جملات و اشعار
متن و جملات زیبا در مورد پاییز و قهوه
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، مجموعه ای از زیباترین متن ها در مورد پاییز و قهوه برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
تبلیغات
نسیم پاییزی، هوای تازه و بوی قهوه در فنجان مورد علاقهات. یک ترکیب عالی
🍂🍂🍂
هوا در حال خنک شدن است. به همراه آن، برگها شروع به تغییر رنگ کردهاند. در این زمان از سال هیچ چیز شیرینتر از حلقه زدن به دور یک فنجان گرم و خوب قهوه داغ نیست.
🍂🍂🍂
پاییز بدون یک فنجان قهوه کامل نمیشود.
🍂🍂🍂
پاییز و قهوه
قهوه کامل کننده پاییز است و هیچ چیز مانند طعم آرامش بخش و گرمای یک فنجان قهوه در دست نیست.
🍂🍂🍂
تبلیغات
هیچ چیز بهتر از یک فنجان قهوه تازه در یک صبح سرد پاییزی نیست.
🍂🍂🍂
ارزش قهوه خیلی بیشتر از صرف صبحانه است. مثل یک آغوش گرم در یک عصر سرد پاییزی است.
🍂🍂🍂
وقتی رنگ برگها تغییر کرد، یک فنجان قهوه درست کنید تا از درون به بیرون گرم شوید.
🍂🍂🍂
متن پاییز و قهوه
به آرامی چانه خود را روی دستان خود قرار دهید، در این فصل زیبا نفسی عمیق بکشید و از یک فنجان قهوه گرم با طعم پاییزی لذت ببرید.
🍂🍂🍂
پاییز است و وقت آن است که با یک فنجان قهوه داغ در دست، از هوای سرد صبح لذت ببرید.
🍂🍂🍂
تبلیغات
پاییز زمانی از سال برای تأمل و لذت بردن از قهوه در آفتاب اواخر بعد از ظهر است.
🍂🍂🍂
پاییز زمان مناسبی برای شریک شدن یک فنجان قهوه و یک لحظه با کسی است که دوستش دارید.
🍂🍂🍂
دوباره آن موقع از سال است که باد خنکتر میشود، نسیم سریعتر می وزد، و تنها کاری که میخواهید انجام دهید این است که با یک نوشیدنی گرم خوب در خانه بنشینید. تنها چیزی که میتواند گوشه دنج شما را کامل کند یک تکه پای کدو حلوایی خانگی است.
🍂🍂🍂
متن درباره پاییز و قهوه
با یک فنجان قهوه داغ، رنگهای باشکوه پاییز و یک کتاب خوب هرگز نمیتوانید اشتباه کنید.
🍂🍂🍂
برای استقبال از پاییز راهی بهتر از نوشیدن یک فنجان قهوه داغ نیست.
🍂🍂🍂
تبلیغات
پاییز بهترین فصل خدا است. نسیم خنک می وزد، زمان نوشیدن قهوه است و وقت آن است که به بیرون از پنجره نگاهی بندازید و انفجار رنگها را ببینید.
🍂🍂🍂
متن پاییزی قهوه
دوباره آن موقع از سال است، برگها شروع به تغییر رنگ میکنند و قهوه طعم بهتری پیدا میکند.
🍂🍂🍂
پاییز فرا رسیده است. بهترین زمان برای نشستن و نوشیدن یک فنجان قهوه خوشمزه و تازه دم.
🍂🍂🍂
پوشیده از رنگهای پر جنب و جوش پاییزی، باد خنک که در موهای شما میپیچد در حالی که یک فنجان قهوه تازه دم کرده مورد علاقه خود را مینوشید.
🍂🍂🍂
پاییز اینجاست و با آن بوی آرامش دم کردن قهوه میآید.
🍂🍂🍂
تبلیغات
متن در مورد پاییز و قهوه
یک فنجان قهوه یا چای در یک صبح سرد پاییزی یکی از بهترین راهها برای شروع یک روز خوشمزه است.
