جملات و اشعار
متن و شعر در مورد ایران قوی و وطن
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، مجموعه ای زیباترین متن و شعرها در مورد ایران قوی و وطن برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
تبلیغات
لباسِ پروازم کفنم !! مرا اما بپیچانید در پرچمِ میهنم ایران !!!
❋❋❋
وطن تنها میراثی است که هرگز نمیتوان آن را خرج کرد، هدیه داد و یا فروخت.
❋❋❋
دنیا محل زندگی همه مردم جهان است و ما تنها به قسمتی کوچک از آن به نام دل بستهایم. وطن یعنی گذشته حال فردا تمام سهم یک ملت ز دنیا وطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا یعنی ایران
❋❋❋
فرانسه بمیرد، زیبایی میمیرد! آلمان بمیرد، قدرت میمیرد! بریتانیا بمیرد، سیاست میمیرد! عربستان بمیرد، خیانت میمیرد! ایران بمیرد، تمدن میمیرد!
❋❋❋
تبلیغات
سایه بانی دارم که سه رنگ است و به آن میبالم سبز چون فصل قناری و دل هر عاشق سرخ چون غیرت مردان نجیب و سفیدی که تبارش نور است از پلیدی دور است کمترین قیمت نامش جان است پرچم ایران است.
❋❋❋
سرود ملی و به اهتزاز درآمدن پرچم قشنگ کشورمان ایران در عرصههای بین المللی افتخاری است که با شوق و ذوق میتوان چنین صحنهای دلربا و وصف ناشدنی را به نظاره نشست. وقتی پرچم ایران در زمینههای مختلف به اهتزاز درمی آید و به اوج خود میرسد، آنجاست که میتوان حس غرور گرفته و به ایرانی بودن خود عشق ورزید.
❋❋❋
ای وطن ای مادر تاریخ ساز ای مرا بر خاک تو روی نیاز ای کویر تو بهشت جان من عشق جاویدان من ایران من ای ز تو هستی گرفته ریشهام نیست جز اندیشهات اندیشهام آرشی داری به تیر انداختن دست بهرامی به شیر انداختن کاوه آهنگری ضحاک کش پتک دشمن افکنی ناپاک کش رخشی و رستم بر او پا در رکاب، تا نبیند دشمنت هرگز به خواب، مرزداران دلیرت جان به کف، سرفرازان سپاهت صف به صف، وطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا یعنی ایران…!
❋❋❋
به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد
❋❋❋
شعر درباره ایران از سعدی
شنیدم که دارای فرخ تبار ز لشکر جدا ماند روز شکار دوان آمدش گلهبانی به پیش به دل گفت دارای فرخنده کیش مگر دشمن است این که آمد به جنگ ز دورش بدوزم به تیر خدنگ کمان کیانی به زه راست کرد به یک دم وجودش عدم خواست کرد بگفت ای خداوند ایران و تور که چشم بد از روزگار تو دور من آنم که اسبان شه پرورم به خدمت بدین مرغزار اندرم ملک را دل رفته آمد به جای بخندید و گفت: ای نکوهیده رأی تو را یاوری کرد فرخ سروش وگر نه زه آورده بودم به گوش نگهبان مرعی بخندید و گفت: نصیحت ز منعم نباید نهفت نه تدبیر محمود و رأی نکوست که دشمن نداند شهنشه ز دوست چنان است در مهتری شرط زیست که هر کهتری را بدانی که کیست مرا بارها در حضر دیدهای ز خیل و چراگاه پرسیدهای کنونت به مهر آمدم پیشباز نمیدانیم از بداندیش باز توانم من، ای نامور شهریار که اسبی برون آرم از صد هزار مرا گلهبانی به عقل است و رأی تو هم گلهٔ خویش باری، بپای در آن تخت و ملک از خلل غم بود که تدبیر شاه از شبان کم بود
❋❋❋
تبلیغات
شعر در مورد ایران قوی
