دلایل طلاق در میانسالی چیست؟
همه سکوت کردهاند، همه اعضای خانواده دور هم و در یک اتاق نهچندان بزرگ جمع شدهاند، جو سردی بر فضا حاکم شده است. امروز قرار است حرفهایی رد و بدل شود که سالهای متمادی دو سرپرست خانواده در قبال آن سکوت کرده بودند. دیگر مسیر به انتها رسیده و قرار نیست کسی از این واقعیت انکارناپذیر فرار کند. مادر ۵۳ ساله و پدر ۶۲ ساله برگههای طلاق را امضا میکنند و سقفی که بیش از سه دهه خانوادهای را در برگرفته بود به دو قسمت تقسیم میشود.
اما چرا کار خانوادهها به اینجا میرسد؟
معمولاً اگر قرار باشد سرنوشت زوجی به جدایی برسد، بهاحتمالزیاد این اتفاق در سالهای اول، بخصوص در نخستین سال روی میدهد، اما مدتی است که جدایی بین زوجهای بالای 50 سال در تمام دنیا، ازجمله کشور ما رشد نگرانکنندهای داشته است. حدود 15 سال پیش، آمار طلاق خاکستری در غرب 8/2 بود. درحالیکه امسال این آمار به 12 درصد رسیده است.
چرا زن و مرد در سن بالا طلاق میگیرند؟
طلاق در هر سن و زمانی یک پدیده تلخ در خانواده و جامعه قلمداد میشود. به هم زدن یک زندگی که روزی با عشق آغازشده، برای هر انسانی دشوار است. بااینحال، نیروی جوانی میتواند به داد فرد مطلقه برسد و او را به شروع زندگی جدید و اختیار کردن همسر دوم ترغیب کند. درصورتیکه این امر درباره طلاق خاکستری صادق نیست. احتمال ازدواج مجدد فرد بالای 50 سال پس از طلاق بسیار کم است و ضعف سنین پیری و کهنسالی، آرزوهای وی در زمینههای دیگر را هم بر باد میدهد.
معمولاً افرادی که در دوران پیری و باوجود داشتن فرزند، نوه و … تن به طلاق میدهند در دوران گذشتهشان روی بسیاری از مسائل چشمپوشی کردهاند، اما با گذشت سالها زندگی مشترک و افزایش سن، طاقت و تحمل آنها کمتر شده و با پدیدار شدن هر مسئله کوچکی بهانهگیریهایشان را شروع میکنند و به خود میگویند چرا باید به این زندگی مشترک ادامه دهیم؟! حالا که دیگر فرزندانمان راهی خانه بخت شدهاند مجبور نیستم این رابطه را حفظ کنیم.
زوجهای میانسال که برای طلاق راهی دادگاه خانواده میشوند همان زوجهای دیروزیای هستند که خود را ملزم به حفظ رابطهشان کرده بودند و اکنون صبرشان لبریز شده و تصمیم به جدایی گرفتهاند. البته امروزه نیز برخلاف سالهای گذشته زوجین جوان نیز با کوچکترین مسئله پایههای زندگیشان را خراب میکنند و همین امر پدیده طلاق در میانسالی را کاهش داده است.
چرا طلاق در سنین بالا و بویژه میانسالی رخ میدهد؟
با اشاره به اینکه به سن 40 تا 45 سالگی دوره بحران میانسالی میگویند، در این دوران افراد زندگی و هویت خود را تحت عنوان «من که هستم» مرور میکنند و اقداماتشان تاکنون را از انتخاب همسر گرفته تا شغل بازنگری میکنند و ممکن است حتی شغل خود را عوض کنند و ادامه تحصیل دهند. بسیاری از آدمهایی که در دوره میانسالی یا سالمندی هستند ازدواجهایشان با یک سری شرایط و موقعیتهای خاص بوده است اما امروز این آدمها بهواسطه کار، تجربه و تغییرات اجتماعی که از جامعه گرفتهاند و حتی با مشاهده زندگی فرزندانشان به این نتیجه رسیدهاند که نتیجه ازدواجشان آن چیزی که دوست داشتند نبوده است؛ بنابراین، این آدمها گاهی تصمیم جدیدی میگیرند، یکی از کارهایی که انجام میدهند این است که در انتخاب همسری که داشتهاند، تجدیدنظر میکنند و تصمیم میگیرند از زندگی فعلی بیرون بیایند. حال این بازبینی میتواند ناشی از تحرک اجتماعی باشد یعنی اینکه موقعیت اقتصادی که داشتند پیشازاین ضعیفتر بوده و حالا توانمندتر شدهاند که این موضوع بیشتر درباره آقایان رخ میدهد.