🍂🍂🍂
همانطور که برگها شروع به تغییر میکنند و هوا شروع به خنک شدن میکند، یک چیز باقی میماند - عشق شما به آن فنجان قهوه خوشمزه.
🍂🍂🍂
همانطور که روزها کوتاهتر میشوند، صبحها سردتر میشوند و درختان برگهایشان تغییررنگ میدهند، طعم یک فنجان قهوه شیرینتر میشود.
🍂🍂🍂
متن راجب پاییز و قهوه
پاییز تنها فصلی است که برای گرم شدن خود نوشیدنی مینوشیم.
🍂🍂🍂
هیچ چیز مانند بیدار شدن در وسط یک صبح پاییزی با یک فنجان قهوه تازه نیست.
🍂🍂🍂
تبلیغات
پاییز است، زمان مناسبی برای ماندن در خانه با یک کتاب و یک فنجان قهوه گرم در حالی که به تغییر رنگ برگها و هوای خنک پاییزی نگاه میکنید.
🍂🍂🍂
متن زیبا درباره پاییز و قهوه
پاییز بوی قهوه میدهد. طعم قهوه شبیه پاییز است. این شروع یک چرخه زیبای پاییز-قهوه است.
🍂🍂🍂
پاییز بهترین زمان از سال است. صبحهای عالی، نسیم خنک و عطر دانههای قهوه تازه آسیاب شده... مگر از این بهتر هم می شود؟!
🍂🍂🍂
اینایی که از پاییز بد می گن نرفتن تو حیاط خلوت بشینن یه فنجون قهوه اسپرسو بنوشن که بفهمن پاییز یعنی چی
🍂🍂🍂
شاعر حمید اسدی پاییز آمد و هر روز صبح مانند قهوه تلخم باید که در سکوتم دنبال تو بگردم
🍂🍂🍂
تبلیغات
به چشمهایم خیره که میشوی بوی تند قهوههایت اعتیادم را بیشتر میکند و من متهم ردیف اول لبهایت عصرهایم در حیاطی میگذرد که پاییز عشوه گریهایت را به درخت تزریق میکند…
🍂🍂🍂
جمله در مورد پاییز و قهوه
من و شمع و گل و یک خلوت رویای پاییزی که در فنجان زیبایی برایم قهوه میریزی اگرهیزم برای آتش دل شد فراموشت توسل میکنم بر شعلههای هرم اغوشت بیا پایان دلتنگی؛ که هستم عشق دیرینت تو فرهاد غزل باش و منم دلدار شیرینت تو باچشمان خوش رنگ و نگاه عاشق و نافذ من و شعر فروغ و ابتهاج و سعدی و حافظ بخندیم و برقصیم و خدا را شادمان سازیم برای خواب عشق از برگ گلها سایبان سازیم شهرزادشیرازی(چه دلتنگم)
🍂🍂🍂
پاییز "یار" میخواهد، خلوت کردن میخواهد، کافه گردی میخواهد... کافه...؟ به گمانم چند قدمی از کافهی همیشگیمان دور شدهام؛ عقب گرد کرده و داخل کافه میشوم. میز کنار پنجره را برای نشستن انتخاب میکنم. پاییز است و ولیعصر مملو از دلبران دست در دست. اسپرسو سفارش میدهم و کتاب مورد علاقهام را از کولهای که روز آخر جا گذاشتی خارج میکنم. چشمم به دست نوشتهی روی جلدش میافتد: "تقدیم به تو که دلبر ترینی" چند صفحه جلوتر میروم، گل رز خشک شدهی وسط کتاب توجهم را جلب میکند. گلی که در همان پاییزِ معروف به همراه کتاب از تو هدیه گرفتم. چند صفحهی دیگر ورق میزنم، چیز خاصی چشمم را نمیگیرد. میخواهم کتاب را به داخل کوله بازگردانم که عکس دو نفره مان از لای کتاب روی میز میافتد! چشمم را از عکس گرفته و از پنجره به خیابان زل میزنم. بغض میکنم، چشمانم تار میشوند، باران شروع به باریدن میکند و از آن روزی که آن طرف میز نیستی، قهوهام سرد میشود، سرد میشود، سرد میشود...