ایران … اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقان بینشانی که پای درد تو نشستند کلام شد گلوله باران به خون کشیده شد خیابان ولی کلام آخر این شد که جان من فدای ایران … تو ماندی و زمانه نو شد خیال عاشقانه نو شد هزار دل شکست و آخر
❋❋❋
شعر در مورد ایران باستان
اگر ایران به جز ویرانسرا نیست؛ من این ویرانسرا را دوست دارم. اگر تاریخ ِ ما افسانه رنگ است؛ من این افسانهها را دوست دارم. نوای ِ نای ِ ما گر جانگداز است؛ من این نای و نوا را دوست دارم. اگر آب و هوایَش دلنشین نیست؛ من این آب و هوا را دوست دارم. به شوق ِ خار ِ صحراهای ِ خشکَش، من این فرسودهپا را دوست دارم. من این دلکش زمین را خواهم از جان من این روشنسما را دوست دارم. اگر بر من ز ایرانی رود زور، من این زورآزما را دوست دارم. اگر آلوده دامانید، اگر پاک! من ای مردم، شما را دوست دارم
❋❋❋
شعر در مورد ایران قوی
ایران به شوق زندگی در مرگ رویینتن شده مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده
❋❋❋
مبارز وطن میگوید اگر کسی نتواند به هر دلیلی به وطن خدمت کند، بهتر است مرده باشد.
❋❋❋
شعر در مورد ایران قوی
ایران پر است از عاشقان، این گنجهای بیشمار مرزی است پر گوهر ولی، با رنجهای بیشمار
❋❋❋
تبلیغات
جهان آفرین تا جهان آفرید چنو مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کزو در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت زخاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت برسان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته برو شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فر شاه وزان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی ازان نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماهست یا تاج و گاه ستارست پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کائن شاه روم است و هند ز قنوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بندهاند به رأی و به فرمان او زندهاند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت ازان تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گویندهای بدو نام جاوید جویندهای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است برآن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار از ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آنکس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیکدل بردگان شهنشاه را سربهسر دوستوار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش کهتر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بیسر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون بازگردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار
❋❋❋
شعر در مورد ایران قوی
کسی عطر ماگنولیای تنت را در نیافت کسی مینای عشق را در میان دندانهایت ندید هزار مادیان ایرانی در اصطبل ابروانت خفتهاند آن دم که چهار شب کامل دست در کمرگاه تو که دشمن برف است
❋❋❋