علت طلاق زوجین در سن بالا
سوختن و ساختن
تأخیر این جداییها در بسیاری از مواقع به خاطر فرهنگ نادرست ما ناشی از وجود فرزندان است. گاهی یکی از طرفین به این نتیجه میرسد که این زندگی زناشویی را دوست ندارد و میخواهد از این زندگی بیرون بیاید. زمانی که این امر را با کسی یا اعضای خانوادهاش مطرح میکند، آنها عموماً این جمله را میگویند «به خاطر بچهات بساز». این افراد به خاطر فرزندانشان از هم جدا نمیشوند و فرزند را در یک خانواده پر تنش نگه میدارند، فقط به خاطر حرف اطرافیان، با این شیوه این زندگی را تحمل میکنند اما وقتی بچهها به از آب و گل درمیآیند، تصمیم به جدایی میگیرند چراکه با خود فکر میکنند دیگر فرزندانشان آسیبهای دوره کودکی را نخواهند دید و حالا میتوانند بهترین تصمیم را بگیرند.
اختلاف فکری
گاهی زن و مرد بهمرورزمان به دلیل تعاملات اجتماعی سطح فکر و نگرششان تغییر میکند. اختلاف فکری بین نگرش زوجین باعث میشود که طرفین احساس کنند همدیگر را درک نمیکنند خصوصاً فردی که رشد اجتماعی، فکری و افق دید گستردهتری پیداکرده و اینجاست که احساس میکند همراه و همسرش گزینه مناسبی نیست و درنهایت تصمیم میگیرد در این انتخاب تجدیدنظر کند.
فقدان آموزشهای لازم
گاهی بزرگان علاوه بر اینکه خودشان تمایل به طلاق پیدا میکنند، یادشان میروند به فرزندانشان آموزش دهند، زندگی مشترک و ازدواج کردن شرایط و ضوابط خاص خودش را دارد. بهبیاندیگر که بدون آن توانایی ازدواج صورت بگیرد، منتهی به آسیب میشود. دو طرف در ابتدا همدیگر را تحمل میکنند به خاطر اینکه فکر میکنند به یکدیگر تعلقخاطر دارند، در یا اجباری احساس میکنند و مجبورند ادامه دهند و راه گریزی دیگر وجود ندارد.
بهتدریج دوست داشتنهای زندگی خرج نداشتهها میشود این فرآیند بهجایی میرسد که سپرده حساب دوست داشتن خالی میشود و بعدازاین دوره فرد از رابطه احساس خستگی و انزجار میکند. وقتی این احساس انزجار به وجود میآید که سالیان سال از زندگی مشترک گذشته و تنها در شرایطی که فرد احساس میکند توانایی لازم را برای جدا شدن دارد تصمیم میگیرد از این زندگی بیرون بیاید که شاید در آن زمان یک خانم یا آقای ۵۰ ساله باشد ولی تفاوتی ندارد چراکه این فرد آنقدر خسته است که تحمل ماندن در زندگی مشترک را ندارد.
عادی شدن طلاق
روزگارانی نهچندان دور چیزی به نام جدایی از همسر بههیچوجه مرسوم نبود و زن باید با پیراهن سفید به خانه بخت میرفت و با کفن سفید هم ازآنجا خارج میشد، اما امروزه آمار طلاق افزایشیافته و به همین دلیل قبح طلاق هم برای خانوادهها ریخته است. متأسفانه امروزه در هر فامیلی تعدادی دختر و پسر طلاق گرفته دیده میشوند و این یعنی اینکه باید هرروز شاهد افزایش این رخداد تلخ در زندگی زوجها باشیم.