جملات و اشعار
دوبیتی زیبا در وصف پدر و مادر

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، مجموعه ای از زیباترین دوبیتی ها در وصف پدر و مادر برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
الهی من بمیرم جایِ مادر به چشمانم بمالم پایِ مادر بیاد لای لایِ بچگیها منم با هی هیِ هیهای مادر
⭐⭐⭐
بعد از خدا، خدای دل و جان من توئی من، بندهای که بار گنه میکشم به دوش تو، آن فرشتهای که ز مهرت سرشتهاند چشم از گناهکاری فرزند خود بپوش
⭐⭐⭐
اگر در آسمان قلبم ستارهباران هم باشد، پدر تنها خورشید قلب من از ازل تا ابد است.
⭐⭐⭐
پدر دستات برام گهواره بودن چشات مثل چراغ خونه من بجز تو از همه دنیا بریدم کسی رو مثل تو عاشق ندیدم
⭐⭐⭐
میرود آن سوی دنیا که پدر پرواز کرد میرود دنبال آن جانانهای که بی دلیل پرواز کرد ای پدر ای بهترین آهنگ زیبای غزل ای پدر ای سرزمین پاکی وعشق زحل
⭐⭐⭐
دوبیتی در مورد پدر و مادر
سالی گذشت و ما همه محزون آن شبیم کز داغ جانگداز فراقت به سر زدیم پدر به وسعت بیکران دریای مهر تو در خون نشسته و در غم شناوریم
⭐⭐⭐
دلم را هالهٔ مهتاب کردم صدای لحظهها را خواب کردم به یاد چشمهایت ای پدر جان تمام آسمان را قاب کردم …
⭐⭐⭐
ای مادر عزیز که جان دادهای مرا سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم کـاری بزرگ نیست، کـه باشد سزای تو
⭐⭐⭐
ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو هرگز نشد محبت یاران و دوستان همپایه محبت و مهر و وفای تو
⭐⭐⭐
مادر تو بهشت جاودانی مادر خورشید بلند آسمانی مادر در چشم تو نور زندگانی جاریست سر چشمهٔ مهر بیکرانی مادر
⭐⭐⭐
از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو در جهان هرگز نمیگردد فراموشم پدر
⭐⭐⭐
پدر ای عشق من ای ماه تمـــام سایهات بر سر من باد مــدام تپش قلب من از سینهٔ توست مستم از عشق تو بی باده و جام
⭐⭐⭐
ای پدر رفتی و یاد تو نرفت دل برفت، شادی برفت، امید رفت حال در سوک تو بنشستهایم زندهایم اما ز دل بشکستهایم
⭐⭐⭐
از آسمان به کجا آمدم خدا؟! بنویس از آن دقیقهٔ اول، از ابتدا بنویس چطور شد که پدر اشتباه فاحش کرد؟! و سیب، وسوسه شد! دست بر قضا؟ بنویس
⭐⭐⭐
دوبیتی درباره پدر و مادر
پدر یعنی تپش در قلب خانه پدر یعنی تسلط بر زمانه پدر احساس خوب تکیه بر کوه پدر یعنی تسلا، وقت اندوه
⭐⭐⭐
دیشب آمد باز بابا در برم خواب بودم دست زد روی سرم دید چشمانم که بابا آمده با رخی معصوم و زیبا آمده
⭐⭐⭐
پدرم نام تو را بر لوح زر باید نوشت نام تو، بابای من، بر تاج سر باید نوشت من که نتوانم کنم حقت ادا، بابای من در مقامت، مثنویها، با گهر باید نوشت
⭐⭐⭐
راه نجات بشر چیست ای پدر؟ بر خیز چاره بیندیش ای پسر! ما عمر خویش کرده و درحال رفتنیم دانی در این دو روز عمر ستمها کشیدهایم
⭐⭐⭐
پدر تنها به سوی کوچهای رفت که آنجا خاطراتش خفته ماندست پدر از عشق با مرغ سحر گفت ولی شمعش به پا یانش رساندست
⭐⭐⭐
راه نجات بشر چیست ای پدر؟ بر خیز چاره بیندیش ای پسر! ما عمر خویش کرده و درحال رفتنیم دانی در این دو روز عمر ستمها کشیدهایم
⭐⭐⭐
پدر تنها به سوی کوچهای رفت که آنجا خاطراتش خفته ماندست پدر از عشق با مرغ سحر گفت ولی شمعش به پا یانش رساندست
⭐⭐⭐
پدرم گفت که هم زخم هلاکت بخورد خویشتن هرکه چنین بر سر نار اندازد گفتم از مدعیان باک مدار ای بابا چه توان سوخت از آتش که چنار اندازد نزاری قهستانی
⭐⭐⭐
دوبیتی در وصف پدر و مادر
ای طنین نام تو بر گوش من / ای پناه گریهٔ خاموش من همچو باران مهربان بر من ببار / ای که هستی مثل ابر نو بهار
⭐⭐⭐
روح پاکت با امیرالمؤمنین محشور باد خانه قبرت ز الطاف خدا پر نور باد ای چراغ زندگانی، ای پدر یادت بخیر خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد
⭐⭐⭐
شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