چو بگذشت ازان بر فریدون دو هشت ز البرز کوه اندر آمد به دشت بر مادر آمد پژوهید و گفت که بگشای بر من نهان از نهفت بگو مر مرا تا که بودم پدر کیم من ز تخم کدامین گهر چه گویم کیم بر سر انجمن یکی دانشی داستانم بزن فرانک بدو گفت کای نامجوی بگویم ترا هر چه گفتی بگوی تو بشناس کز مرز ایران زمین یکی مرد بد نام او آبتین ز تخم کیان بود و بیدار بود خردمند و گرد و بیآزار بود ز طهمورث گرد بودش نژاد پدر بر پدر بر همی داشت یاد پدر بد ترا و مرا نیک شوی نبد روز روشن مرا جز بدوی چنان بد که ضحاک جادوپرست از ایران به جان تو یازید دست ازو من نهانت همی داشتم چه مایه به بد روز بگذاشتم پدرت آن گرانمایه مرد جوان فدی کرده پیش تو روشن روان ابر کتف ضحاک جادو دو مار برست و برآورد از ایران دمار سر بابت از مغز پرداختند همان اژدها را خورش ساختند سرانجام رفتم سوی بیشهای که کس را نه زان بیشه اندیشهای یکی گاو دیدم چو خرم بهار سراپای نیرنگ و رنگ و نگار نگهبان او پای کرده بکش نشسته به بیشه درون شاهفش بدو دادمت روزگاری دراز همی پروردیدت به بر بر به ناز ز پستان آن گاو طاووس رنگ برافراختی چون دلاور پلنگ سرانجام زان گاو و آن مرغزار یکایک خبر شد سوی شهریار ز بیشه ببردم ترا ناگهان گریزنده ز ایوان و از خان و مان بیامد بکشت آن گرانمایه را چنان بیزبان مهربان دایه را وز ایوان ما تا به خورشید خاک برآورد و کرد آن بلندی مغاک فریدون چو بشنید بگشادگوش ز گفتار مادر برآمد به جوش دلش گشت پردرد و سر پر ز کین به ابرو ز خشم اندر آورد چین چنین داد پاسخ به مادر که شیر نگردد مگر ز آزمایش دلیر کنون کردنی کرد جادوپرست مرا برد باید به شمشیر دست بپویم به فرمان یزدان پاک برآرم ز ایوان ضحاک خاک بدو گفت مادر که این رأی نیست ترا با جهان سر به سر پای نیست جهاندار ضحاک با تاج و گاه میان بسته فرمان او را سپاه چو خواهد ز هر کشوری صدهزار کمر بسته او را کند کارزار جز اینست آیین پیوند و کین جهان را به چشم جوانی مبین که هر کاو نبید جوانی چشید به گیتی جز از خویشتن را ندید بدان مستی اندر دهد سر بباد ترا روز جز شاد و خرم مباد
❋❋❋
شعر در مورد ایران قوی
امروز جهان بهار از ایران ملکست میدان همه پر نگار از ایران ملکست رامش چو گلی به بار از ایران ملکست افروخته شه کنار از ایران ملکست
❋❋❋
شعر در مورد فرهنگ بومی ایران
از آن پس برآمد ز ایران خروش پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش سیه گشت رخشنده روز سپید گسستند پیوند از جمشید برو تیره شد فرهٔ ایزدی به کژی گرایید و نابخردی پدید آمد از هر سویی خسروی یکی نامجویی ز هر پهلوی سپه کرده و جنگ را ساخته دل از مهر جمشید پرداخته یکایک ز ایران برآمد سپاه سوی تازیان برگفتند راه شنودند کانجا یکی مهترست پر از هول شاه اژدها پیکرست سواران ایران همه شاهجوی نهادند یکسر به ضحاک روی به شاهی برو آفرین خواندند ورا شاه ایران زمین خواندند کی اژدهافش بیامد چو باد به ایران زمین تاج بر سر نهاد از ایران و از تازیان لشکری گزین کرد گرد از همه کشوری سوی تخت جمشید بنهاد روی چو انگشتری کرد گیتی بروی چو جمشید را بخت شد کندرو به تنگ اندر آمد جهاندار نو برفت و بدو داد تخت و کلاه بزرگی و دیهیم و گنج و سپاه چو صدسالش اندر جهان کس ندید برو نام شاهی