انشا

انشا در مورد گنجشک روی درخت با مقدمه و نتیجه

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد گنجشک روی درخت با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

تبلیغات

⭐انشا اول در مورد گنجشک روی درخت⭐

مقدمه:
یک روز بهاری، وقتی خورشید از پشت ابرها بیرون آمد و آسمان آبی شد، گنجشکی کوچک و بازیگوش روی شاخه‌ی یک درخت نشست. او با صدای زیبایش آواز می‌خواند و با باد ملایمی که از بین شاخه‌ها می‌وزید، بال‌هایش را باز و بسته می‌کرد. همه جا پر از صدای پرنده‌های خوشحال و طبیعت زیبا بود.

بدنه:
گنجشک کوچولو خیلی بازیگوش بود. هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می‌شد، به دنبال دانه‌های خوشمزه می‌گشت. او روی شاخه‌ها می‌پرید، پرهایش را مرتب می‌کرد و با دوستانش بازی می‌کرد. بعضی وقت‌ها روی بلندترین شاخه‌ها می‌نشست و از آن بالا به زمین نگاه می‌کرد. می‌دید که بچه‌ها در پارک بازی می‌کنند و گل‌ها شکفته‌اند. او عاشق این بود که با صدای خودش طبیعت را پر از شادی کند.

یک روز، باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. درخت‌ها تکان می‌خوردند و برگ‌ها به هر طرف پرواز می‌کردند. گنجشک کوچولو ترسید، ولی تصمیم گرفت به شاخه‌های درخت اعتماد کند و بال‌هایش را باز کرد تا در باد پرواز کند. او یاد گرفت که حتی در باد و طوفان هم می‌تواند خودش را کنترل کند و به پرواز ادامه دهد.

نتیجه:
گنجشک کوچولو فهمید که زندگی همیشه پر از اتفاقات جالب و شاید ترسناک است، اما اگر شجاع باشیم و با دلگرمی به مسیرمان ادامه دهیم، می‌توانیم از هر مشکلی عبور کنیم. همانطور که گنجشک توانست در باد پرواز کند، ما هم می‌توانیم با اعتماد به نفس و امید، در مسیر زندگی‌مان پیش برویم و از لحظات خوش آن لذت ببریم.

تبلیغات

⭐انشا دوم در مورد گنجشک روی درخت⭐

مقدمه:
صبح زود بود و خورشید به آرامی از افق طلوع می‌کرد. نسیم خنک پاییزی در میان برگ‌های درختان می‌وزید و نغمه‌ی پرندگان در هوا پیچیده بود. در میان شاخه‌های یک درخت بلند، گنجشکی کوچک و قهوه‌ای رنگ نشسته بود.

بدنه:
گنجشک با چشمان تیزبین خود به اطراف نگاه می‌کرد. او به دنبال دانه‌ها و حشره‌هایی بود که برای صبحانه خود می‌خواست. گاه به گاه از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر می‌پرید و با دقت تمام زیر برگ‌ها و در میان شکاف‌های پوست درخت را جستجو می‌کرد.

درخت برای گنجشک فقط یک محل برای پیدا کردن غذا نبود، بلکه خانه‌ی او نیز بود. گنجشک در لانه‌ای که از شاخه‌ها و برگ‌ها ساخته بود، با جوجه‌هایش زندگی می‌کرد. او هر روز صبح زود از خواب بیدار می‌شد و برای پیدا کردن غذا به بیرون از لانه می‌رفت.

در طول روز، گنجشک به جوجه‌هایش غذا می‌داد و به آنها پرواز کردن و پیدا کردن غذا را آموزش می‌داد. جوجه‌ها با شور و شوق به حرف‌های مادرشان گوش می‌دادند و سعی می‌کردند تا از او یاد بگیرند.

هنگامی که خورشید غروب می‌کرد، گنجشک به لانه‌ی خود باز می‌گشت. جوجه‌ها به دور او جمع می‌شدند و او برای آنها قصه‌های جالبی از دنیای پرندگان تعریف می‌کرد.

تبلیغات

نتیجه:
گنجشک نمادی از صبر، تلاش و فداکاری است. او با وجود جثه‌ی کوچکی که دارد، برای زندگی خود و جوجه‌هایش سخت تلاش می‌کند. او به ما می‌آموزد که هر چقدر هم که کوچک باشیم، می‌توانیم کارهای بزرگی انجام دهیم.

4.5/5 - (4 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا