شویم، زیرا ممکن است یک قورباغه بامزه هم در کنارش باشد که باعث خندهمان شود! هر بار که به آن روز فکر میکنم، میخندم و به یاد میآورم که چقدر خوب است که با دوستانم لحظات شاد را بگذرانم. زندگی پر از اتفاقات خندهدار است، فقط کافیست که با دقت نگاه کنیم!
⭐انشا دوم در مورد خنده دار ترین اتفاق زندگیم⭐
مقدمه:
خنده دار ترین اتفاقی که در زندگی ام افتاده است، مربوط به زمانی است که در دوران دبستان بودم. در آن زمان، من در یک کلاس تئاتر شرکت می کردم و قرار بود در یک نمایشنامه بازی کنم. نقش من در این نمایشنامه، نقش یک پیرزن بود که باید با عصا راه می رفت.
بدنه:
من برای این نقش تمرین زیادی کرده بودم و فکر می کردم که همه چیز خوب پیش خواهد رفت. اما در روز اجرا، اتفاقی افتاد که همه را به خنده انداخت.
در یکی از صحنه های نمایش، من باید با عصا راه می رفتم و با یک شخصیت دیگر صحبت می کردم. اما زمانی که می خواستم با عصا راه بروم، عصا از دستم افتاد و به زمین خورد. من که خیلی خجالت زده شده بودم، سعی کردم عصا را بلند کنم، اما دوباره از دستم افتاد.
این اتفاق باعث شد که همه بازیگران و تماشاگران شروع به خندیدن کنند. من هم که دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم، شروع به خندیدن کردم.
در نهایت، یکی از بازیگران به کمکم آمد و عصا را به دستم داد. من هم توانستم صحنه را به پایان برسانم، اما آن اتفاق باعث شد که یکی از خنده دار ترین خاطرات زندگی ام را رقم بزند.
بعد از آن اتفاق، همه دوستانم به من می گفتند که من استعداد زیادی برای بازیگری دارم و باید حتماً در این زمینه ادامه دهم. اما من خودم می دانستم که این اتفاق یک اتفاق تصادفی بود و من استعداد زیادی برای بازیگری ندارم.
با این حال، آن اتفاق باعث شد که من همیشه به این اتفاق خنده دار فکر کنم و زمانی که ناراحت هستم، به یاد آن اتفاق می افتم و لبخند می زنم.
نتیجه:
این اتفاق همچنین به من یاد داد که نباید از اشتباهات خود خجالت بکشم. همه انسان ها اشتباه می کنند و مهم این است که از اشتباهات خود درس بگیریم.
⭐انشا سوم در مورد خنده دار ترین اتفاق زندگیم⭐
مقدمه:
همیشه اتفاقات خنده داری در زندگی ما رخ می دهد که باعث می شود خنده بر لبمان بیاید. این اتفاقات گاهی اوقات آنقدر خنده دار هستند که نمی توانیم جلوی خودمان را بگیریم و از خنده روده بر می شویم. من هم اتفاق خنده داری را تجربه کرده ام که همیشه یادم می آید و با یادآوری آن خنده ام می گیرد.
بدنه:
چند سال پیش، من و خانواده ام برای تعطیلات به شمال کشور رفته بودیم. یک روز، ما به یک پارک جنگلی رفتیم تا از طبیعت لذت ببریم. در حال قدم زدن در جنگل بودیم که به یک رودخانه کوچک رسیدیم. من و خواهرم تصمیم گرفتیم که از روی رودخانه رد شویم. رودخانه خیلی کم عمق بود و ما فکر می کردیم که به راحتی می توانیم از روی آن رد شویم.
من جلوتر از خواهرم رفتم و شروع به رد شدن از روی رودخانه کردم. اما ناگهان پایم به سنگی خورد و زمین خوردم. من از خنده روده بر شدم و خواهرم هم که از پشت سر من می آمد، نمی توانست جلوی خنده خودش را بگیرد.
وقتی بلند شدم، دیدم که شلوارم خیس شده است. اما هر چه بیشتر سعی می کردم که از آب بیرون بیایم، شلوارم بیشتر خیس می شد.
خواهرم که از خنده به حال خودش نبود، شروع به کمک کردن به من کرد. اما او هم خیلی خنده اش گرفته بود و نمی توانست درست کار کند. در نتیجه، شلوارم آنقدر خیس شد که مجبور شدم آن را عوض کنم.
ما بعد از آن، خجالت زده و خنده دار به خانه برگشتیم. اما آن اتفاق خنده دار همیشه یادم می ماند و با یادآوری آن خنده ام می گیرد.
نتیجه:
اتفاقات خنده دار همیشه باعث می شوند که روزمان را بهتر کنیم. پس، اگر اتفاق خنده داری برایتان رخ داد، سعی کنید که از آن لذت ببرید و آن را فراموش نکنید.