و او ناپدید صدم سال روزی به دریای چین پدید آمد آن شاه ناپاک دین نهان گشته بود از بد اژدها نیامد به فرجام هم زو رها چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمانی درنگ به آرش سراسر به دو نیم کرد جهان را ازو پاک بیبیم کرد شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه ازو بیش بر تخت شاهی که بود بران رنج بردن چه آمدش سود گذشته برو سالیان هفتصد پدید آوریده همه نیک و بد چه باید همه زندگانی دراز چو گیتی نخواهد گشادنت راز همی پروراندت با شهد و نوش جز آواز نرمت نیاید به گوش یکایک چو گیتی که گسترد مهر نخواهد نمودن به بد نیز چهر بدو شاد باشی و نازی بدوی همان راز دل را گشایی بدوی یکی نغز بازی برون آورد به دلت اندرون درد و خون آورد دلم سیر شد زین سرای سپنج خدایا مرا زود برهان ز رنج
❋❋❋
تبلیغات
متن در مورد ایران برای درس آزاد
مسلمانم ولی آزاد به تن، یک پیرهن دارم به رنگ پرچم ایران سفید و سبز میان لالهی قرمز به غارت رفته است جانم در این زندان بی آواز نفس در سینه میلرزد
❋❋❋
متن در مورد ایران زیبا
پـرچـم مـا سـه رنگ اصلی داره حتماً یه مفهوم و یه قصدی داره سبز کـه میگن به یاد سر زندگی درخت و بـاغ و گـل و سبزینگی سفید ، مثل قلـب پاک و روشن نشونـۀ صلـح و صـفا و گلـشـن قرمـز به رنگ خون پـاک شهید دشمن میترسه از شهیدان شدید
❋❋❋
متن در مورد ایران وطن من
زندگیتان چون سه رنگ پرچم ایران زمین یاران من ذهن ودلهاتان به رنگ سبز و پرصدق و صفا رویتان مانند نیکان پاک بادا وسپید قبضهی شمشیرهاتان هم ز خون دشمنان سرزمین آریایی سرخِ سرخ
❋❋❋
متن در مورد ایران باستان
مهم است که به وجود کشورمان افتخار کنیم؛ ولی مهمتر از آن این است که : “کاری کنیم” کشورمان به وجودمان افتخار کند …
❋❋❋
وطن با حضور نوابغ زندگی میکند و با خون شهدا زنده میماند.
❋❋❋
تبلیغات
متن در مورد ایران کودکانه
مبارز وطن پرنده سینه چاکی است که با خون خود دنیایی از آرامش و آسایس فراهم میسازد تا دیگران آسوده و راحت در آن زندگی کنند.
❋❋❋
متن در مورد ایران عزیز
پرچم ما سه رنگه رنگاش چقدر قشنگه سرخ و سفید و سبزه هرکدومش یک رمزه
❋❋❋
متن زیبا در مورد ایران من
یکی از دل مشغولیهایی که خداوند به انسان عطا میکند، عشق به وطن است.
❋❋❋
متن درباره ایران من
علاقهای در دنیا شدیدتر از عشق به وطن نیست. زندگی انسانهای فعال ، خاک وطن را بارور میسازد. خانهات را حاضری از دست بدهی ، ولی وطن را هرگز .
❋❋❋
متن زیبا درباره ایران من
ای وطن ای مادر تاریخ ساز ای مرا بر خاک تو روی نیاز ای کویر تو بهشت جان من عشق جاویدان من ایران من ای ز تو هستی گرفته ریشهام نیست جز اندیشهات اندیشهام آرشی داری به تیر انداختن دست بهرامی به شیر انداختن کاوه آهنگری ضحاک کش پتک دشمن افکنی ناپاک کش رخشی و رستم بر او پا در رکاب تا نبیند دشمنت هرگز به خواب مرزداران دلیرت جان به کف سرفرازان سپاهت صف به صفوطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا یعنی ایران
❋❋❋
تبلیغات
متن کوتاه در مورد ایران من
بزرگی و عظمت یک مملکت منوط به وسعت خاک آن نیست بلکه مربوط به اخلاق و روحیات اهالی آن است.