🍂🍂🍂
پاییز و فنجان قهوه
دوست ندارم امسال گند بزنن به پاییزم! دویست هفتاد و چند روزه منتظر این فصلم.. نمی خوام یکی بیاد و تمام ارزیابی هام از پاییز رو به هم بریزه می دونی؟ می خوام تنهایی برم کافه پاییز قهوه بخورم؛ بعدشم کوله پشتیمو بردارم، بند کفشمو محکمتر کنم و برم سمت بام شهر.. هدفون روشن می کنمو راه به راه چشم آذر و داریوش گوش بدم بعدشم میام خونه و بزرگ علوی می خونم یا شایدم بوف کور! شبشم که بارون زد بدون این که کسی توی خیابون کشیک بده پا برهنه قدم میزنم چراغای شهر و یکی یکی بشمُرم آخرشم از فرط سرما خودمو بغل کنم! چند ساله منتظر این روزم اما اولین برگ که خودشو می ندازه منم ناچارن می افتم پی آدما می دونی من از تنهایی این فصل میترسم هوا سرد، غروباشم که ترسناک! هرچی خاطرس میاد سراغ آدم مگه می شه تنها موند مگه می شه شعر نگفت مگه می شه زنگ نزد و حالشو نپرسید؟ من دویست و هفتاد و چند روزه منتظرم پاییز بیاد و برم برش گردونم عاشقی نکردن تو پاییز مث نرفتن به اردوی مدرسه اس تا آخرین روز خرداد بغضش تو گلوت می مونه!
🍂🍂🍂
آهسته آهسته پاییز از راه رسید فصلی پر از تبعیض که متعلق به اقلیتهاست آن اندک معشوقههای حقیقی که دست دردست هم در پارکهای حوالی شهر روی برگهای زردنارنجی قهوهای وخشک که همانند فرشی روی زمین پهن شده قدم میزنند.. درهمان حین اگر باران بزند چتر باز نمیکنند وحسابی هوای دونفره را استشمام میکنند. به کافه میروند وقهوه ای گرم سفارش می دهندوبه همین بهانه سیردل به هم نگاه میکنند. آری پاییز متعلق به معشوقههای دراقلیت است همانهایی که حسابی دل ما را به سوز میاندازند.
🍂🍂🍂
شعر پاییز و قهوه
شاعر فاطمه شاکر سوره سه مهر میگذرد از این آشنایی سه پاییز سه مهر پراز دلهره سه مهر پر از خاطره ولی بین ما چیزی نیست به جز همین فاصله برای رفتن این فاصله دو فنجان قهوه یک لبخند قدری دلتنگی اندکی عشق سر سوزنی از شرمساری تو و یک نگاه پر از مهر کافی هست همین ...
🍂🍂🍂
شاعر مهدیه نجفی پاییز است و نسیم خنک صبحگاهی همراهیش میکند خدا هست فنجان داغ قهوه هست من هستم و توووووو هستی تویی که از بوی باران بهتری و از نسیم خوشتر و از بلور درخشانتر و یک دنیا خوشبختی با بوی ناب نان داغ پیچیده در خانه شکر خدایی را که صدایت را لالایی شبانهام ونگاهت را مآوای آرامشم قرار داده مرا از جنس باران و تورا چتر من آفریده به خدای عشق سوگند که تو از همه چیز برایم بهتری
🍂🍂🍂
شاعر سید علی حسینی (اعتصام) فصل پاییز، ماه آبان داستان گامهای تنها سنگ فرش کوچههای خاطرات سوسوی ستارگان غریبه آشنای کافههای شهر تکرار قهوههای تلخ انقدر مینوشم تا قرنها بیدار باشم نکند خوابی سراغ من اید بیایی، بروی من در خواب باشم ...
🍂🍂🍂