محتوای کمک درسی

شعرهای کودکانه پروین دولت آبادی [21 اثر]

پروین دولت‌آبادی یکی از شاعران برجسته ایرانی است که با سرودن شعرهای زیبا برای کودکان و نوجوانان شناخته می‌شود. او در سال ۱۳۰۳ در شهر اصفهان به دنیا آمد. پروین با نوشتن اشعار دلنشین و زیبا توانست دنیای کودکان را رنگین‌تر و شادتر کند.

تبلیغات

پروین دولت‌آبادی با اشعار ساده و دلنشین خود تأثیر زیادی بر دنیای کودکان گذاشته است. او با تلاش و عشق به کودکان توانست آثار بی‌نظیری خلق کند که هنوز هم خوانده و دوست داشته می‌شوند. ما نیز باید به یاد داشته باشیم که ادبیات کودک یکی از مهم‌ترین بخش‌های فرهنگی هر جامعه است و افرادی مانند پروین دولت‌آبادی نقش بزرگی در پرورش ذهن و روح کودکان داشته‌اند. شعرهای او همیشه یادآور دوستی، مهربانی و عشق به طبیعت است.

در ادامه این مطلب مجموعه ای از شعرهای کودکانه پروین دولت آبادی برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر گل بادام از پروین دولت آبادی

گل بادام ای سپید سپید

با خود آورده ای ز عید نوید

تبلیغات

تو هم، ای تازه سنبل خوشبو

قصه ی عید و نوبهار بگو

نرگس، ای تاج زر نهاده به سر

جوی را دادی از بهار خبر

لاله، ای سرخ روی باغ و چمن

تبلیغات

ای به لبخند باز کرده دهن

حرفی از نوبهار می گویی

چو به دامن دشت می رویی

بید بن بیقرار آمده است

شادی نو بهار آمده است

تبلیغات

سایه پرور درخت خانه ما

نارون! چتر خویش بگشا

ای بهار ای بهار سبز! بیا

تو بیا جاودان به خانه ی ما


شعر باران از پروین دولت آبادی

ابر سیاه ابر سفید
رو آسمان پرده کشید

تبلیغات

باران دانه دانه
ریخت روی حوض خانه

نشست رو برگ گل‌ها
رو غنچه‌های زیبا

رو بوته‌های گندم
رو خانه‌های مردم

برگ درخت را تر کرد
از شاخه‌ها گذر کرد

باران دانه دانه
آمد رو بام خانه

تبلیغات

شعر خدای مهربان از پروین دولت آبادی

با این دو دست کوچکم

دست می‌برم پیش خدا

با دل پاک و روشنم

دعا کنم، دعا،دعا

باز ای خدای مهربان

تبلیغات

بشنو دعاهای مرا

دعا برای مادرم

دعا به شادی بابا

به خانه‌ها صفا بده

به جان ما وفا بده


بازیچه های بچه ها از پروین دولت آبادی

آی بادبادک!
آی جغجغه!
آی فرفره!

بازیچه دارم، بچه ها،
آی بچه های کوچه ها!

بازیچه های رنگ رنگ،
ارزان و زیبا و قشنگ!

آمد دوباره پیرمرد
آن پیرمرد دُوره گرد.

با آن نگاه مهربان،
آن پیرمرد خوش زَبان

گوید برای بچه ها
حرفی از آن بازیچه ها:

آی جغجغه، فریاد کن!
این بچه ها را شاد کن

آی فرفره، چَرخی بِزَن!
رقصی بکن در دست من!

آی بادبادک،
پرواز کن، بالا برو!
آزاد و بی پروا بَرو!


شعر آواز خروس از پروین دولت آبادی

خورشید خانم که خسته بود

رفت پشت ان کوه کبود

هلال ماه ابرو کمان
نشست کنار آسمانستاره‌ها دور و برش
الماس‌ می‌ریختند به سرش
وقتی که شب سحر شد
خروس از آن خبر شد

قوقولی قوقو را سر داد
به بچه‌ها خبر داد:

کی خواب و کی بیداره!
صبح شده وقت کاره!