❋❋❋
ای ایران، ای سرای امیدبر بامت سپیده دمید بنگر کزین ره پر خون خورشیدی خجسته رسید
❋❋❋
ایران … فدای اشک و خنده تو دل پر و تپنده تو فدای حسرت و امیدت رهایی رمنده تو رهایی رمنده تو ایران … اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقان بینشانی که پای درد تو نشستند کلام شد گلوله باران به خون کشیده شد خیابان ولی کلام آخر این شد که جان من فدای ایران … تو ماندی و زمانه نو شد خیال عاشقانه نو شد هزار دل شکست و آخر ایران … به خاک خسته تو سوگند به بغض خفته دماوند که شوق زنده ماندن من به شادی تو خورده پیوند به شادی تو خورده پیوند ایران … اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقانه بینشانی که پای درد تو نشستند که پای درد تو نشستند
❋❋❋
متن درباره ایران قوی
ایران به آتش میکشد خاموشی تاریخ را هوشیار پایان میدهد مدهوشی تاریخ را
❋❋❋
ایران به شوق زندگی در مرگ رویینتن شده مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده
❋❋❋
گفتارت فرش ایرانیست و چشمانت گنجشککان دمشقی که میپرند از دیواری به دیواری و دلم در سفر است چون کبوتری بر فراز آبهای دستانت و خستگی در میکند در سایهی دیوارها
❋❋❋
امروز جهان بهار از ایران ملکست میدان همه پر نگار از ایران ملکست رامش چو گلی به بار از ایران ملکست افروخته شه کنار از ایران ملکست
❋❋❋
آفرید آن مرد ایران صغیر با هنرهای غریب و دلپذیر یک نگاه او گشاید صد گره خیز و تیرش را بدل راهی بده
❋❋❋
دین عقیده مقدس، وطن خانه مقدس و امید زندگی مقدس ملتهاست.
❋❋❋
ایران،ایران است و زمانش مهم نیست. چه فرقی میکند کسی دو هزار و پونصد سال پیش برای این خاک جنگیده یا چهل سال پیش، متجاوز، متجاوز است. چه کراسوس باشد، چه عمر ابن خطاب، چه سهراب پسر رستم باشد، چه اسکندر، چه روسیه باشد، چه صدام…. کسی که در برابر متجاوزان بایستد نامش فدایی، شهید هر اسمی باشد قابل احترام است. حالا آریوبرزن باشد یا بهمن جادویه، همت، باکری، یزدگرد، عباس میرزا، سورنا، فرخزاد و….. ای کاش اسمی بود، فیلمی از فداییان قدیم این خاک هم بود که درکشان برای مردم راحتتر بود.
❋❋❋
مردم ایران مردمانی ثابت قدم، مهمان نواز، مهربان و متین، آزاد مرد و آزادی خواه و مردمانی هستند که در طول تاریخ کمتر ملتی را میتوان با آنها مقایسه کرد. به ایران و ایرانی باید بالید که بزرگ مردانی همچون حافظ و سعدی و فردوسی، بوعلی سینا و ذکریای رازی، کوروش و داریوش و… را در دل خود جای داده است. کسانی که داشتن یکی از آنها هم برای هر ملتی افتخار بزرگی است و کمتر شهر و دیاری را میتوان یافت که از وجود این همه عالم و دانشمند بهره مند بوده باشد.
❋❋❋
متن در مورد ایران قوی و مقتدر
ایران و ایرانی را همیشه به غیرت و فداکاری شناختهاند که برای آباد ساختن این سرزمین از هیچ تلاش و کوشش دریغ نکردهاند. این که امروزه ایران را انقدر آباد و ایمن میبینیم، به پاس تلاشها و جانفشانی هایی است که شهدای جان بر کف ایرانی از خود به جای گذاشتهاند تا ما آزادانه و بدون هیچ گونه واهمهای به زندگی سرشار از آرامش و آسایش خود روی آوریم.
❋❋❋
به جا گذاشتن فرهنگ مردمان ایران بر صحنه تاریخ کاری بود که تنها از ایران و ایرانی بر میآمد. این فرهنگ جاویدانه و غنی قابل قیاس با فرهنگهای ملل مختلف نیست. ما همگی به خود میبالیم که ایرانی هستیم و در سرزمینی زیست میکنیم که با عشق و امید به آینده، زندگی خود را با جان و دل ادامه میدهیم.
❋❋❋
خاک این سرزمین مقدس تنها میراثی روی کره خاکی است که نمیتوان آن را به کسی هدیه کرد و یا آن را در معرض فروش قرار داد. این میراث ماندگار را بزرگ مردانی از مردم ایران به جای گذاشتهاند تا بتوان سالیان سال آزادانه و در کمال آرامش در آن به زندگی خود پرداخت.