⭐⭐⭐
ای طنین نام تو بر گوش من / ای پناه گریهٔ خاموش من همچو باران مهربان بر من ببار / ای که هستی مثل ابر نو بهار
⭐⭐⭐
ای پدر بوی شقایق میدهی عاشقی را یاد عاشق میدهی با تو سبزم، گل بهارم، ای پدر هر چه دارم از تو دارم ای پدر
⭐⭐⭐
شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
⭐⭐⭐
ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمیای بر انگشتر نگین ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم
⭐⭐⭐
ای طنین نام تو بر گوش من ای پناه گریهٔ خاموش من همچو باران مهربان بر من ببار ای که هستی مثل ابر نو بهار
⭐⭐⭐
پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته ای که از دم نفس هات هستی من جان گرفته
⭐⭐⭐
دوبیتی پدر و مادر
پدر ای که از تو جاری خون زندگی تو رگ هام ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمام
⭐⭐⭐
در عالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود موی سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق شب دمیده بود
⭐⭐⭐
در صداقت برتر از آیینهای در رفاقت بادهای بی کینهای ای سپیدار بلند و بی پایدار میبرم نام تو را با افتخار
⭐⭐⭐
بر کوزهگری پریر کردم گذری از خاک همینمود هر دَم هنری من دیدم اگر ندید هر بیبصری خاک پدرم در کف هر کوزهگری
⭐⭐⭐
پدرم گفت که هم زخم هلاکت بخورد خویشتن هرکه چنین بر سر نار اندازد گفتم از مدعیان باک مدار ای بابا چه توان سوخت از آتش که چنار اندازد نزاری قهستانی
⭐⭐⭐
اشعار ساسان کوچکی اگر مهری به دل دارم، اگرعشقی به سر دارم یقیناً مــادرم داده و یـا ارث از پــدر دارم چو مـادر یاورم باشد، پـدر باشد دعـا گویم نه از بیـگانه بـاکـم هست، نه پـروا از خـطـر دارم
⭐⭐⭐
مادر قسم به تو که تویی نور کردگار یزدان تو را ز نور وفا آفریده است نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است
⭐⭐⭐
مادر! حضور نام تو در شعرهای من لطف خداست شامل حال غزل شده است غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم این مسأله میان من و عشق حل شده است
⭐⭐⭐
در کوچه جان همیشه مادر باقیست دریای محبتش چو کوثر باقیست در گویش عاشقانه، نام مادر شعریست که تا ابد به دفتر باقیست
⭐⭐⭐
مادر! حضور نام تو در شعرهای من لطف خداست شامل حال غزل شده است غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم این مسأله میان من و عشق حل شده است..
⭐⭐⭐
دلم خوش نیست، مدتهاست / مادر گل دلبند تو تنهاست مادر چرا در پای او آبی روان نیست / چرا اطراف او صحراست مادر
⭐⭐⭐
سایه لطف خدایی مادر معنی عشق و وفایی مادر شعر من درخور تفسیرت نیست اوج مهری و صفایی مادر
⭐⭐⭐
دوبیتی زیبا در مورد پدر و مادر
مادر است چشم و چـــــراغ زندگی / مادر است سرچشــــــمه آزادگی مادر است تصویر عشق و عاشقان / مادر است نقـــــــــش بلند جاودان
⭐⭐⭐
تو گوهری که در کف طفلی فتادهای من، ساده لوح کودک گوهر ندیدهام گاهی به سنگ جهل، گهر را شکستهام گاهی به دست خشم به خاکش کشیدهام
⭐⭐⭐
چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر / آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر ای کاش همیشه جـاودان میبودی / آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر
⭐⭐⭐
زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است سرچشمه محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خدا عشق مظهر است بعد از خدا به سجده بوَد زآنکه مادر است
⭐⭐⭐
چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر ای کاش همیشه جـاودان میبودی آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر
⭐⭐⭐
آسودگی از محن ندارد مادر آسایش جان و تن ندارد مادر دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش ورنه غم خویشتن ندارد مادر
⭐⭐⭐