شعر باران از پروین دولت آبادی

ابر سیاه ابر سفید
رو آسمان پرده کشید

باران دانه دانه
ریخت روی حوض خانه

نشست رو برگ گل‌ها
رو غنچه‌های زیبا

رو بوته‌های گندم
رو خانه‌های مردم

برگ درخت را تر کرد
از شاخه‌ها گذر کرد

باران دانه دانه
آمد رو بام خانه


رقص باد، خنده ی گل از پروین دولت آبادی

باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزه‌زاران، رفته‌رفته، زرد گشت
تک درخت نارون شد رنگ رنگ
زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ

برگ برگ گل به رقص باد ریخت
رشته‌هاى بید بن از هم گسیخت

چشمه کم‌کم خشک شد بی‌آب شد
باغ و بستان ناگهان در خواب شد

کرد دهقان دانه‌ها در زیر خاک
کرد کوته شاخهء پیچان تاک

فصل پاییز و زمستان می‌رود
بار دیگر چون بهاران می‌شود

از زمین خشک می‌روید گیاه
چشمه جوشد، آب می‌افتد به راه

برگ نو آرد درخت نارون
سبز گردد شاخساران کهن

گل بخندد بر سر گلبوته‌ها
پر کند بوى خوش گل باغ را

باز می‌آید پرستو نغمه خوان
باز می‌سازد در اینجا آشیان


بهار آمد از پروین دولت آبادی

بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد
گل های سرخ و زیبا …
در باغ خانه ی ما
چشمها را باز کردند
با خنده ناز کردند
بنفشه دسته دسته
کنار جو نشسته
در روز آفتابی
در آسمان آبی
پرنده ی خوش آوراز
پر زد و کرد پرواز
بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد


پروانه‌ها از پروین دولت آبادی

زرد و گلی
رنگ‌به‌رنگ

سیاه‌وسفید
از همه رنگ

چرخ می‌زند توی هوا
پروانه با بال فشنگ

یکی، دوتا، ده تا شدند
از روی شاخه پا شدند

پروانه‌ها ناز می‌کنند
بال‌ها شون را باز می‌کنند

بلند و آزاد و سبک
تو باغچه پرواز می‌کنند.


بادکنک من از پروین دولت آبادی

بادکنک سرخ و سفید
آمد زمین، بالا پرید
پروانه شد توی هوا
اینجا پرید، آنجا پرید

تو دست‌های کوچکم
بند نشد، بند نشد
دویدم و گرفتمش
از رو زمین بلند نشد

بادکنک سرخ و سفید
روی هوا بالا پرید
قشنگ و آزاد و سبک
اینجا دوید، آنجا دوید.


آفتاب‌مهتاب از پروین دولت آبادی

آفتاب‌مهتاب چه رنگه
چقدر هردو قشنگه

یکی روشنی روز
یکی نور شب‌افروز

یکی طلای زرده
یکی نقرۀ سرده

یکی پرتو خورشید
به روی خاک پاشید

یکی از ماه زیبا
بتابد بر همه‌جا

آفتاب‌مهتاب چه رنگه
چقدر هردو قشنگه


زمستان رفت از پروین دولت آبادی

خورشید زلف طلایی
که آن بالا بالایی
آفتاب کن و آفتاب کن
برف‌های کوه را آب کن
بتاب به روی گل‌ها
رو سبزه‌های زیبا
از شاخه دانه‌دانه
سر می‌زند جوانه
بگو که رفت زمستان
گل آمده به بستان


آدمک برفی از پروین دولت آبادی

برف می‌بارد
بر شاخۀ کاج
برگ آن کهنه درخت
می‌شود سوزن عاج
برف می‌بارد
بر بام بلند
می‌زند نقرۀ برف
بر سپیدی لبخند
کوچه پُر می‌شود از خندۀ ما
بچه‌ها می‌سازند آدمک برفی را
کودک آهسته کند
شال پشمی به سرش
می‌گذارد دگری
شب‌کلاهی به سرش
شب برفی شب یخبندان است
آدمک برفی در کوچه ما مهمان است
کاش سرما نخورد


