انشا در مورد سفر خیالی به ماه
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد سفر خیالی به ماه با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
⭐انشا اول در مورد سفر خیالی به ماه⭐
مقدمه:
از کودکی به ستارگان و سیارات علاقه داشتم. همیشه آرزو میکردم که روزی بتوانم به یکی از آنها سفر کنم. بالاخره، این آرزوی من به حقیقت پیوست. من به همراه یک گروه از دانشمندان و فضانوردان به ماه سفر کردیم.
بدنه:
سفر ما از زمین با یک موشک بزرگ آغاز شد. موشک با سرعتی باورنکردنی به آسمان صعود کرد. من از پنجره موشک به زمین نگاه میکردم. زمین از آن بالا بسیار کوچک و زیبا به نظر میرسید.
پس از چند ساعت، به مدار ماه رسیدیم. از آنجا، ماه را به شکل یک کره بزرگ و سفید دیدیم. سطح ماه پوشیده از چاله و رگههای خاکستری بود.
بالاخره، زمان فرود بر روی ماه فرا رسید. موشک ما با دقت تمام بر روی سطح ماه فرود آمد. ما از موشک خارج شدیم و به قدم زدن بر روی ماه پرداختیم.
قدم زدن بر روی ماه تجربهای بسیار متفاوت بود. جاذبه ماه بسیار کمتر از زمین است. به همین دلیل، من احساس میکردم که در هوا شناور هستم.
ما چندین روز را بر روی ماه گذراندیم. در این مدت، به اکتشاف سطح ماه پرداختیم. ما از چاله ها و رگههای خاکستری ماه عکس گرفتیم و نمونههایی از خاک و سنگ ماه جمعآوری کردیم.
یکی از خاطرهانگیزترین لحظات سفر ما، تماشای طلوع خورشید بر روی ماه بود. خورشید بر فراز افق ماه ظاهر شد و نوری طلایی بر سطح ماه تابید. این صحنه بسیار زیبا و شگفتانگیز بود.
پس از چند روز، زمان بازگشت ما به زمین فرا رسید. ما با همان موشکی که با آن به ماه سفر کرده بودیم، به زمین بازگشتیم.
سفر به ماه تجربهای فراموشنشدنی برای من بود. این سفر به من نشان داد که انسان میتواند به هر هدفی که داشته باشد، دست یابد.
پایان:
این انشا سفر خیالی من به ماه بود. این سفر از زمین آغاز میشود و با فرود بر روی ماه به پایان میرسد. در طول سفر، من از زیباییهای ماه لذت میبرم و تجربههای جدیدی کسب میکنم.
⭐انشا دوم در مورد سفر خیالی به ماه⭐
مقدمه
یک شب که داشتم به آسمان پرستاره نگاه میکردم، یک فکر هیجانانگیز به ذهنم رسید! اگر میتوانستم به ماه سفر کنم، چه ماجراجوییهایی منتظرم بود؟ تصمیم گرفتم چشمانم را ببندم و در خیالم به سفری شگفتانگیز به ماه بروم.
بدنه
با چشمهای بسته و خیالی پر از هیجان، خودم را روی یک سفینه فضایی تصور کردم که آماده پرتاب به سوی ماه بود. صدای شمارش معکوس را شنیدم: “3… 2… 1… پرتاب!” سفینه با سرعت از زمین جدا شد و من مثل یک فضانورد واقعی به سمت آسمان پرواز کردم. از پنجره سفینه، زمین را دیدم که کوچک و کوچکتر میشد و ماه نزدیک و نزدیکتر میشد.
وقتی به ماه رسیدم، با لباس فضانوردیام از سفینه پیاده شدم. زمین زیر پایم نرم و خاکی بود و رد پاهایم روی آن میماند. مثل این بود که دارم روی شنهای ساحل قدم میزنم، ولی اینجا ساحل نبود، بلکه سطح ماه بود! ماه بسیار ساکت و آرام بود و هیچ صدایی نمیآمد، انگار که همه چیز خوابیده باشد.
من با پرشهای بزرگ، از جایی به جای دیگر میپریدم، چون جاذبه ماه خیلی کمتر از زمین است و میتوانستم به راحتی بالا بپرم. از اینطرف به آنطرف میرفتم و به اطراف نگاه میکردم. آسمان سیاه پر از ستارههای درخشان بود و سیارههای دیگر را میتوانستم از دور ببینم. روی سطح ماه، سنگهای کوچکی بود که شبیه الماس میدرخشیدند، انگار که خود ماه یک دنیای جادویی است.
نتیجه
بعد از کلی گشت و گذار و بازی روی ماه، تصمیم گرفتم که به خانه برگردم. سوار سفینه شدم و به زمین برگشتم. وقتی چشمانم را باز کردم، دوباره توی اتاقم بودم، اما خاطره این سفر خیالی در ذهنم ماندگار شد. هر وقت به آسمان نگاه میکنم، با خودم فکر میکنم که شاید یک روز واقعاً بتوانم به ماه سفر کنم و همه چیز را از نزدیک ببینم.
🥹
عالی بود واقعا خیلی خوب هست😍😍😘
انشا شماره ی یک خیلی بلند بود و خیلی بچه گانه من انشاع شماره ی دوم رو دوست داشتم ❤❤❤❤
انشا شماره ی یک خیلی بلند بود
انشا دوم بهتر بود
باز نکردم فعلا ؟♤♡♤
انشا دوم عالی بود من انشا دوم را دوست داشتم
عالی