❋❋❋
میهن دوستی، در سادهترین، واضحترین و بدیهیترین مفهوم خود چیزی نیست بجز: ابزار جاه طلبی حکام، تمایلات حریصانه، و گذشتن از عقل، وجدان و کرامت انسانی کسانی که برده وار اسیر قدرتند.
❋❋❋
وطن من، گهواره حوادث تاریخی فراوانی بوده و مصیبتهای زیادی را از سر گذرانده است. امروز برای باشکوه و باعظمت نگه داشتن این مرز و بوم، یک صدا و یکدل هستیم. وطن تنها میراثی هست که هرگز نمیتوان آن را خرج کرد، هدیه داد و یا فروخت. وطن با حضور نوابغ زندگی میکند و با خون شهدا زنده میماند. وطن هم برای زنده ماندن نیاز به آبیاری دارد که شهیدان عهده دار آن هستند. وطن، تو را دوست دارم و برای ذره ذره خاکت، وجود خویش را وقف خواهم کرد. وطن، پاره تن من، کوههای سر به فلک کشیدهات، آرزوهای دست نیافتنیام و دشتهای بی کرانت، رویاهای زیبای من هستند. وطن، پاره تن من، برای برافراشته نگه داشتن پرچم تو، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنم. اگر تمام لشکریان جهان مقابل مرزهای کشور من صف بکشند، برای حفاظت از خاک وطن، سینهام را سپر بلاها خواهم کرد.
❋❋❋
متن در مورد ایران قوی و آماده
مبارز وطن سرسختترین، دلیرترین و فداکارترین مبارزی است که برای آزادی و استقلال وطن تا آخرین قطره خون خود مبارزه میکند. مبارز وطن پرنده سینه چاکی است که با خون خود دنیایی از آرامش و آسایس فراهم میسازد تا دیگران آسوده و راحت در آن زندگی کنند.
❋❋❋
وطن ما ایرانیها پاره تن ماست و برای پاسداری از آن خونها ریخته شده است. مردم ایران از جمله احساسیترین مردمان جهان به شمار میآیند که نظیر آنها را در هیچ کجای دنیا نمیتوان یافت. احساساتی پاک از نوع مهر و عشق و علاقه که از ایرانیها مردمانی احساسی و پاک سرشت ساخته است.
❋❋❋
وطن، پاره تن من، برای برافراشته نگه داشتن پرچم تو، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنم.
❋❋❋
من به کشورم با تاریخ کهن و فرهنگ اصیل خود افتخار میکنم و خود را سرباز وطن میدانم.
❋❋❋
مهم است که به وجود کشورمان افتخار کنیم ؛ ولی مهمتر از آن این است که : “کاری کنیم” کشورمان به وجودمان افتخار کند …
❋❋❋
متن در مورد ایران قوی کوتاه
وطن میراث الهی ماست و نمیتوانیم آن را با هیچ چیزی معاوضه کنیم.
❋❋❋
ای مادر وطن، ای کویرهای تو جایگاه آفتاب سوزان و ای مزارع تو سرسبز از عطر بهاران، مرده باشم اگر دست متجاوز به یک برگ از درختان تو برسد.
❋❋❋
چطور میتوانم حتی یک روز را دور از وطن به سر ببرم، در حالی که قلب من تنها در این خاک میتپد.
❋❋❋
وطن، پاره تن من، کوههای سر به فلک کشیدهات، آرزوهای دست نیافتنیام و دشتهای بیکرانت، رویاهای زیبای من هستند.
❋❋❋
وطن، تو را دوست دارم و برای ذره ذره خاکت، وجود خویش را وقف خواهم کرد.
❋❋❋
یکی از دل مشغولیهایی که خداوند به انسان عطا میکند، عشق به وطن است.
❋❋❋
خوب بود
بسیار مفید اما محدود بود
عالی بود