رنگین‌کمان از پروین دولت آبادی

کنار دشت زیبا
از رو زمین تا بالا
رنگین‌کمان نشسته
یک تاب رنگی بسته
طناب رنگ‌به‌رنگ است
چه خوش‌نقش و قشنگ است
اگر می‌شد با دستم
جفت چشم‌ها را می‌بستم
با این دامن چین‌چین
رو آن طناب زرین
نشسته تاب می‌خوردم
تا آن دورها می‌بردم
کمان رنگ‌رنگی
چه زیبا چه قشنگی


«باران» از پروین دولت آبادی

قطره‌قطره ریخت باران،
پرده‌ای آویخت باران

پشت شیشه می‌نشینم
تا که باران را ببینم

قطره‌های تند باران
روی شیشه پای‌کوبان

شادمان رقصید باران
روی حوض و روی ایوان

شعر باران، شعر فردا
شعر باغ و شعر گل‌ها


گل دیدم و نچیدم از پروین دولت آبادی

گل آمد، گل آمد
گل سرخ، گل زرد
نشست روی شاخه
لب را به خنده واکرد
یک گل برای بابا
یک گل برای ماما
چه خوشگلی، چه زیبا
گل سرخ، گل زرد
من گل‌ها را نچیدم
بر سر شاخه دیدم.


شعر خانه‌ی من از پروین دولت آبادی

خانه‌ای ساخته‌ام

از مقوای سفید

دارد آن پنجره‌ای

تا بتابد خورشید

همه دیوار اتاق

رنگ شادان دارد

جای آتشدانی

به زمستان دارد

بستری هست تمیز

که توان خفت بر آن

چمنی هست و گلی

جویباری است روان

کاغذی خانۀ من

حرف فردای من است

روشنی باید مهر

هر کجا جای من است

خانه باید آباد

خانه باید روشن

خانه باید آزاد

تا بود خانه‌ی من


شعر باز می‌رسد بهار از پروین دولت آبادی

نارون به باد گفت

ای دم تو گرم

آمدی که بر تنم کنی

آن حریر نرم

با تو هر نفس بهار

می‌دمد به پیکرم

آمدی خوش آمدی بیا

با تو می‌شود بهار باورم

باد رقص کرد گرد نارون

سربسر پر از جوانه شد

باغ خنده کرد و گل دمید

نارون بهار را نشانه شد


شعر گنجشک خوبم از پروین دولت آبادی

گنجشک خوبم، مرغکم

آوازخوان کوچکم

بر شاخه‌های سبزرنگ

بنشین تو‌ای مرغ قشنگ

پرواز کن در آسمان

برگرد سوی آشیان

آوازخوان کوچکم

گنجشک خوبم مرغکم


شعر پروانه رنگین از پروین دولت آبادی

پروانه رنگ رنگ زیبا

باز آمدی به خانه ما

در گوشه پنجره نشستی

تا باغ قشنگ را ببینی

مهمان قشنگ رنگ رنگم

هم‌بازی کوچک قشنگم

امروز که غنچه‌های زیبا

لبخند زد به صورت ما

من می‌کنم این دریچه را باز

پروانه من درآ به پرواز


شعر پروانه زرد و گلی از پروین دولت آبادی

زرد و گلی

رنگ به رنگ

سفید و سیاه

از همه رنگ

چرخ می‌زند

توی هوا

پروانه با بال قشنگ

یکی دو تا ده تا شدند

از روی شاخه پا شدند

پروانه‌ها ناز می‌کنند

بال‌هاشونو باز می‌کنند

بلند و آزاد و سبک

تو باغچه پرواز می‌کنند

4/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا