کودکان و والدین

جدیدترین لیست کامل اسامی دختر ثبت احوال + معانی

لیست کامل اسامی دختر ثبت احوال یکی از پرکاربردترین منابع برای والدینی است که در جستجوی نامی زیبا و مناسب برای فرزند خود هستند. انتخاب نامی که هم زیبا باشد و هم معنای خوبی داشته باشد، از دغدغه‌های اصلی هر خانواده‌ای است. لیست کامل اسامی دختر ثبت احوال با ارائه طیف گسترده‌ای از نام‌های سنتی، مذهبی، مدرن و حتی کمتر شنیده شده، به والدین کمک می‌کند تا با اطمینان بیشتری نام مورد نظر خود را انتخاب کنند. این لیست نه تنها شامل نام‌هایی با ریشه‌های مختلف ایرانی است، بلکه توجه به تنوع فرهنگی و زبانی کشورمان نیز در آن لحاظ شده است.

اهمیت لیست کامل اسامی دختر ثبت احوال فراتر از انتخاب نام است. این لیست می‌تواند منبعی الهام‌بخش برای شناخت بهتر فرهنگ و هویت ملی باشد. هر نام در این لیست معنایی خاص و تاریخی دارد که نشان‌دهنده ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی ایران است. با مرور این اسامی، والدین می‌توانند علاوه بر انتخاب نامی مناسب، به غنای زبانی و فرهنگی کشور نیز پی ببرند. لیست کامل اسامی دختر ثبت احوال به‌عنوان مرجعی رسمی و معتبر، امکان جستجوی سریع و آسان را برای تمامی افراد فراهم می‌کند.

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، لیست کامل اسامی دختر که در ثبت احوال وجود دارد، برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

در ادامه این مطلب، شما می‌توانید اسم دخترانه ایرانی مورد علاقه‌تان را به‌سادگی پیدا کنید. این لیست همچنین شامل «اسم‌های دخترانه جدید» و «نام‌های محبوب دخترانه» است تا کاربران بتوانند نام‌های ترند و پرطرفدار را نیز مشاهده کنند.

ما تلاش کرده‌ایم معانی اسم‌های دختر را نیز در کنار هر نام قرار دهیم تا انتخابی آگاهانه و دقیق برای شما فراهم شود. این اطلاعات بر اساس منابع معتبر از جمله پایگاه داده ثبت احوال ایران گردآوری شده‌اند.

اگر به دنبال الهام گرفتن برای انتخاب نامی خاص، با معنا و ریشه‌دار هستید، لیست کامل اسامی دختر ثبت احوال می‌تواند به شما کمک کند تا انتخابی آگاهانه، فرهنگی و منطبق با سلیقه خود داشته باشید.

نکته پایانی اینکه این صفحه به‌صورت دوره‌ای به‌روزرسانی می‌شود تا جدیدترین اسم‌های دخترانه ایرانی و نام‌های تازه ثبت‌شده در سامانه ثبت احوال نیز در اختیار شما قرار گیرد.

بارگزاری کامل جدول اسامی ممکن است کمی زمان ببرد.
نام مورد نظر خود را در کادر جستجوی زیر وارد نمایید
فهرست اسامیمعانی
آباناآبانا: منسوب به آبان.
آباندختآباندخت: دختر آبان، نام يكي از زنان داريوش سوم.
آبگینآبگین: داراي طبيعت آب، آينه، آيينه.
آبگینهآبگینه: شيشه، زجاج، بلور، آينه، ظرف شيشه‌اي يا بلوري به ويژه جام شراب
آبنوسآبنوس: 1- (يوناني) چوبي سياهرنگ و سخت و سنگين (گران بها)؛ 2- درختي هم خانواده با خرمالو كه بيشتر در مناطق گرمسيري آسيا و آفريقا مي‌رويَد؛ شيز.
آبینآبین: به رنگ آب، همانند آب.
آبینهآبینه: همانند آب، به روشني و درخشندگي آب.
آپامآپام: نام دختر اردشير دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پونت (فریگیه‌ي سفلی).
آپاماآپاما
آپامهآپامه: 1- خوش رنگ؛ 2- نام دختر «شپي تارمن» سردار ايراني كه سلكوس به فرمان اسكندر با وي (آپامه) ازدواج كرد.
آتاشاآتاشا: نامی ترکی ـ فارسی
آتانازآتاناز: (تركي ـ فارسي) افتخار پدر، موجب آسايش و شادكامي پدر، عزيزِ پدر.
احیااحیا: (عربي) 1- زندگان؛ 2- زندگي؛ 3- زندگي از نو؛ 4-خاندان‌ها، قبيله‌ها.
اختراختر: 1- (در نجوم) جرم فلكي، ستاره، كوكب، نجم؛ 2- نام گل و گياهي است؛ 3- در باور قدما ستاره‌ي بخت و اقبال؛ 4- سرنوشت، بخت، طالع؛ 5- پرچم، عَلَم، درفش.
اخگراخگر: 1- گُلِ آتش، پاره‌ي آتش، شراره، خرده‌ي آتش، جرقه؛ 2- آتش؛ 3- زيبارو.
اخلاصاخلاص: (عربي) 1- دوستي خالص داشتن، خلوص نيت داشتن، عقيده داشتن، عقيده پاك داشتن، ارادت صادق داشتن؛ 2- يك سره روي كردن و پرداختن به خداوند؛ 3- سوره‌ي صد و دوازدهم از قرآن كريم داراي چهار آيه؛ 4- رها كردن، نجات دادن.
ادناادنا: (عربي، ادنی) 1- از واژه های قرآنی؛ 2- (در قدیم) کمترین، جزئی ترین؛ 3- پایین تر؛ 4- پایین ترین، نازل ترین.
ادیبهادیبه: (عربي) (مؤنث اديب)
ارتادختارتادخت: (اَرتا + دخت = دختر)، دختر پاك و مقدس.
اردیاردی: 1- مخفف ارديبهشت، نام ماه دوم سال شمسي؛ 2- فرشته‌ي مدَبِر كوه‌ها؛ 3- در فرهنگ ايران قديم فرشته‌اي كه نماينده‌ي پاكي است و نگهباني آتش با اوست.
اردیبهشتاردیبهشت
ارزندهارزنده: (صفت فاعلي از ارزيدن) 1- داراي ارزش، ارزشمند، ارزمند، شايسته و لايق؛ 2- محترم، با شخصيت، مورد احترام.
ارزینارزین: 1- (منسوب به اَرز)، ارزشمند، ارجمند، داراي جاه و مقام، داراي حرمت و عزت و احترام؛ 2- نگه دارنده‌ي راستي و درستي.
ارساارسا: نام چند گونه سرو كوهي جزو تيره‌ي ناژويان كه در اغلب نقاط استپي و خاتمه‌ي جنگل‌هاي مرطوب پراكنده‌اند.
ارشانوشارشانوش: (اَرشا = مقدس + نوش = جاويد)، مقدسِ جاويد.
ارشینارشین: 1- دوست‌ترين؛ 2- نام يكي از شاهدخت‌هاي هخامنشي است كه در زمان خود به درايت و كارداني مشهور بوده است.
ارغوانارغوان: 1- درختي است زينتي از تيره‌ي پروانه واران با گلهايي به رنگ سرخ مايل به بنفش؛ 2- گلي قرمز رنگ و چسبيده به ساقه كه پيش از ظاهر شدن برگ‌ها پديدار مي‌شود؛ 3- چهره‌ي زيبا و گلگون.
ارغوان زهراارغوان زهرا
ارغوان زینبارغوان زینب
ارکیاارکیا: (در زند و پازند) جوي آب؛ رئيس، بزرگ و روي هم به معني «آريايي بزرگ» باشد.
ارکیدهارکیده:  (فرانسوی) 1- گلی به شکل های غیرعادی و رنگ های درخشان، که یک گل برگِ آن از دو گل برگِ دیگرش بزرگتر است؛ 2- گیاه این گل که علفی است و انواع متعددی دارد که ممکن است پیچنده، بالارونده یا زمینی باشد.
ارمارم:  (عربی) 1- باغی که بنا به روایات شدّاد ساخته بود و مَثَل و مظهر سرسبزی و خرّمی است؛ 2- دختر زیبا و با طراوت.
ارمغانارمغان: (تركي) تحفه‌اي كه از جايي ديگر برند، سوغات، ره آورد.
ارمیندختارمیندخت: دختري كه از نژاد آرمين است.
ارنوازارنواز: 1- آن كه سُخنش رحمت مي‌آورد؛ 2- (در شاهنامه) نام خواهر جمشيد كه ضحاک او را به همسری خود درآورد؛ 3- (در اوستا) ارنوك.
ارنیکاارنیکا: 1- آريايي نيكو كردار، آريايي نيكو رفتار، 2- آريايي خوب و زيبا.
اروشااروشا: (فارسی باستان) (= اروشه)، 1- سفید؛ 2- روشن.
اروناارونا: (عربی ـ فارسی) 1- منسوب به ارون؛ 2- شاد و شادمان و سرمست.
اریاکاریاک: آريايي.
اریسااریسا
اریکااریکا: 1- فوفل، پوفل، درختي از تيره‌ي نخل ها كه در مناطق گرم آسيا مي‌رويد، نخل هندي؛ 2- (در عربي) فُوفَل، تانبُول، كَوتَل؛ (در انگليسي و آلماني) اريكا،  Areka،Areca .
ارینارین: (عربی) شادی، شادان شدن، وجد آمدن.
ازلازل: (عربي) 1- ابتدا نداشتن، بي‌آغازي، قَدَم مقابلِ ابد، زماني كه از آن ابتدا نباشد؛ 2- (در فلسفه) استمرار بي‌نهايتِ زمان در گذشته.
ازهارازهار: (عربي) (جمع زَهر) گل‌ها، شكوفه‌ها.
اسپاندااسپاندا: (اوستايي) اسپنتا، اسپنتا.
اسپنتااسپنتا:  (اوستايي) سپنتا، پاك و مقدس.
استاتیرااستاتیرا: 1) نام زن داريوش سوم‌؛ 2) نام دختر داريوش سوم [او با مادر خود همنام بود]؛ 3) نام ملكه‌ي اردشير.
اسرااسرا:  (عربي) 1- به شب راه رفتن، در شب سير كردن؛ 2- معراج پيامبر اسلام(ص)؛ 3- نام هفدهمين سوره‌ي قرآن كريم داراي صد و يازده آيه.
اسراراسرار: (عربي) (جمعِ سرّ) رازها.
اسریناسرین: (كردي) اشك، سرشك.
اسمااسما: (عربي) 1- نام‌ها، اسامي؛ 2- معارف، حقايق؛ 3- (در تفسير قرآن) به معناي معارف، حقايق و علوم آمده است؛ 3- 1) نام همسر پیامبر اسلام(ص)؛ 2) نام دختر امام موسي كاظم(ع)؛ 3) نام همسر حضرت علي(ع).
اسمراسمر: (عربي) گندم‌گون؛ سبزه.
اسنااسنا ارفع، بلندتر، عالي‌تر.
اسوهاسوه: (عربي) 1- پيشوا‌، رهبر، مقتدا، خصلتي كه شخص بدان لايق مقتدايي گردد؛ 2- از واژه‌هاي قرآني.
اسیناسین: (تركي) نسيم، الهام.
اشااشا: (اوستاي) پاكي و راستي.
اشتیاقاشتیاق: (عربي) 1- رغبت بسيار, شوق, آرزومندي؛ 2- كشش و مجذوب شدن عاشق به معشوق.
اشجاناشجان: (عربي) غم‌ها.
اشرفاشرف: (عربي) 1- گرانمايه تر، شريف‌تر؛ شريف‌ترين، والاترين؛ 2- بالاتر؛ 3- نام پیشین شهر بهشهر در استان مازندران.
اشواقاشواق: (عربی) (جمع شَوق) (در قدیم) شوق ها، آرزومندی ها.
اصیلااصیلا: (عربي ـ فارسي) اصيل.
اطرااطرا: (عربي) بسيار ستودن، مدح و ستايش فراوان، مبالغه كردن در مدح كسي، درود گفتن زياد و زياده‌روي در ستايش كسي.
اطلساطلس: (معرب از يوناني) 1- پارچه‌ي ابريشمي، پرنيان، ديبا، ابريشم گران‌بها؛ 2- (در نجوم) فلك نهم، فلك اطلس.
اطلسیاطلسی: (معرب - فارسي) 1- از جنس اطلس؛ 2- گياهي است زينتي از تيره‌ي بادنجانيان داراي گل شيپوري و خوشبو به رنگ‌هاي سفيد، صورتي، ارغواني يا سرخ.
اطهراطهر: (عربي) پاكيزه‌تر، پاك تر، طاهرتر.
اطهرهاطهره: (عربي ـ فارسی) اطهر.
اعرافاعراف: (عربي) 1- (در ادیان) در اعتقاد برخی از مذاهب، جایی بین بهشت و دوزخ، برزخ؛ 2- سوره ي هفتم از قرآن كريم داراي دویست و شش آيه.
اعظماعظم: (عربي) 1- بزرگ، بزرگتر، بزرگترين، بزرگوار، بزرگوارتر؛ 2- از صفات خدوند.
افتخارافتخار: (عربي) فخر، فخر كردن، نازش، نازيدن، سرافرازي.
افراافرا: 1- درختي از تيره‌ي افراها، اسپندان، اسفندان، بوسياه؛ 2- كلمه تحسين به معني آفرين، مرحبا.
افراحافراح: (عربي) شاد کردن.
افراختهافراخته: افراشته، بالابرده، برپا شده، كشيده، بركشيده.
افرازافراز: 1- بلندي، فراز، بالا و فراز؛ 2- افراشتن و افروختن.
افراشتهافراشته: بلند ساخته، برداشته، بالابرده شده، افراخته.
افرندافرند: صورت كهنه‌ي پرند به معني ابريشم.
افروختهافروخته: 1- روشن شده، درخشان شده؛ 2- برافروخته، سرخ.
افروزافروز: افروختن، افروزنده.
افروزانافروزان: افروزاندن، افروزانيدن، افروختن.
افروزهافروزه: 1- آنچه بدان آتش گيرانند، آتش گيره؛ 2- شهاب.
افروشهافروشه: نوعي حلوا.
افریافری: (مخفف آفرين)، كلمه تحسين و آفرين.
افریناافرینا: منسوب به آفرين، آفرين.
افسانهافسانه: 1- سرگذشت، قصه، داستان، سرگذشت و حكايت گذشتگان؛ 2- افسون، سحر؛ 3- ترانه.
افسونافسون: 1- نیرنگ، حیله، مکر؛ 2- سحرانگیزی، جاذبه؛ 3- آنچه جادوگران برزبان می  رانند، سخنی که برای فریب دادن و تحت تأثیر قرار دادنِ دیگران گفته می شود؛ 4- ویژگی دختری که به لحاظ زیبایی جاذبه دارد و دیگران را افسون می  کند.
افشانافشان: 1- افشاننده، پريشان، پراكنده، پاشان، ريزنده، آشفته و پريشان چنان كه زلف؛ 2- ويژگي ريشه در گياهان تك لپه‌اي كه در آن تشخيص ريشه‌ي اصلي از ريشه‌ي فرعي ممكن نيست.
افقافق: (عربی) 1- (در جغرافیا) خطی که به نظر می  رسد در محل تقاطع زمین و آسمان وجود دارد؛ 2- کناره  ی آسمان؛ 3- پهنه، گستره، ساحت؛ 4- (درنجوم) صفحه  ای که از مرکز زمین به موازات افق حسی رسم شود، افق آسمانی، افق حقیقی، افق هندسی؛ 5- سرزمین.
افنانافنان: (عربي) شاخ درخت، شاخه‌هاي درخت، شاخسار، شاخه‌ها.
اقاقیااقاقیا: (معرب از يوناني) درختي است از راسته‌ي شبدرها كه گل‌هاي خوشه‌اي سفيد يا صورتي خوشبو دارد؛ آكاسيا.
اقدساقدس: (عربي) 1- پاكتر، پاكيزه‌تر، مقدس‌تر؛ 2- عنواني احترام آميز براي بزرگان يا مكان‌هاي مقدس.
اقلیمااقلیما: (معرب از يوناني) 1- (= اقليميا) ماده‌اي كه از گداختن برخي از فلزات مانند طلا و نقره به دست مي‌آورند؛ 2- نام دختر آدم(ع) كه به نقل تاريخ در ازدواج هابيل بود.
اکراماکرام: (عربي) 1- بزرگداشت، گرامي داشتن، احترام‌كردن، حرمت، احسان؛ 2- از واژه‌هاي قرآني.
اکرماکرم: (عربي) 1- گرامي‌تر، آزادتر، بزرگتر، بزرگوار، گرامي؛ 2- از نام‌هاي خداوند.
اکسیراکسیر: (معرب از يوناني) كيميا، جوهري گدازنده كه ماهيت اجسام را تغيير مي‌دهد و كامل‌تر سازد.
الاالا
الارزالارز
الآیالآی: (تركي) 1- ماه ايل؛ 2- زيباروي ايل.
التجاالتجا: (عربي) پناه بردن، پناه جستن، پناه جوئي.
التیامالتیام: (عربي) 1- به هم آوردن، سر به هم آوردن، پيوسته شدن، سازواري ميان دو چيز؛ 2- صلح و آشتي.
الحانالحان: (عربي) (جمع لحن)، 1- آوازها، آهنگ‌ها، آوازهاي خوش، نغمه‌هاي دلكش؛ 2- صداهاي موزون و خوشايندي كه انسان يا بعضي پرندگان يا آلات موسيقي توليد مي‌كنند.
الدوزالدوز: (ترکی) (= اولدوز)، اولدوز.
الزاالزا: (تركي ـ فارسي) فرزند ايل، زاييده‌ي ايل.
الساالسا: (ترکی ـ فارسی) مثل ایل، همانند ایل.
الساناالسانا: (تركي ـ فارسي) مثل مردم ايل و شهر و ولايت، چون خويشان.
السایالسای: (ترکی) مورد پسند و احترام ایل.
الشادالشاد: (تركي ـ فارسي) موجب شادي ايل.
الفتالفت: (عربي) خو گيري، انس‌، محبت، دوستي، همدمي، عادت كردن به كسي همراه با دوست داشتن ِاو.
الگاالگا: (تركي) (= الكا) سرزمين، ناحيه؛ قدیسه الگا اولین قدیسه‌ي روسی، همسر و نایب السلطنه‌ي امیر کِیف، که مسیحی شد و مسیحیت را در روسیه رواج داد.
الماسالماس: (از يوناني) 1- (در مواد) كربن خالصي كه در دما و فشار زياد متبلور شده باشد. سخت‌ترين ماده‌ي طبيعي است و كاربردهاي تزييني و صنعتي دارد؛ 2- شمشير.
المیراالمیرا: (تركي ـ فارسي) فدائي ايل.
المیسالمیس: (عربی، اِلمَیس) (= داغداغان) درختی با پوست تنه  ی صاف به رنگ خاکستری تیره، برگ  های بیضی نوک تیز و دندانه دار که روی آنها به رنگ سبز تیره است و زیر آنها کرک  های نرم خاکستری دارد. میوه ی قهوه  ای رنگ آن، خوردنی است و از ریشه  ی آن در رنگرزی استفاده می  شود.
الناالنا: (یونانی) (= هلن، هلنا)، هلن و هلنا.
النازالناز: (تركي ـ فارسي) 1- مايه افتخار ايل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولايت؛ 2- موجب نعمت و رفاه و آسايش.
النورالنور
الوانالوان: (عربي) 1- رنگ‌ها، نوع‌ها، رنگارنگ، رنگين؛ 2- گوناگون، گونه‌گون؛ 3- اقسام، انواع؛ 4- نام شهری در شهرستان شوش در استان خوزستان.
الهاالها: (عربي) 1- شادي آوردن؛ 2-بسيار بخشش كردن؛ 3- به شنيدن آواز مشغول شدن.
الهامالهام: (عربي) 1- به دل افكندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معني خاص در قلب به طريق فيض؛ 3- رسيدن فكر به ذهن و در معارف اسلامي القاي امري از سوي خداوند به دل كسي؛ 4- دريافت و شعور غريزي.
الههالهه: (عربي) 1- پرستش كردن؛ 2- ماه نو؛ 3- آفتاب؛ 4- بتان؛ 5- (در اديان) در اعتقادات قديم نيمه خدايي كه نماينده‌‌ي نوعي خاص بوده و به صورت زني ظاهر مي‌شده است.
الهه نازالههناز: ترکیبی از «الهه» (زن زیبا و شبیه به الهه‌ها) و «ناز» (لطافت و زیبایی)؛ به معنای «زن زیبا و لطیف مانند الهه‌ها».
الیاالیا: نامی عبری به معنای «خدای من یهوه است»؛ در برخی منابع به عنوان نامی دخترانه ذکر شده است.
الیاناالیانا: نامی عبری به معنای «خدا پاسخ داده است»؛ در فارسی نیز به عنوان نامی دخترانه استفاده می‌شود.
الیزهالیزه: شکل فرانسوی نام «الیزابت»، به معنای «خدا سوگند خورده است» یا «خدا وعده داده است».
الیساالیسا: شکل دیگری از «الیزابت»؛ در برخی منابع به معنای «خدا سوگند خورده است» آمده است.
الیسترالیستر: نامی مردانه با ریشه اسکاتلندی، شکل دیگری از «الکساندر»؛ به معنای «مدافع مردم».
الیکاالیکا: نامی فارسی به معنای «گل همیشه بهار» یا «زیبا و دل‌فریب».
الیماالیما: ممکن است شکل تغییریافته‌ای از نام‌های دیگر باشد؛ معنی مشخصی در منابع رسمی ندارد.
الینالین: شکل دیگری از «هلن»؛ به معنای «نور» یا «درخشان».
الیناالینا: شکل دیگری از «الین» یا «هلن»؛ به معنای «نور» یا «درخشان».
ام البنینام البنین: نامی عربی به معنای «مادر پسران»؛ لقب حضرت فاطمه (س).
اماندااماندا: نامی لاتین به معنای «دوست‌داشتنی» یا «قابل دوست داشتن».
امانهامانه: شکل دیگری از «امینه»؛ به معنای «امانت‌دار» یا «قابل اعتماد».
ام سلمهام سلمه: ممکن است شکل تغییریافته‌ای از «ام‌سلمه» باشد؛ نام یکی از همسران پیامبر اسلام.
امفروهامفروه: نامی عربی؛ معنی مشخصی در منابع رسمی ندارد.
ام کلثومام کلثوم: نامی عربی؛ نام یکی از دختران پیامبر اسلام.
املامل: نامی عربی به معنای «امید» یا «آرزو».
امیتیس(امیتیس)امیتیس (امیتیس): نامی فارسی باستان؛ به معنای «بی‌گناه» یا «پاک‌دامن».
امیدهامیده: شکل دیگری از «امید»؛ به معنای «آرزو» یا «امیدواری».
امیراامیرا: شکل مونث «امیر»؛ به معنای «فرمانروا» یا «شاهزاده».
امیلهامیله: شکل فرانسوی «امیلی»؛ به معنای «رقیب» یا «کوشا».
امیمهامیمه: نامی عربی؛ شکل کوچک‌شده «ام»؛ به معنای «مادر کوچک».
امیناامینا: شکل مونث «امین»؛ به معنای «امانت‌دار» یا «قابل اعتماد».
امینهامینه: شکل مونث «امین»؛ به معنای «امانت‌دار» یا «قابل اعتماد».
انارانار: نام میوه‌ای باستانی؛ در فرهنگ ایرانی نماد باروری و زندگی.
انتصارانتصار: نامی عربی به معنای «پیروزی» یا «غلبه».
اندیشهاندیشه: نامی فارسی به معنای «تفکر» یا «تأمل».
انسیانسی: نامی عربی به معنای «همدم» یا «مونس».
انسیهانسیه: شکل مونث «انسی»؛ به معنای «همدم» یا «مونس».
انسیه حوراانسیه حورا: ترکیبی از «انسیه» و «حورا»؛ به معنای «همدم حورالعین» یا «زن بهشتی».
انفالانفال: نام سوره‌ای در قرآن؛ به معنای «غنایم جنگی».
انوشاانوشا: نامی فارسی به معنای «جاودانه» یا «بی‌مرگ».
انوشهانوشه: شکل دیگری از «انوشا»؛ به معنای «جاودانه» یا «بی‌مرگ».
انهارانهار: جمع «نهر» در عربی؛ به معنای «رودها».
انیسانیس: نامی عربی به معنای «همدم» یا «مونس».
انیس فاطمهانیس فاطمه: ترکیبی از «انیس» و «فاطمه»؛ به معنای «همدم فاطمه».
انیساانیسا: شکل مونث «انیس»؛ به معنای «همدم» یا «مونس».
انیسهانیسه: شکل مونث «انیس»؛ به معنای «همدم» یا «مونس».
اوتانااوتانا: نامی باستانی؛ در برخی منابع به معنای «بلندمرتبه» یا «عالی‌مقام».
اولدوزاولدوز: نامی ترکی به معنای «ستاره».
اویناوین: نامی کردی به معنای «عشق» یا «محبت».
اهدااهدا: نامی عربی به معنای «بخشیدن» یا «هدیه دادن».
ایپکایپک: نامی ترکی به معنای «ابریشم».
ایتاایتا: ممکن است شکل تغییریافته‌ای از نام‌های دیگر باشد؛ معنی مشخصی در منابع رسمی ندارد.
ایثارایثار: نامی فارسی به معنای «فداکاری» یا «از خودگذشتگی».
ایداایدا: نامی آلمانی به معنای «کار» یا «فعالیت»؛ در فارسی نیز به عنوان نامی دخترانه استفاده می‌شود.
ایرانایران: نام کشور ایران؛ به معنای «سرزمین آریایی‌ها».
ایران بانوایران بانو: ترکیبی از «ایران» و «بانو»؛ به معنای «بانوی ایرانی».
ایراناایرانا: شکل تغییریافته‌ای از «ایران»؛ به معنای «ایرانی».
ایراندختایراندخت: ترکیبی از «ایران» و «دخت»؛ به معنای «دختر ایران».
ایرانمهرایرانمهر: ترکیبی از «ایران» و «مهر»؛ به معنای «محبت ایران» یا «دوستدار ایران».
ایرانهایرانه: شکل تغییریافته‌ای از «ایران»؛ می‌تواند به معنای «منسوب به ایران» یا «زن ایرانی» تفسیر شود.
ایرساایرسا: نامی نوظهور در زبان فارسی؛ برخی منابع آن را ترکیبی از «ایر» (ریشه‌ای برای ایران) و «سا» (پسوند نسبت) می‌دانند، به معنای «دختر ایرانی» یا «منسوب به ایران».
ایرنایرن: شکل تغییریافته «ایرین» یا «ایران» در زبان‌های اروپایی؛ گاهی نیز از آن به عنوان شکل خاصی از «ایران» یاد می‌شود.
ایشاعایشاع: نامی نادر با ریشه عربی یا عبری؛ معنی مشخص و ثبت‌شده‌ای در منابع فارسی ندارد.
ایفاایفا: نامی عربی به معنای «عمل به وعده» یا «انجام دادن کامل کار».
ایلاایلا: نامی عبری و ترکی؛ در ترکی به معنای «قبیله» یا «ملت» و در عبری به معنای «درخت بلوط».
ایلافایلاف: نامی عربی و قرآنی؛ به معنای «عهد»، «پیمان»، یا «توافق»؛ همچنین نام سوره‌ای در قرآن کریم.
ایلآناایل‌آنا: ترکیبی از «ایل» (ملت یا قوم) و «آنا» (مادر در ترکی)؛ به معنای «مادر قوم» یا «مادر ملت».
ایلآیایل‌آی: ترکیبی از «ایل» (قوم یا ملت) و «آی» (ماه در ترکی)؛ به معنای «ماه قوم» یا «زیبایی ملت».
ایلداایلدا: نامی با ریشه ترکی؛ «ایل» به معنای «ملت» و «دا» پسوند مونث؛ به معنای «دختر ایل» یا «وابسته به ملت».
ایلساایلسا: ترکیبی از «ایل» (قوم یا ملت) و «سا» (پسوند نسبت)؛ به معنای «منسوب به ایل»، همچنین ممکن است شکل تغییر یافته‌ای از نام‌هایی چون الیسا باشد.
ایلساناایلسانا: ترکیب «ایل» (ملت) و «سانا» (زیبا در ترکی)؛ به معنای «زیبای ملت» یا «ملت زیبا».
ایللارایللار: شکل جمع «ایل» در زبان ترکی؛ به معنای «اقوام» یا «ملت‌ها».
ایلماهایلماه: ترکیب «ایل» و «ماه»؛ به معنای «ماه ملت» یا «زیبایی ایل».
ایلنارایلنار: ترکیب «ایل» و «نار» (آتش یا انار)؛ به معنای «آتش ایل» یا «زیبای ملت».
ایلنازایلناز: ترکیب «ایل» و «ناز»؛ به معنای «ناز ملت» یا «دختر ناز ایل».
ایلنورایلنور: ترکیب «ایل» و «نور»؛ به معنای «نور ملت» یا «روشنایی قوم».
ایماایما: نامی با ریشه‌های گوناگون؛ در برخی منابع غربی به معنای «تمام» یا «کامل»، در فارسی به معنای «اشاره» یا «ایماء».
ایماناایمانا: شکل تغییریافته از «ایمان»؛ با پسوند مونث «ـا» برای تأکید بر صفت معنوی.
ایمانهایمانه: همان «ایمان» با تأکید مونث؛ به معنای «دارای ایمان»، «باورمند».
ایناسایناس: نامی عربی به معنای «انس گرفتن»، «دوستی» یا «آشنایی».
اینانااینانا: ایزدبانوی باستانی سومری؛ نماد عشق، باروری و جنگ.
ایواایوا: در فارسی ممکن است به معنای «خانه» یا «سرپناه» باشد؛ در زبان‌های اروپایی هم‌ریشه با «حوا».
آباناآبانا: ترکیبی از «آب» و «آنا» (مادر در ترکی)؛ به معنای «مادر آب» یا «پاکی مادرانه».
آباندختآباندخت: ترکیب «آبان» (ماه هشتم تقویم شمسی) و «دخت» (دختر)؛ به معنای «دختر آبان‌ماه».
آبگینآبگین: به معنای «شیشه‌ای»، «شفاف و لطیف»؛ برگرفته از واژه «آبگینه».
آبگینهآبگینه: به معنای «شیشه»؛ نماد شفافیت، لطافت و ظرافت.
آبنوسآبنوس: نام درختی گرانبها با چوب تیره‌رنگ؛ در فارسی نماد وقار و استواری.
آبینآبین: نامی فارسی به معنای «آبی‌رنگ»، یا «شفاف همچون آب».
آبینهآبینه: شکل مؤنث و تغییریافته «آبین» یا از ریشه «آبگینه»؛ به معنای «شفاف و لطیف».
آپامآپام: نامی باستانی، برگرفته از واژه «آپ» (آب)؛ در اوستا به عنوان الهه نگهبان آب‌ها.
آپاماآپاما: دختر کوروش بزرگ؛ نامی باستانی به معنای «آرام»، «فرزانه» یا «پاک».
آپامهآپامه: شکل یونانی‌شده «آپاما»؛ به همان معنا.
آتاشاآتاشا: ترکیبی از «آتش» و «شا» (پسوند شاهانه)؛ به معنای «آتش‌گون شاهانه».
آتانازآتاناز: ترکیب «آتا» (پدر در ترکی) و «ناز»؛ به معنای «ناز پدر» یا «عزیز پدر».
آتراآترا: در زبان فارسی باستان به معنای «آتشین» یا «نورانی».
آتریآتری: شکل تغییریافته‌ای از «آتر» (آتش)؛ به معنای «درخشان» یا «آتش‌گون».
آتریاآتریا: ممکن است شکل تغییریافته‌ای از «آتری» یا برگرفته از واژه‌های آریایی باشد؛ به معنای «اشرافی» یا «نورانی».
آتریزادآتریزاد: ترکیب «آتری» و «زاد»؛ به معنای «زاده‌ی آتش» یا «فرزند نور».
آتریساآتریسا: ترکیب «آتری» و «سا»؛ به معنای «شبیه به آتش» یا «دختر آتش».
آترینآترین: نامی فارسی به معنای «آتشین»، «درخشان» یا «نورانی».
آتریناآترینا: شکل مؤنث‌سازی‌شده‌ی «آترین»؛ به معنای «دختر درخشان» یا «آتشین».
آتشآتش: عنصر مقدس در ایران باستان؛ نماد پاکی، نور و زندگی.
آتشهآتشه: شکل لطیف‌تر و مونث‌تر «آتش»؛ به معنای «زنی آتش‌گون» یا «پرحرارت».
آتناآتنا: الهه خرد و جنگ در اساطیر یونان باستان؛ نماد عقل، دانش و تدبیر.
آتوساآتوسا: نام دختر کوروش بزرگ؛ به معنای «خوش‌بو»، «ملکه پاک‌نژاد».
آتینآتین: نامی نوین در فارسی؛ احتمالا به معنای «نورانی» یا «شاد».
آتیهآتیه: واژه‌ای فارسی و عربی؛ به معنای «آینده»، «فردا».
آدریاآدریا: برگرفته از «دریای آدریاتیک»؛ در برخی منابع به معنای «دریایی» یا «اهل دریا».
آدریناآدرینا: شکل مؤنث «آدریا»؛ به معنای «دختری از دریا» یا «دریایی».
آدلیاآدلیا: نامی غربی و مدرن‌شده؛ برگرفته از «آدل» به معنای «شریف» یا «نجیب».
آدیشآدیش: واژه‌ای فارسی به معنای «مقدس» یا «الهی».
آدیشاآدیشا: ترکیب «آدیش» با پسوند «ـا»؛ به معنای «دختر مقدس» یا «پاک‌نژاد».
آدیناآدینا: در فارسی قدیم به معنای «جمعه»؛ همچنین به معنای «نیکو» یا «نیکوچهر».
آدینهآدینه: واژه فارسی به معنای «روز جمعه»؛ نماد آرامش و استراحت.
آذرآذر: نام ماه نهم سال خورشیدی؛ در اوستا نماد آتش و فرشته نگهبان آن.
آذربانوآذربانو: ترکیب «آذر» و «بانو»؛ به معنای «بانوی آتش» یا «زن شکوهمند».
آذرچهرآذرچهر: ترکیب «آذر» و «چهر»؛ به معنای «چهره‌ای همچون آتش»، «درخشان».
آذرخشآذرخش: به معنای «صاعقه»، «برق آسمان»؛ نماد قدرت و سرعت.
آذردختآذردخت: ترکیب «آذر» و «دخت»؛ به معنای «دختر آتش» یا «دختر درخشان».
آذرساآذرسا: ترکیب «آذر» و «سا»؛ به معنای «شبیه آذر» یا «آتش‌گون».
آذرشبآذرشب: ترکیب «آذر» و «شب»؛ به معنای «شب درخشان» یا «شب صاعقه‌بار».
آذرفروغآذرفروغ: ترکیب «آذر» و «فروغ»؛ به معنای «درخشش آتش»، «نور آتش».
آذرکآذرک: کوچک‌شده‌ی آذر؛ به معنای «آتش کوچک» یا «نور کوچک».
آذرگلآذرگل: ترکیب «آذر» و «گل»؛ به معنای «گل آتشین» یا «درخشان».
آذرگونآذرگون: به رنگ آتش؛ سرخ‌فام، شعله‌ور.
آذرمهآذرمه: ترکیب «آذر» و «مه» (بزرگ)؛ به معنای «آتش بزرگ» یا «عظمت آتش».
آذرمیناآذرمینا: ترکیب «آذر» و «مینا»؛ به معنای «زیبایی آتش» یا «درخشان مانند مینا».
آذرنگآذرنگ: ترکیب «آذر» و «رنگ»؛ به معنای «رنگ آتش»، «سرخ فام».
آذرنوشآذرنوش: ترکیب «آذر» و «نوش» (شهد یا نوشیدن)؛ به معنای «نوشنده‌ی آتش» یا «الهام گرفته از آذر».
آذریاسآذریاس: ترکیب «آذر» و «یاس»؛ به معنای «یاس آتشین» یا «زیبایی فروزان».
آذرینآذرین: شکل صفتی از «آذر»؛ به معنای «آتش‌گون»، «فروزان».
آذینآذین: به معنای «آرایش»، «زینت»؛ از ریشه «آراستن».
آذیندختآذیندخت: ترکیب «آذین» و «دخت»؛ به معنای «دختر آراسته» یا «دختر زینتی».
آراآرا: به معنای «آرایش‌دهنده»، «زینت‌بخش»؛ از ریشه «آراستن».
آرادختآرادخت: ترکیب «آرا» و «دخت»؛ به معنای «دختر آراسته» یا «دختر زینت‌بخش».
آراستهآراسته: به معنای «مزین»، «زینت‌یافته»، «مرتب».
آراگلآراگل: ترکیب «آرا» و «گل»؛ به معنای «گل زینت‌یافته» یا «گل آراسته».
آرامآرام: واژه‌ای فارسی به معنای «بی‌صدا»، «ساکت»، «صلح‌آمیز»؛ نماد سکون و تعادل.
آرام زهراآرام زهرا: ترکیب «آرام» با «زهرا» (نام حضرت فاطمه)، به معنای «زهرا‌ی آرام» یا «زن آرام با الگوی فاطمه (س)».
آرامچهرآرامچهر: ترکیب «آرام» و «چهر»؛ به معنای «چهره‌ی آرام» یا «صورت ملایم».
آرامدختآرامدخت: ترکیب «آرام» و «دخت»؛ به معنای «دختر آرام».
آرامشآرامش: مصدر اسم‌گونه از «آرام»؛ به معنای «سکون»، «تعادل روانی»، «صلح درونی».
آرامهآرامه: صفت مونث از «آرام»؛ به معنای «زن آرام‌خو»، «آرام و صلح‌جو».
آرایآرای: به معنای «زینت‌دهنده»، «آراسته‌کننده»؛ معادل اسم فاعل از «آراستن».
آرایهآرایه: زینت، تزئین؛ در ادبیات به معنای آرایش کلامی (صنایع ادبی).
آرتادختآرتادخت: ترکیب «آرتا» (مقدس، درست) و «دخت»؛ به معنای «دختر مقدس» یا «دختر نیک‌سرشت».
آرتامیسآرتامیس: شکل ایرانی-یونانی‌شده از «آرتامیش»؛ نام بانویی از خاندان هخامنشی.
آرتمیزآرتمیز: شکل لاتین‌شده‌ی «آرتمیس»؛ الهه شکار و ماه در یونان باستان.
آرتمیسآرتمیس: همان الهه معروف یونانی، نماد پاکدامنی، طبیعت و قدرت زنانه.
آرتونیسآرتونیس: احتمالاً شکل تغییریافته از نام‌های باستانی ایرانی؛ معنی دقیق ثبت‌شده ندارد.
آرتیمسآرتیمس: تغییر املا از «آرتمیس».
آرتیناآرتینا: ترکیبی نوین؛ برگرفته از «آرتین» (درستکار، پاک)؛ به معنای «دختر درستکار».
آرتینهآرتینه: شکل مونث «آرتین»؛ به معنای «پاک‌سرشت»، «راستگو».
آرزوآرزو: واژه‌ای فارسی به معنای «خواست»، «امید»، «تمنا».
آرزوگلآرزوگل: ترکیب «آرزو» و «گل»؛ به معنای «گل آرزو»، «زیبایی آرزو شده».
آرساآرسا: نامی نوین و خوش‌آهنگ؛ احتمالاً برگرفته از «آریا» و «سا»؛ به معنای «زیبای آریایی».
آرشیداآرشیدا: ترکیبی نو؛ از «آرش» (قهرمان اسطوره‌ای ایرانی) و «دا»؛ به معنای «دختر وابسته به آرش».
آرماندیسآرماندیس: ترکیب «آرمان» (هدف والا) و پسوند زیبا «دیس»؛ به معنای «دختر آرمان‌گرا».
آرمتیآرمتی: واژه اوستایی به معنای «فرزانگی»، «بردباری»، «عقلانیت»؛ یکی از اَمشاسپندان در آیین زرتشت.
آرمیتاآرمیتا: شکل امروزی‌تر «آرمتی»؛ به معنای «فرزانگی زنانه»، «ملایمت مقدس».
آرمیتیآرمیتی: همان «آرمتی» با تلفظی متفاوت.
آرمیناآرمینا: نامی با ریشه ایرانی، برگرفته از «آرم» (آرامش)؛ به معنای «دختر آرام و نجیب».
آرمینهآرمینه: شکل ارمنی-فارسی «آرمینا»؛ در ارمنی نام یک قدیسه نیز هست.
آرناآرنا: شکل نوین و بین‌المللی‌شده از «آرینا»؛ گاه به معنای «ستاره جنگجو» آمده است.
آرنوشآرنوش: ترکیبی از «آر» (آرمان، شرف) و «نوش» (شهد، نوین)؛ به معنای «شرافت نو» یا «آرمان شیرین».
آرنوشاآرنوشا: شکل مونث‌تر و دل‌نشین‌تر «آرنوش».
آرنیکاآرنیکا: نام گیاهی دارویی در اروپا؛ در فارسی نیز به عنوان نامی خاص برای دختران رایج شده.
آروشاآروشا: شکل تغییریافته از «روشا» (روشن)؛ یا از ریشه سانسکریت به معنای «روشنایی».
آروناآرونا: در برخی زبان‌ها به معنای «رنگ طلوع» یا «نور سحرگاهی»؛ در فارسی به عنوان نامی دل‌نشین استفاده می‌شود.
آریاچهرآریاچهر: ترکیب «آریا» (نژاد آریایی) و «چهر»؛ به معنای «چهره‌ی آریایی».
آریادختآریادخت: دختر آریایی؛ ترکیبی از «آریا» و «دخت».
آریاناآریانا: شکل مونث «آریا»؛ به معنای «دختر آریایی»، یا سرزمین ایران در منابع باستانی.
آریانازآریاناز: ترکیب «آریا» و «ناز»؛ به معنای «ناز آریایی» یا «آریایی زیبا».
آریانهآریانه: شکل لطیف‌تر آریانا؛ یا برگرفته از نام‌های غربی مانند «آرین».
آریساآریسا: ترکیب «آری» (آریایی) و «سا»؛ به معنای «زیبای آریایی».
آریسانآریسان: ترکیبی مدرن؛ ممکن است برگرفته از «آریا» و «سان» به معنای «تابش آریایی».
آریستاآریستا: برگرفته از «آری» و «ستا» (ستودنی)؛ به معنای «ستایش‌گر آریا» یا «شکوهمند».
آریناآرینا: شکل مونث «آریا» یا شکل لطیف‌تری از «آرینا»؛ به معنای «روشنایی آریایی».
آزادچهرآزادچهر: ترکیب «آزاد» و «چهر»؛ به معنای «چهره آزاد» یا «شخصیت رها».
آزاددختآزاددخت: دختر آزاد؛ اشاره به آزادمنشی و استقلال زنانه.
آزادهآزاده: زن آزاد، رها از بند، نجیب و شریف؛ صفتی والا در فرهنگ ایرانی.
آزاده زینبآزاده زینب: ترکیب «آزاده» با «زینب»؛ به معنای زنی نجیب و الگو گرفته از حضرت زینب.
آزرمآزرم: واژه‌ای فارسی به معنای «شرم»، «حیا» و «وقار».
آزرمچهرآزرمچهر: ترکیب «آزرم» و «چهر»؛ به معنای «چهره‌ی باحیا» یا «صورت باوقار».
آزرمدختآزرمدخت: دختر باحیا و نجیب؛ از «آزرم» و «دخت».
آزرمیدختآزرمیدخت: شکل تغییریافته آزرمدخت.
آزرمینآزرمین: منسوب به آزرم؛ به معنای «کسی که ویژگی شرم و وقار دارد».
آزیتاآزیتا: برگرفته از واژه اوستایی «آزاده» یا «آزاده‌منش»؛ به معنای زنی دلیر و نجیب.
آساآسا: واژه‌ای فارسی به معنای «مانند»، «شبیه»؛ همچنین در برخی متون به معنای «آرام» نیز آمده است.
آسادختآسادخت: ترکیب «آسا» (شبیه، مانند) و «دخت» (دختر)؛ به معنای «دختری آرام‌مانند»، «دختر شبیه آرامش».
آسارهآساره: شکل تغییریافته‌ی «ستاره»؛ در فارسی به معنای «درخشان»، «نورانی».
آساناآسانا: نامی سانسکریت به معنای «نشست» یا «حالت بدنی»؛ در یوگا به وضعیت‌های جسمی گفته می‌شود.
آسایشآسایش: واژه‌ای فارسی به معنای «آرامش»، «راحتی»، «رفاه».
آسمانآسمان: فضای بالای سر، نماد بلندی، پاکی و الهی بودن در ادبیات فارسی.
آسمانهآسمانه: منسوب به آسمان؛ به معنای «دختر آسمانی»، «وابسته به آسمان».
آسمینآسمین: نامی نوین، برگرفته از «آسمان»؛ به معنای «شبیه آسمان»، یا «آبی و لطیف».
آسناآسنا: نامی ترکی به معنای «شناخته‌شده»، «مشهور»، «نورانی».
آسوآسو: در کردی به معنای «افق»، «جای طلوع آفتاب»؛ نماد امید و آغاز.
آسودهآسوده: زن آرام، بی‌دغدغه، راحت‌خاطر؛ صفتی مثبت در فرهنگ فارسی.
آسیاآسیا: در فارسی قدیم، به معنای وسیله‌ای برای آرد کردن گندم؛ همچنین نام قاره آسیا.
آسیهآسیه: نامی عربی به معنای «تسکین‌دهنده درد»؛ نام همسر فرعون و از زنان برتر در قرآن.
آسیه زهراآسیه زهرا: ترکیب «آسیه» با «زهرا» (نام حضرت فاطمه)؛ به معنای «زن مؤمن و پاک» با ویژگی‌های مشترک آسیه و فاطمه.
آشتیآشتی: واژه‌ای فارسی به معنای «صلح»، «سازش»، «بازگشت به دوستی».
آشناآشنا: کسی که آگاهی و شناخت دارد؛ در فارسی به معنای «دوست»، «محرم»، «آگاه».
آصفهآصفه: شکل مؤنث «آصف»، به معنای «دارای تدبیر»، «وزیر خردمند»؛ برگرفته از نام وزیر حضرت سلیمان.
آفاقآفاق: جمع «أفق» در عربی؛ به معنای «کرانه‌ها»، «مرزهای آسمان»؛ نماد گستردگی و شکوه.
آفتابآفتاب: نور و گرمای خورشید؛ نماد زندگی، روشنی، رشد.
آفرنگآفرنگ: در فارسی میانه به معنای «تمدن»، «فرّ»؛ همچنین اشاره به سرزمین‌های غربی.
آفریدهآفریده: مخلوق، کسی که آفریده شده؛ در متون مذهبی و فلسفی فارسی رایج.
آفرینآفرین: تحسین، ستایش، تبریک؛ در فرهنگ ایرانی نماد احترام و تأیید.
آفرین دختآفرین‌دخت: ترکیب «آفرین» و «دخت»؛ به معنای «دختر ستوده‌شده» یا «دختری شایسته تحسین».
آفرین زهراآفرین زهرا: ترکیب «آفرین» و «زهرا»؛ به معنای «ستایش‌شده‌ای مانند زهرا».
آفرینشآفرینش: به معنای «خلقت»، «آفرینندگی»، مفهوم فلسفی و الهی.
آفشیدآفشید: ترکیب «آف» (نور) و «شید» (خورشید)؛ به معنای «نور درخشان»، «تابندگی».
آگاه دختآگاه‌دخت: دختر دانا و خردمند؛ ترکیب «آگاه» و «دخت».
آگرینآگرین: در کردی به معنای «آتش»، «گرما»، «شعله».
آلاآلا: در ترکی به معنای «زیبا»، «رنگارنگ»، در عربی نیز به معنای «نعمت‌ها» (ألاء).
آلاءآلاء: نامی عربی به معنای «نعمت‌ها»، «برکات»، از سوره «الرحمن» گرفته شده است.
آلاء زهراآلاء زهرا: ترکیب «آلاء» و «زهرا»؛ به معنای «نعمت‌های پاک»، یا «نعمت‌هایی همچون زهرا».
آلاء فاطمهآلاء فاطمه: ترکیب «آلاء» و «فاطمه»؛ به معنای «نعمت‌های فاطمه‌گونه».
آلالهآلاله: نام گلی سرخ‌رنگ و زیبا؛ نماد لطافت و عشق در شعر فارسی.
آلتنایآلتنای: در ترکی به معنای «ماه زرین»، ترکیب «آلتین» (طلا) و «آی» (ماه).
آلتینآلتین: واژه ترکی به معنای «طلایی»، «طلا».
آلتینآی(آلتینای)آلتین‌آی (آلتینای): «ماه طلایی»، از ترکیب «آلتین» و «آی».
آلماآلما: در ترکی به معنای «سیب»؛ نماد زیبایی، طراوت و سلامت.
آلمازآلماز: در ترکی به معنای «الماس»، گوهری کمیاب و درخشان.
آلیاآلیا: شکل مؤنث «علی» در عربی؛ به معنای «بلندمرتبه»، «رفیع»، در برخی منابع غربی به معنای سلطنتی نیز آمده است.
آلیساآلیسا: شکل تغییریافته‌ی «الیزابت» یا ترکیب «آلی» و «سا»؛ به معنای «بلندمرتبه» یا «زیبای نجیب».
آلیشانآلیشان: در ترکی به معنای «باشکوه»، «بلندمرتبه».
آلینآلین: در زبان‌های اروپایی به معنای «خوش‌چهره»؛ در فارسی نوین به عنوان نامی لطیف رایج شده.
آلیناآلینا: شکل مؤنث‌شده‌ی «آلین»؛ به معنای «دختر خوش‌چهره» یا «زیبای نجیب».
آمالآمال: جمع «أمل» در عربی؛ به معنای «امیدها»، «آرزوها».
آمانداآماندا: نامی لاتین به معنای «دوست‌داشتنی»، «محبوب».
آمستریداآمستریدا: نام با ریشه‌ای غربی یا تلفیقی، احتمالاً مرتبط با شهر «آمستردام»؛ معنی مشخصی در فارسی ندارد.
آمستریسآمستریس: همسر خشایارشا، نامی باستانی ایرانی؛ به معنای «نجیب‌زاده»، «شریف».
آمناآمنا: شکل مؤنث و آرام‌تر از «آمنه»؛ به معنای «امانت‌دار»، «با اعتماد».
آمنهآمنه: نام مادر پیامبر اسلام؛ به معنای «زنی ایمن و امانت‌دار».
آمیتیداآمیتیدا: شکل نوظهور و تغییریافته‌ی «آمیتیس»؛ ترکیبی از نام‌های باستانی.
آمیتیس(آمیتیس)آمیتیس (امیتیس): نامی باستانی ایرانی، دختر هووخشتره و همسر کوروش؛ به معنای «بی‌گناه»، «پاک‌دامن».
آمین دختآمین‌دخت: ترکیب «آمین» و «دخت»؛ به معنای «دختر ایمن» یا «دختری امن و مطمئن».
آناآنا: در زبان‌های مختلف به معنای «مادر»؛ در فارسی نیز نماد مادری و مهربانی.
آناتاآناتا: ترکیبی از «آنا» و «تا»؛ احتمالاً به معنای «مادر آسمانی» یا «مقدس».
آناتایآناتای: شکل تغییریافته‌ی «آناتا»؛ ترکیبی نوین.
آنارامآنارام: ترکیب «آنا» و «رام» (آرام)؛ به معنای «مادر آرام» یا «دختر آرام‌خو».
آناشیدآناشید: در عربی به معنای «نغمه‌ها»، «آوازهای زیبا».
آنالیآنالی: شکل لاتین یا ترکی ترکیبی از «آنا» و «لی»؛ به معنای «متعلق به مادر»، «مانند مادر».
آناهیتآناهیت: شکل کهن و کوتاه‌شده‌ی «آناهیتا»؛ ایزدبانوی آب، پاکی، باروری.
آناهیتاآناهیتا: ایزدبانوی آب در ایران باستان؛ نماد پاکی، زیبایی و زایش.
آناهیدآناهید: شکل پارسی میانه‌ی «آناهیتا»؛ با همان معنا.
آنایاآنایا: نامی مدرن با ریشه‌های مختلف؛ در عبری به معنای «خدا پاسخ گفته»، در سانسکریت «آزاده و محترم».
آندیاآندیا: نامی نوین و لطیف؛ احتمالاً ترکیب «آنا» و «دیا» (روشنایی)؛ به معنای «نور مادری».
آنسهآنسه: در عربی به معنای «زن مهربان»، «همدم»؛ صیغه مؤنث از «أنس».
آنلیآنلی: شکل ترکی یا اروپایی از «آنا» و «لی»؛ به معنای «دختر مادر» یا «وابسته به آنا».
آنوشاآنوشا: در فارسی به معنای «جاودانه»، «بی‌مرگ»؛ یکی از نام‌های اصیل ایرانی.
آنیاآنیا: شکل روسی و اروپایی از «آنا»؛ به معنای «فضل و رحمت».
آنیتاآنیتا: نامی اروپایی با ریشه عبری؛ شکل کوچک‌شده «آنه»، به معنای «مهربان»، «بخشنده».
آنیساآنیسا: شکل مؤنث «انیس»؛ به معنای «همدم»، «دوست‌داشتنی».
آنیكاآنيكا: نامی اروپایی به معنای «بخشنده»، «محبوب».
آنیلآنیل: در زبان‌های هندواروپایی به معنای «نسیم»؛ در فارسی به عنوان نامی خوش‌آهنگ رواج دارد.
آنیلاآنیلا: شکل مؤنث «آنیل»؛ به معنای «باد لطیف»، «دختر نسیم‌گون».
آنیلارآنیلار: شکل جمع مونث از «آنیل» در ترکی؛ به معنای «نسیم‌ها» یا «زیبایان».
آنیهآنیه: شکل فرانسوی یا آلمانی از «آنا»؛ به معنای «لطیف» یا «ملایم».
آواآوا: واژه‌ای فارسی به معنای «صدا»، «نغمه»، «آواز».
آوازآواز: به معنای «نغمه»، «آهنگ زیبا»، «صدای موسیقی».
آوازهآوازه: شهرت، آواز، معروفیت.
آوانآوان: در فارسی باستان به معنای «زمان»، «لحظه»؛ همچنین نام منطقه‌ای تاریخی.
آوانازآواناز: ترکیب «آوا» و «ناز»؛ به معنای «آوای دلنشین»، «نغمه ناز».
آوانوشآوانوش: ترکیب «آوا» و «نوش»؛ به معنای «نغمه شیرین»، «صدای خوش».
آوانیکآوانیک: ترکیب «آوا» و «نیک»؛ به معنای «صدای نیکو»، «نغمه خوب».
آویدآوید: به معنای «آرزو شده»، «دل‌خواسته»؛ شکل نوین.
آویداآویدا: شکل مؤنث «آوید»؛ به معنای «دختر خواسته‌شده» یا «دل‌خواسته».
آویزآویز: به معنای «آویزان‌کردنی»، «تزئینی که آویزان می‌شود»؛ نماد زینت.
آویژهآویژه: برگرفته از واژه «ویژه»؛ به معنای «خاص»، «برگزیده».
آویساآویسا: ترکیب «آوی» و «سا»؛ به معنای «مثل آب»، «پاک»، یا «شبیه نغمه».
آویشاآویشا: شکل لطیف و تغییریافته از «آویسا»؛ به همان معنا.
آویشنآویشن: نام گیاهی خوشبو در طب سنتی؛ نماد لطافت و عطر.
آوینآوین: در کردی به معنای «عشق»؛ در فارسی نیز رایج شده.
آویناآوینا: شکل مؤنث «آوین»؛ به معنای «دختر عاشق»، «دختر عشق».
آهنگآهنگ: به معنای «ملودی»، «صدا»، «تنظیم صوتی»، همچنین در ادب به معنای «قصد و نیت».
آهوآهو: حیوانی زیبا و چابک؛ در ادب فارسی نماد چشم زیبا و زنانگی.
آهودختآهودخت: ترکیب «آهو» و «دخت»؛ به معنای «دختری چون آهو»، «زیبای چابک».
آی شاد (آیشاد)آی‌شاد (آیشاد): ترکیب ترکی «آی» (ماه) و «شاد»؛ به معنای «ماه خندان»، «زیبای شاد» یا «ماه خوشحال».
آیاتآیات: واژه‌ای عربی، جمع «آیه»؛ به معنای «نشانه‌ها»، «آیات الهی»، «پیام‌های خداوند».
آیاتایآیاتای: ترکیب «آیات» و «آی»؛ معنای ترکیبی مشخصی در فارسی ندارد اما ممکن است به «ماه نشانه‌دار» یا «دختر نشانه‌های خدا» تعبیر شود.
آیآناآی‌آنا: ترکیب «آی» (ماه) و «آنا» (مادر در ترکی)؛ به معنای «مادر ماه»، «مادری زیبا چون ماه».
آیپاراآی‌پارا: ترکیبی ترکی؛ «آی» (ماه) و «پارا» (تکه، بخش)؛ به معنای «تکه‌ای از ماه»، «زیبای ماه‌گون».
آیتاآیتا: می‌تواند ترکیبی از «آی» و پسوند «تا» (ترکیبی نوین) باشد؛ معنا دقیقاً تثبیت‌شده نیست ولی احتمالاً به «ماه مهربان» اشاره دارد.
آیتاشآی‌تاش: ترکیب «آی» (ماه) و «تاش» (سنگ، نگین در ترکی)؛ به معنای «نگین ماه»، «سنگ قیمتی همچون ماه».
آیتان(آیتان)آیتان (آیتان): شکل نوین ترکی، ترکیب «آی» (ماه) و «تان» (جسم/پیکر)؛ به معنای «پیکر ماه»، «دختری چون ماه».
آیتای(آیتای)آیتای (آیتای): ترکیب ترکی «آی» (ماه) و «تای» (تاج یا سلطنت)؛ به معنای «تاج ماه»، «زیبای سلطنتی».
آیتکآیتَک: ترکیب «آی» و «تک» (تنها، یکتا) در ترکی؛ به معنای «ماه بی‌همتا»، «زیبای یگانه».
آیتکینآیتکین: شکل دیگری از آیتک، با پسوند «ـین» برای زیبایی بیشتر؛ به معنای «کسی که چون ماه یکتاست».
آیتنآیتن: نامی رایج در ترکی؛ به معنای «دختر درخشان همچون ماه»، یا «روشنایی ماه».
آیتینآیتین: نزدیک به «آیتن»، با تفاوت لهجه یا کاربرد در مناطق مختلف ترک‌زبان.
آیداآیدا: در ترکی به معنای «ماه مانند»، «زیبای همچون ماه»؛ همچنین در فرهنگ غربی نیز به عنوان نامی کلاسیک شناخته می‌شود.
آیدا فاطمهآیدا فاطمه: ترکیب «آیدا» و «فاطمه» (نام مقدس حضرت زهرا)؛ به معنای «زیبای ماه‌گون با ویژگی‌های فاطمه».
آیدانآیدان: ترکیب «آی» و «دان»؛ در ترکی به معنای «درخشان مثل ماه» یا «دانای زیبا».
آیداناآیدانا: شکل لطیف‌تر و مؤنث‌سازی‌شده‌ی «آیدان»؛ به معنای «دختر درخشان مانند ماه».
آیدیسآیدیس: در زبان‌های ترکی، ممکن است ترکیبی از «آی» و «دیس» (شبیه، مانند) باشد؛ به معنای «شبیه ماه».
آیدیناآیدینا: شکل دیگر و مونث‌تر «آیدین»؛ به معنای «دختر روشن، ماه‌گونه».
آیراآیرا: در زبان‌های غربی ممکن است شکل تغییریافته «ایرا» باشد؛ در ترکی نیز ممکن است به معنای «ماه نقره‌ای» تعبیر شود.
آیراناآیرانا: ترکیب «آی» (ماه) و «رانا» (روشن، درخشان در سانسکریت و فارسی)؛ به معنای «ماه درخشان».
آیریاآیریا: شکل تغییریافته از «آریا» یا ترکیب «آی» و «ریا» (نورانی)؛ معنا دقیق تثبیت‌شده نیست.
آیریاناآیریانا: تلفیقی از «آیریا» و «آنا»؛ به معنای «دختر زیبای آریایی یا ماه‌گون».
آیرینآیرین: در زبان‌های اروپایی به معنای «صلح» (ریشه یونانی: ایرنه)، در فارسی به عنوان نامی لطیف رایج شده.
آیساآیسا: ترکیب «آی» و «سا» (شبیه)؛ به معنای «شبیه ماه»، «ماه‌گون».
آیسانآیسان: ترکیب «آی» (ماه) و «سان» (شبیه) در ترکی؛ به معنای «مانند ماه»، «ماه‌مانند».
آیساناآیسانا: شکل مونث‌سازی‌شده آیسان؛ به معنای «دختر زیبای چون ماه».
آیسلآیسل: در ترکی به معنای «ماه درخشان»، «ماه و شعله نورانی».
آیسن(آیسن)آیسن (آیسن): ترکیبی از «آی» (ماه) و «سن» (تو)؛ به معنای «تو مانند ماهی».
آیسوآیسو: ترکیب «آی» و «سو» (آب در ترکی)؛ به معنای «آب ماه»، «روانی زیبا همچون ماه».
آیسودا(آیسودا)آیسودا (آیسودا): ترکیب «آی» + «سو» + «دا»؛ به معنای «دختر روان مانند ماه».
آیسوده(آیسوده)آیسوده (آیسوده): همان ترکیب بالا؛ به معنای «دختر آرام و جاری چون آب و ماه».
آیسونآیسون: ترکیب «آی» (ماه) و «سون» (آخر، بی‌همتا)؛ به معنای «آخرین ماه»، «ماه بی‌نظیر».
آیسوناآیسونا: شکل لطیف‌تر «آیسون»؛ به معنای «دختر نایاب مانند ماه».
آیسینآیسین: ترکیب «آی» و «سین» (درخشش)؛ به معنای «درخشندگی ماه».
آیشن(آیشن)آیشن (آیشن): در ترکی به معنای «زن ماه‌گون»، «زیبای درخشان».
آیشین(آیشین)آیشین (آیشین): شکل نوین و لطیف‌سازی‌شده‌ی آیشن؛ با همان معنا.
آیفر(آیفر)آیفر (آیفر): ترکیب «آی» (ماه) و «فر» (شکوه)؛ به معنای «شکوه ماه»، «زیبای باشکوه».
آیگل(آیگل)آیگل (آیگل): ترکیب «آی» (ماه) و «گل»؛ به معنای «گل ماه»، «ماه‌چهره شکوفا».
آیگینآیگین: ترکیب «آی» و «گین» (دارا، ثروتمند)؛ به معنای «دختر پر از نور ماه»، «ثروت زیبایی».
آیلاآیلا: در ترکی به معنای «هاله نور ماه»، «درخشش ماه اطراف صورت».
آیلارآیلار: جمع «آی» در ترکی؛ به معنای «ماه‌ها».
آیلرآیلر: جمع یا حالت زیباسازی‌شده‌ی «آی»؛ با معنای کلی «ماه‌گونان».
آیلیآیلی: منسوب به ماه، «کسی که مانند ماه است».
آیلینآیلین: در ترکی به معنای «دارای نور ماه»، «هاله نور ماه».
آیماآیما: در ترکی ممکن است برگرفته از «آی» و «ما» (پسوند مونث یا اشاره) باشد؛ معنی خاصی ثبت نشده.
آیماهآیماه: ترکیب «آی» و «ماه»؛ به معنای تأکیدی «ماهِ ماه»، «زیبایی کامل ماه‌گون».
آیناآینا: در ترکی به معنای «آینه»؛ همچنین شکل لطیف‌سازی‌شده‌ی «آنا» نیز هست.
آینارآینار: ترکیبی از «آی» و «نار» (آتش، انار)؛ به معنای «آتش ماه» یا «ماه آتشین».
آینازآیناز: ترکیب «آی» و «ناز»؛ به معنای «زیبای نازنین»، «ماه ناز».
آینامآینام: ترکیبی نو؛ ممکن است به معنای «نام ماه» یا «ماه نامدار» تعبیر شود.
آینور(آینور)آینور (آینور): ترکیب «آی» (ماه) و «نور»؛ به معنای «نور ماه»، «تابش ماه».
آینوشآینوش: ترکیب «آی» و «نوش»؛ به معنای «شهد ماه»، «شیرینی ماه‌گونه».
آینهآینه: سطح صاف و صیقلی که تصویر را نشان می‌دهد؛ نماد صداقت، روشنایی و تأمل در فرهنگ فارسی.
آیهریشه عربی دارد و در قرآن به کار رفته است. به معنای «نشانه»، «علامت»، «معجزه»، «دلیل» یا «پیام الهی».
آیینه(آئینه)آیینه (آئینه): شکل قدیمی‌تر و کلاسیک «آینه» در فارسی که در متون کهن دیده می‌شود.
باخترباختر: واژه‌ای فارسی به معنای «غرب» (در مقابل خاور/شرق)؛ همچنین در ادبیات کهن، به معنای «خورشید» نیز به‌کار رفته است.
بارانباران: واژه فارسی؛ به معنای قطرات آبی که از آسمان می‌بارد؛ نماد لطافت، رحمت، زندگی و عشق در ادبیات فارسی.
باران زهراباران زهرا: ترکیب «باران» و «زهرا»؛ به معنای «رحمت آسمانی پاک»، یا «بارانی به لطافت زهرا».
باران مهرباران مهر: ترکیب «باران» و «مهر»؛ به معنای «بارش محبت»، «لطافت عاشقانه».
بارانابارانا: شکل لطیف‌تر و مؤنث‌سازی‌شده «باران»؛ به معنای «دختر باران‌گون».
بارانکبارانک: تصغیر و دل‌نشین‌شده «باران»؛ به معنای «باران کوچک»، «قطره‌های لطیف».
بارانهبارانه: شکل مؤنث و وصفی «باران»؛ به معنای «وابسته به باران»، «بارانی».
بارشبارش: به معنای «ریزش باران یا برف»، نماد نعمت و حیات.
بارقهبارقه: واژه عربی؛ به معنای «درخشندگی»، «جرقه»، «نور ناگهانی».
بارینبارین: در فارسی به معنای «بارنده»، «مربوط به باران»؛ در ترکی نیز به معنای «سنگین، وزین».
باقیهباقیه: واژه عربی؛ مؤنث «باقی»؛ به معنای «باقی‌مانده»، «ماندگار»، در اصطلاح دینی اشاره به امام زمان (عج) نیز دارد.
بالانبالان: در ترکی به معنای «مرتفع»، «بلندمرتبه».
بالندهبالنده: صفت فاعلی از «بالیدن»؛ به معنای «رو به رشد»، «سرافراز»، «شکوفا».
بالیبالی: شکل دل‌نشین «بال»؛ نماد آزادی، پرواز، رهایی.
بامیبامی: برگرفته از «بام»؛ به معنای «بلند»، «مرتفع»، «آسمانی».
بامیکبامیک: تصغیر «بامی»؛ به معنای «بام کوچک»، «دختر بلندمرتبه و دل‌نشین».
بامیکابامیکا: شکل لطیف‌تر و مونث‌تر «بامیک».
بامینبامین: در برخی منابع به معنای «محافظ»، «نگهبان»؛ همچنین نام منطقه‌ای در افغانستان.
بانیهبانیه: مؤنث «بانی»؛ به معنای «سازنده»، «آغازگر»، «مؤسس».
باوانباوان: در کردی به معنای «پناه‌گاه»، «مأمن»، «خانه».
باهرهباهره: نام عربی؛ به معنای «درخشان»، «تابناک»، «با‌هوش».
بایستهبایسته: صفت فارسی؛ به معنای «شایسته»، «لازم»، «درخور».
بتولبتول: نام عربی؛ از القاب حضرت فاطمه (س)؛ به معنای «زن پاکدامن»، «جداشده از دنیا».
بتیابتیا: ترکیب «بت» (زیبا) و «یا»؛ به معنای «زیبای بی‌همتا».
بتیسابتیسا: شکل زیباسازی‌شده «بتول» یا ترکیب «بت» و «ایسا»؛ به معنای «دختر زیبا و مقدس».
بثینهبثینه: نام عربی؛ به معنای «دختر لطیف و ریزنقش»، از ریشه «بثن» (لطافت).
بخشندهبخشنده: صفت فارسی؛ به معنای «کسی که می‌بخشد»، «سخاوتمند»، «کریم».
بدخشانبدخشان: نام منطقه‌ای در تاجیکستان و افغانستان؛ در فارسی به معنای «سرزمین درخشان».
بدرالجمالبدرالجمال: عربی؛ به معنای «ماه زیبایی»، «زیبای کامل چون ماه».
بدرالزمانبدرالزمان: عربی؛ به معنای «ماه زمان»، «شخص ممتاز دوران».
بدریبدری: منسوب به «بدر» (ماه کامل)؛ به معنای «زیبا چون ماه».
بدریهبدریه: شکل مؤنث «بدری»؛ به معنای «دختر ماه‌گونه».
بدیعهبدیعه: عربی؛ به معنای «نوآور»، «شگفت‌انگیز»، «کم‌نظیر».
برازابرازا: واژه فارسی به معنای «درخور»، «شایسته»، «برجسته».
برازکبرازک: تصغیر «برازا»؛ به معنای «دختر شایسته کوچک».
برسینبرسین: نام ایرانی یا کردی؛ احتمالا برگرفته از کوه یا منطقه‌ای خاص؛ معنای مشخص ثبت‌احوالی ندارد.
برشیدبرشید: ترکیب «بر» (بلند) و «شید» (خورشید)؛ به معنای «تابش بلند»، «درخشان».
برفابرفا: از «برف»؛ به معنای «دختر برفی»، «سفید، پاک».
برفینبرفین: منسوب به «برف»؛ به معنای «سفید»، «زمستانی»، «خنک و لطیف».
برکهبرکه: در عربی به معنای «تالاب کوچک»، «آبگیر»؛ نماد آرامش و زیبایی طبیعی.
برلیانبرلیان: تلفظ فارسی‌شده «بریلیانت»؛ نوعی الماس درخشان و گران‌بها.
برنادختبرنادخت: ترکیب فارسی-غربی از «برنا» (جوان) و «دخت»؛ به معنای «دختر جوان».
بروسکهبروسکه: نام کردی؛ به معنای «پرتو»، «نور»، «درخشندگی».
بریتانبریتان: نام فارسی یا کردی با معنای احتمالی «بلندمرتبه»، یا برگرفته از نام مکان.
بریدختبریدخت: ترکیب «بری» (برده، رسانده) و «دخت»؛ به معنای «دخت فرستاده‌شده»، «فرستاده زیبا».
برین دختبرین‌دخت: ترکیب «برین» (برتر) و «دخت»؛ به معنای «دختر والا»، «دختر برتر».
بژوینبژوین: نامی کردی؛ به معنای «زندگی»، «زیستن».
بسامهبسامه: عربی؛ صیغه مبالغه از «باسم»؛ به معنای «بسیار لبخندزن»، «خندان».
بستانهبستانه: منسوب به «بستان» (باغ)؛ به معنای «دختر باغ»، «دل‌نشین و سرسبز».
بشارتبشارت: عربی؛ به معنای «مژده»، «خبر خوش»، «نوید».
بشری(بشرا)بشری (بشرا): عربی؛ به معنای «مژده‌دهنده»، «خوشحال‌کننده»، «خبر خوب».
بصیرابصیرا: مؤنث «بصیر»؛ به معنای «دارای بینش»، «بینا از درون».
بصیرتبصیرت: بینش، درک عمیق، معرفت؛ واژه‌ای فارسی-عربی.
بعثتبعثت: عربی؛ به معنای «فرستاده شدن»، «برگزیده شدن»؛ در اسلام به معنای آغاز رسالت پیامبر اسلام.
بلقیسبلقیس: نام ملکه سبا در قرآن و منابع اسلامی؛ نماد هوش، زیبایی و تدبیر.
بلْکابلکا: نام غیررایج؛ معنای مشخصی در منابع فارسی ندارد، احتمالاً برگرفته از نام‌های ترکی.
بلوربلور: واژه فارسی به معنای «شیشه شفاف»، «کریستال».
بلورانبلوران: منسوب به «بلور»؛ به معنای «شیشه‌گون»، «درخشان».
بلورینبلورین: صفت از «بلور»؛ به معنای «مانند بلور»، «شفاف»، «دل‌نواز».
بلوطبلوط: درختی تنومند و مقاوم؛ در فارسی نماد پایداری و استواری.
بنت الحسنیبنت‌الحسنی: عربی؛ به معنای «دختر حسنی» (منسوب به امام حسن علیه‌السلام).
بنت الهدیبنت‌الهدی: عربی؛ به معنای «دختر هدایت»، نام خواهر شهید محمدباقر صدر.
بنفشهبنفشه: نام گلی بنفش رنگ و خوش‌بو؛ در ادب فارسی نماد لطافت و زیبایی است.
بنوشهبنوشه: شکل لطیف‌تر و تصغیری «بنفشه»؛ به معنای «گلی ریز و زیبا».
بنیابنیا: واژه‌ای نو، برگرفته از «بنیاد»؛ به معنای «ساختار»، «پایه».
بوژانهبوژانه: نامی کردی به معنای «عطر»، «بوی خوش».
بوستانبوستان: باغ، محل گل و گیاه؛ نماد لطافت، زندگی، نظم طبیعت.
بوستانهبوستانه: منسوب به «بوستان»؛ به معنای «دختر باغ»، «آراسته و دل‌نواز».
بهاربهار: واژه‌ای فارسی به معنای فصل نخست سال؛ نماد شکوفایی، آغاز دوباره، زیبایی طبیعت و تولد نو.
بهارابهارا: شکل لطیف و مؤنث‌تر «بهار»؛ به معنای «دختر بهارگون».
بهارامبهارام: ترکیب «بهار» و «آرام»؛ به معنای «آرامش بهاری»، «دختری لطیف و آرام همچون بهار».
بهارانبهاران: جمع یا حالت زیبا‌شناسانه‌ی «بهار»؛ به معنای «بهارها»، نماد تکرار زیبایی و شکوفایی.
بهاران زینببهاران زینب: ترکیب «بهاران» و «زینب» (نام حضرت زینب)؛ به معنای «دختر باوقار و شکوفا مانند زینب».
بهاربانوبهاربانو: ترکیب «بهار» و «بانو»؛ به معنای «بانویی چون بهار»، «زیبای لطیف».
بهاردختبهاردخت: ترکیب «بهار» و «دخت»؛ به معنای «دختر بهار»، «فرزند شکوفایی».
بهارزهرابهارزهرا: ترکیب «بهار» و «زهرا»؛ به معنای «بهارِ پاکی»، «لطافت زهرایی».
بهارسابهارسا: ترکیب «بهار» و «سا» (پسوند نسبت)؛ به معنای «بهارگون»، «شبیه بهار».
بهارفاطمهبهارفاطمه: ترکیب «بهار» و «فاطمه»؛ به معنای «بهارِ فاطمه‌وار»، «دختری شکوفا و نجیب».
بهارکبهارک: تصغیر «بهار»؛ به معنای «بهار کوچک»، «دختر لطیف و دوست‌داشتنی».
بهارنازبهارناز: ترکیب «بهار» و «ناز»؛ به معنای «ناز بهار»، «لطافت نازنین»، «زیبایی بی‌حد».
بهارهبهاره: شکل مؤنث «بهار»؛ بسیار رایج در زبان فارسی برای دختران.
بهاره زهرابهاره زهرا: ترکیب «بهاره» و «زهرا»؛ به معنای «دختر لطیف و مؤمن مانند حضرت زهرا».
بهارینبهارین: حالت زیبایی‌شناسانه از «بهار»؛ به معنای «بهاری‌ترین»، «لطیف‌ترین».
بهارین زهرابهارین زهرا: ترکیب «بهارین» و «زهرا»؛ به معنای «بهاری‌ترینِ زهرا‌گونه‌ها».
بهانبهان: واژه‌ای فارسی با ریشه مشترک با «بها»؛ به معنای «ارزش»، «بهانه» یا «سببی برای زیبایی».
به اندختبهاندخت: ترکیب «بهان» و «دخت»؛ به معنای «دختر باارزش»، «دختر سبب خوشبختی».
به آذینبه‌آذین: ترکیب «به» (خوب) و «آذین» (زینت)؛ به معنای «بهترین زینت»، «زیبایی افزوده».
به آفریدبه‌آفرید: ترکیب «به» و «آفرید»؛ به معنای «نیک آفریده‌شده»، «مخلوق برتر».
به آفرینبه‌آفرین: همان معنای بالا؛ یعنی «دخت ستودنی»، «نیک‌سرشت».
بهتابهتا: نامی نو با ساختار لطیف؛ احتمالاً شکل اختصاری یا ابتکاری از «بهترین» یا «به آفرین».
بهتاببهتاب: ترکیب «به» و «تاب» (نور، درخشش)؛ به معنای «نور نیکو»، «درخشندگی برتر».
بهترینبهترین: واژه‌ای فارسی؛ به معنای «از همه بهتر»، «برترین».
بهثنابهثنا: ترکیب «به» و «ثنا» (ستایش عربی)؛ به معنای «ستایش شایسته»، «نیک‌ستوده».
بهجتبهجت: واژه عربی؛ به معنای «شادابی»، «سرور»، «نشاط».
بهدختبهدخت: ترکیب «به» (نیک) و «دخت»؛ به معنای «دختر نیکو»، «دختر برتر».
بهدیسبهدیس: ترکیب «به» و «دیس» (صورت)؛ به معنای «صورت زیبا»، «چهره نیکو».
بهرامهبهرامه: شکل مؤنث «بهرام» (الهه پیروزی در ایران باستان)؛ به معنای «دختر پیروزمند».
بهرخبهرخ: ترکیب «به» و «رخ»؛ به معنای «چهره زیبا»، «دخت نیک‌چهره».
بهرخساربهرخسار: ترکیب «به» و «رخسار»؛ به معنای «دارنده چهره‌ی نیک»، «زیبای رخسار».
بهروبهرو: ترکیب «به» و «رو» (سیمای خوب)؛ به معنای «زیبارو»، «خوش‌سیما».
بهروزهبهروزه: ترکیب «به» و «روزه» (به معنی روز نیز به کار رفته است)؛ در کلیت به معنای «دختر نیک‌بخت».
بهسابهسا: ترکیب «به» و «سا» (پسوند نسبت)؛ به معنای «نیک‌چهره»، «زیبای ستوده».
بهسانبهسان: ترکیب «به» و «سان» (شبیه)؛ به معنای «شبیه نیکی»، «مانند بهترین‌ها».
بهستابهستا: ترکیب «به» و «هستا» (شکل تغییریافته هستی)؛ به معنای «هستی برتر».
بهستانبهستان: ترکیب «به» و «ستان» (سرزمین)؛ به معنای «سرزمین نیکی»، «به‌ترین مکان».
بهشتبهشت: واژه فارسی-عربی؛ به معنای «جنت»، «سرزمین آرامش و زیبایی»، «خانه پاداش الهی».
بهشتهبهشته: شکل لطیف‌تر و مؤنث‌تر «بهشت».
بهشیدبهشید: ترکیب «به» و «شید» (خورشید، نور)؛ به معنای «نور برتر»، «دختر درخشان».
بهگلبهگل: ترکیب «به» و «گل»؛ به معنای «گل نیکو»، «گل برتر»، «گل زیبا».
بهنازبهناز: ترکیب «به» و «ناز»؛ به معنای «دختر نازنین و زیبارو».
بهنوشبهنوش: ترکیب «به» و «نوش» (شهد)؛ به معنای «نوش نیکو»، «شیرینی عالی».
بهیبهی: به معنای «نیک»، «زیبا»، «برتر»؛ ریشه‌دار در ادبیات فارسی.
بهیدختبهیدخت: ترکیب «بهی» و «دخت»؛ به معنای «دختر نیک»، «دختر برتر».
بهیرهبهیره: نام عربی؛ مؤنث «باهر»؛ به معنای «درخشان»، «شگفت‌انگیز».
بهینبهین: صفت برتر «به»؛ به معنای «نیک‌ترین»، «برترین».
بهینابهینا: مؤنث «بهین»؛ به معنای «دختر نیک‌ترین»، «بانو شایسته».
بهیندختبهیندخت: ترکیب «بهین» و «دخت»؛ به معنای «دختر برتر».
بهینهبهینه: از ریشه «بهین»؛ به معنای «بهترین»، «درست‌ترین»، «مطلوب».
بهیهبهیه: نام عربی؛ به معنای «زیبای کامل»، «روشن و درخشان».
بیانبیان: واژه عربی؛ به معنای «سخن گفتن»، «آشکار کردن»، «گفتار زیبا».
بیتابیتا: در فارسی به معنای «بی‌همتا»، «یگانه»، «بی‌نظیر».
بیتادختبیتادخت: ترکیب «بیتا» و «دخت»؛ به معنای «دختر یگانه»، «دختر بی‌نظیر».
بیدابیدا: برگرفته از «بیداری»، یا به معنای «سرسبز مانند بید».
بیدختبیدخت: ترکیب «بی» و «دخت»؛ به معنای «دختر بی‌همتا» یا ترکیبی از واژه‌ای باستانی.
بیدگلبیدگل: ترکیب «بید» (درخت) و «گل»؛ به معنای «گلی در سایه بید»، «ترکیبی طبیعی و دل‌نواز».
بیدمشکبیدمشک: نام درختی خوشبو با گل‌های زرد رنگ؛ نماد لطافت، طبیعت و زیبایی.
بیرسنبیرسن: ترکی؛ به معنای «تو باشی»، «تو بمانی»، دارای معنای عشقی و پایدار.
بیریوانبیریوان: کردی؛ به معنای «دوشنده شیر»، «دختر دامدار»، نماد کار و طبیعت.
بینابینا: فارسی و عربی؛ به معنای «دختر روشن‌بین»، «دارای بصیرت و آگاهی».
بینادختبینادخت: ترکیب «بینا» و «دخت»؛ به معنای «دختر بصیر»، «دختر آگاه».
بینظیربینظیر: عربی-فارسی؛ به معنای «بی‌همتا»، «بی‌مانند»، «یگانه».
پادمیراپادمیرا: ترکیب «پاد» (ضد، نگهدارنده) و «میرا» (میرنده)؛ به معنای «جاودان»، «نگهدارنده زندگی»، یا «کسی که نمی‌میرد».
پادناپادنا: نام منطقه‌ای در استان فارس؛ به عنوان اسم دخترانه نماد طبیعت، کوهستان و استواری.
پارسادختپارسادخت: ترکیب «پارسا» (پاک‌دامن، دیندار) و «دخت»؛ به معنای «دختر پاک‌دامن».
پارساناپارسانا: ترکیب «پارسا» و پسوند لطیف «ـنا»؛ به معنای «دختر دیندار»، «دختر نیک‌کردار».
پارسهپارسه: نام باستانی شهر تخت‌جمشید؛ نماد تمدن ایرانی، به معنای «نجیب»، «پاک».
پارسیپارسی: منسوب به «فارس»، «ایرانی»؛ اشاره به زبان یا هویت ایرانی.
پارلاپارلا: واژه ترکی؛ به معنای «درخشان»، «نورانی»، «تابان».
پارمیداپارمیدا: نامی با ریشه‌ی ایرانی-باستانی؛ برگرفته از «پرتو مهر» یا «پارمیش»، به معنای «دختر مهرآسا».
پارمیسپارمیس: نامی هخامنشی؛ دختر بردیا و نوه کوروش؛ به معنای «فرّمهربان»، «شریف».
پارمیساپارمیسا: شکل لطیف‌تر «پارمیس»؛ با همان معنا.
پارمینپارمین: ترکیب «پارم» (نجیب، شریف) و پسوند زیباساز؛ به معنای «شریف‌زاد»، «دختر نجیب».
پارندپارند: واژه‌ای فارسی به معنای «زینت»، «زیور»، «آرایش‌گر».
پاکدینپاکدین: دارای دین پاک و اعتقاد خالص؛ نماد دیانت و راستی.
پاکسیماپاکسیما: ترکیب «پاک» و «سیما»؛ به معنای «چهره‌ی پاک»، «ظاهر نیک».
پاکشادپاکشاد: کسی که شادی او پاک و خالص است؛ دارای روحیه‌ای سالم و مثبت.
پاکشیدپاکشید: ترکیب «پاک» و «شید» (خورشید)؛ به معنای «نور پاک»، «درخشنده و بی‌آلایش».
پاکفروغپاکفروغ: دارای فروغ و درخشندگی پاک؛ نور معنوی.
پاکنازپاکناز: ناز پاک، زیبای معصوم؛ لطیف، بدون آلودگی.
پاکنوشپاکنوش: نوشنده‌ی پاکی؛ نماد زلالی، صداقت و سلامت درون.
پالیزپالیز: زمین زراعی خوش‌آب‌وهوا برای سبزی‌کاری؛ نماد طراوت، سرسبزی و حیات.
پامچالپامچال: نام گلی بهاری و لطیف؛ نماد زندگی و شکوفایی.
پاناپانا: در سانسکریت به معنای «محافظ» یا «نگهدارنده»؛ در فارسی نوین به عنوان اسمی لطیف استفاده می‌شود.
پانته آپانته‌آ: نام زنی خردمند در تاریخ ایران باستان؛ به معنای «همه الهه‌ها»، یا «زن کامل و باشکوه».
پانیپانی: در هندی به معنای «آب»؛ در فارسی به عنوان اسمی لطیف و آرام‌بخش به‌کار می‌رود.
پانیاپانیا: شکل مؤنث «پانا»؛ به معنای «نگهبان»، «مراقب».
پانیدپانید: نامی نوظهور؛ برگرفته از «پانیا» یا ترکیب مفهومی جدید.
پانیذپانیذ: در فارسی به معنای «شیرینی»، «شیرینی طبیعی».
پانیساپانیسا: ترکیب «پانی» و «سا»؛ به معنای «شبیه آب»، «لطیف چون آب».
پایونپایون: واژه‌ای نادر؛ ممکن است برگرفته از ترکیب «پایا» و «ن» باشد؛ نماد پایداری.
پاییزان(پائیزان)پاییزان (پائیزان): برگرفته از «پاییز»؛ به معنای «دختر پاییزی»، «لطیف و رنگارنگ».
پدیدهپدیده: هر چیز شگفت‌آور و غیرعادی؛ نماد نوآوری و زیبایی طبیعی.
پذیرهپذیره: کسی که استقبال و پذیرش می‌کند؛ دارای ظرفیت، گشاده‌رو.
پرارینپرارین: ترکیب «پر» و «آرین»؛ به معنای «سرشار از نژاد آریایی»، یا «پر از زیبایی ایرانی».
پربهاپربها: ارزشمند، گران‌بها؛ نماد جایگاه والا و شرافت.
پرتوپرتو: نور، تابش، انعکاس روشنایی؛ درخشان و پرجلوه.
پردیسپردیس: واژه اوستایی به معنای «بهشت»، «باغ خوش‌منظره».
پردیس بانوپردیس بانو: ترکیب «پردیس» و «بانو»؛ به معنای «بانویی چون بهشت».
پردیساپردیسا: شکل لطیف‌تر «پردیس»؛ به معنای «دختر بهشتی».
پرژینپرژین: در کردی به معنای «گل سرخ»؛ نماد زیبایی و لطافت.
پرساپرسا: پرسنده، جوینده؛ نماد دانایی و کنجکاوی.
پرسانپرسان: کسی که زیاد می‌پرسد، جوینده‌ی حقیقت؛ زنی فهیم و جست‌وجوگر.
پرستاپرستا: عبادت‌کننده، پرستنده؛ کسی که اهل راز و نیاز است.
پرستشپرستش: عبادت، نیایش، توجه به امر الهی؛ معنوی و لطیف.
پرستوپرستو: نام پرنده‌ای مهاجر؛ نماد زیبایی، عشق، بازگشت، امید.
پرستوکپرستوک: تصغیر «پرستو»؛ به معنای «پرستوی کوچک»، «لطیف و سبک‌بال».
پرسونپرسون: نام با ریشه تاریخی؛ در متون کهن به معنای «ایرانی» یا «شریف» آمده است.
پرسیاپرسیا: شکل لاتین‌شده «پرشیا»؛ نام تاریخی ایران.
پرسیانپرسیان: شکل جمع یا زیباسازی‌شده‌ی «پرشین» یا «پارس»؛ به معنای «ایرانیان».
پرسیاناپرسیانا: شکل مؤنث و لطیف «پرسیان»؛ به معنای «دختر ایرانی»، «دختر پارسی».
پرسینپرسین: ممکن است ترکیب «پارس» و «سین» باشد؛ معنای مشخص ثبت‌احوالی ندارد ولی اشاره به اصالت ایرانی دارد.
پرشادپرشاد: ترکیب «پر» و «شاد»؛ به معنای «بسیار شاد»، «دختر پرنشاط».
پرشیانپرشیان: شکل انگلیسی‌شده «پرشین»؛ به معنای «ایرانی»، «وابسته به پارس».
پرگشاپرگشا: ترکیب «پر» و «گشا»؛ به معنای «بازکننده‌ی بال‌ها»، «آزاد و سبک‌بال».
پرگلپرگل: ترکیب «پر» و «گل»؛ به معنای «پر از گل»، «دختر گل‌گونه و لطیف».
پرلاپرلا: برگرفته از واژه ایتالیایی/اسپانیایی به معنای «مروارید»؛ نماد زیبایی، ظرافت و ارزش.
پرمیسپرمیس: شکل دیگر «پارمیس»؛ با همان ریشه هخامنشی، به معنای «دختر اصیل»، «باوقار».
پرنپرن: شکل اختصاری «پرند» یا اسمی نو؛ در ترکی نیز به معنای پرنده.
پرناپرنا: ترکیبی از «پر» و «نا» (لطافت) یا مخفف «پرند» + «آنا»؛ به معنای «دختر بال‌دار»، «لطیف چون پر».
پرناکپرناک: تصغیر «پرنا»؛ به معنای «دختر کوچک و لطیف».
پرنچهرپرنچهر: ترکیب «پرند» و «چهر»؛ به معنای «چهره‌ای لطیف و پرجنب‌وجوش».
پرندپرند: واژه‌ای فارسی به معنای «پارچه زیبا»، یا «پرنده» در متون کهن؛ نماد لطافت و پرواز.
پرندختپرندخت: ترکیب «پرند» و «دخت»؛ به معنای «دختر لطیف»، «فرزند پرنده‌گون».
پرندوشپرندوش: ترکیب «پرند» و «نوش»؛ به معنای «لطافت نوشین»، «لطیف و شیرین».
پرندیسپرندیس: ترکیب «پرند» و «دیس» (چهره، صورت)؛ به معنای «چهره‌ای لطیف».
پرندینپرندین: شکل تزئینی «پرند»؛ به معنای «مانند پرند»، «شبیه پارچه لطیف».
پرنساپرنسا: شکل لطیف و امروزی از «پرندسا»؛ به معنای «دختر پرنده‌گون».
پرنگپرنگ: ترکیب «پر» و «رنگ»؛ به معنای «رنگارنگ»، «دختر رنگین و شاد».
پرنوشپرنوش: ترکیب «پر» و «نوش»؛ به معنای «سرشار از شیرینی»، «نوشینی زیاد».
پرنونپرنون: تصغیر و زیباسازی «پرنوش» یا «پرند»؛ به معنای «لطیف کوچک».
پرنیاپرنیا: شکل لطیف و پرکاربرد؛ به معنای «پر از ناز»، «شبیه گل ناز»، یا برگرفته از «پرنیان» (پارچه لطیف).
پرنیانپرنیان: پارچه‌ای نرم، لطیف و گران‌بها؛ نماد زیبایی، وقار و ارزش.
پرنیانهپرنیانه: شکل مؤنث‌تر و تزئینی‌تر «پرنیان»؛ به معنای «مانند پرنیان».
پرنیکاپرنیکا: ترکیب «پر» و «نیکا»؛ به معنای «دختر نیک و لطیف».
پرواپروا: به معنای «توجه»، «اهمیت دادن»، «دل‌نگرانی»، و نیز نامی ساده و محبوب.
پروازپرواز: به معنای اوج گرفتن، بال گشودن؛ نماد آزادی، رهایی و شکوه.
پروانهپروانه: حشره‌ای زیبا و نماد تحول و زیبایی؛ در ادب فارسی نماد عشق و فداکاری.
پرورپرور: تربیت‌یافته، پرورش‌یافته؛ نماد رشد و کمال.
پروشاپروشا: شکل نوین برگرفته از «پروشات» یا «پروا»؛ به معنای «لطیف و باوقار».
پروشاتپروشات: نامی باستانی ایرانی؛ همسر داریوش بزرگ؛ به معنای «شریف»، «نجیب».
پروشادپروشاد: ترکیب «پروش» و «شاد»؛ به معنای «نجیبِ شاد»، «دختری خوشحال و اصیل».
پروینپروین: نام خوشه‌ای از ستارگان در آسمان (ثریا)؛ در ادب فارسی نماد درخشش، زیبایی و بلندی مرتبه.
پرویندختپرویندخت: ترکیب «پروین» و «دخت»؛ به معنای «دختر ستاره‌گون».
پروینرخپروین‌رخ: ترکیب «پروین» و «رخ»؛ به معنای «چهره‌ای مانند ستاره»، «رخ درخشان».
پرهونپرهون: نامی ایرانی-کردی؛ در برخی منابع به معنای «فرخنده»، «مبارک».
پریپری: موجودی افسانه‌ای، زیبا و لطیف؛ نماد ظرافت و شکوه زنانه.
پری یاسپری یاس: ترکیب «پری» و «یاس»؛ به معنای «پری مانند یاس»، «زیبای خوشبو و لطیف».
پریاپریا: ترکیب «پری» و پسوند زیباساز «ـا»؛ به معنای «دخت پری‌گونه».
پریارپریار: ترکیب «پری» و «یار»؛ به معنای «یار پری‌مانند»، «دوست زیبا».
پریاسپریاس: ترکیب «پری» و «یاس»؛ به معنای «پری‌مانند گل یاس».
پریامهرپریامهر: ترکیب «پری» و «مهر»؛ به معنای «زیبای مهربان»، «پری مهرآگین».
پریانپریان: شکل جمع یا وصفی از «پری»؛ به معنای «پری‌گون»، «دختر افسانه‌ای».
پریچهرپریچهر: ترکیب «پری» و «چهر»؛ به معنای «چهره‌ی پری‌سان»، «زیبای خارق‌العاده».
پریچهرهپریچهره: مانند «پریچهر»؛ دارای چهره‌ای پری‌گونه.
پریدختپریدخت: ترکیب «پری» و «دخت»؛ به معنای «دختر پری‌گونه».
پریرخپریرخ: ترکیب «پری» و «رخ»؛ به معنای «رخسار پری»، «چهره‌ی لطیف».
پریرخسارپریرخسار: ترکیب «پری» و «رخسار»؛ به معنای «چهره‌ی زیبا مانند پری».
پریروپریرو: ترکیب «پری» و «رو»؛ به معنای «دختری با روی پری‌مانند».
پریزادپریزاد: زاده‌ی پری؛ موجود افسانه‌ای؛ در متون کهن نماد زیبایی خارق‌العاده.
پریساپریسا: شکل لطیف و مؤنث «پری»؛ به معنای «پری‌مانند»، «دخت زیبا».
پریسانپریسان: جمع یا وصفی از «پریسا»؛ به معنای «شبیه پری‌ها».
پریسکاپریسکا: نامی غربی، گاه لاتین؛ به معنای «باوقار»، «اولیه»، در فارسی هم‌ریشه با پریسا استفاده می‌شود.
پریسیماپریسیما: در لاتین به معنای «ناب‌ترین»، «خالص‌ترین»؛ در فارسی رایج با بار زیبایی‌شناسانه.
پریشاپریشا: شکل دیگر و تغییریافته «پریسا»؛ با همان معنا.
پریشادپریشاد: ترکیب «پری» و «شاد»؛ به معنای «پریِ شاد»، «زیبای خندان».
پریفامپریفام: ترکیب «پری» و «فام»؛ به معنای «رنگ و بوی پری‌گون»، «زیبای افسانه‌ای».
پریفرپریفر: ترکیب «پری» و «فر»؛ به معنای «شکوه پری»، «فرّ زیبایی».
پریگلپریگل: ترکیب «پری» و «گل»؛ به معنای «گل پری»، «زیبایی لطیف».
پریماهپریماه: ترکیب «پری» و «ماه»؛ به معنای «پری مانند ماه»، «زیبای تابناک».
پریمهرپریمهر: ترکیب «پری» و «مهر»؛ به معنای «پری مهربان»، «زیبایی همراه عشق».
پرینپرین: شکل لطیف‌تر «پری»؛ در برخی منابع به عنوان تصغیر «پری» یا برگرفته از زبان فرانسوی به معنای «ملکه کوچک» نیز استفاده می‌شود.
پرین دختپرین‌دخت: ترکیب «پرین» و «دخت»؛ به معنای «دختر زیبا و لطیف»، «دختر پری‌سان».
پریناپرینا: ترکیب «پرین» و پسوند «ـا» برای تأکید بر لطافت؛ به معنای «دختری با لطافت پری‌وار».
پرینازپریناز: ترکیب «پرین» و «ناز»؛ به معنای «نازنین پری‌گونه»، «دختر ناز و زیبا».
پرینامپرینام: ترکیب «پرین» و «نام»؛ به معنای «زیباروی نامدار»، یا «نامی پری‌گونه».
پرینوشپرینوش: ترکیب «پرین» و «نوش» (شهد، شیرینی)؛ به معنای «دختر زیبا و شیرین‌کلام».
پریوارپریوار: ترکیب «پری» و «وار» (شبیه، مانند)؛ به معنای «شبیه پری»، «پری‌گونه».
پریورپریور: ترکیب «پری» و «یور» (پسوند ترکی برای «دارا»)؛ به معنای «زیبای پری‌دار»، «پری‌چهره».
پریوشپریوش: از ریشه «پری» و «وش» (پسوند شباهت)؛ به معنای «پری‌مانند»، «دارای صفات پری».
پریوهپریوه: شکل تغییریافته از «پریوش» یا ترکیب «پری» با «وه» (تحسین)؛ به معنای «دخت ستایش‌شده چون پری».
پژالپژال: در کردی به معنای «شکوفه»، «گل تازه»، نماد زندگی و سرزندگی.
پژوهندهپژوهنده: جست‌وجوگر، محقق، اهل اندیشه و کاوش؛ در زنان نماد علم و دانش.
پژهانپژهان: شکل لطیف و کوتاه‌شده از «پژوهنده» یا برگرفته از ریشه «پژوهش»؛ به معنای «دانشمند»، «فهمیده».
پگاهپگاه: واژه فارسی به معنای «سحرگاه»، «طلوع»، «شروع روشنایی».
پگاهانپگاهان: جمع «پگاه» یا حالت ادبی آن؛ به معنای «سحرگاه‌ها»، «چند بامداد»، نماد آغازهای امیدبخش.
پناه دختپناه‌دخت: ترکیب «پناه» و «دخت»؛ به معنای «دختر پناه‌آور»، «کسی که پناه‌دهنده یا مورد پناه است».
پوپکپوپک: نام پرنده‌ای کوچک و خوش‌آواز؛ نماد لطافت، شادی و نشاط طبیعت.
پودنهپودنه: نام گیاهی دارویی با بویی قوی و خاص (در عربی: نعناع دشتی)؛ نماد طبیعت و طراوت.
پورانپوران: نامی ایرانی باستانی؛ دختر خسرو پرویز؛ به معنای «فرزند خوب»، «دختر اصیل».
پوراندختپوراندخت: ترکیب «پوران» و «دخت»؛ به معنای «دختر پوران»، یا تأکیدی بر اصالت و نجابت.
پورانرخپوران‌رخ: ترکیب «پوران» و «رخ»؛ به معنای «دختر خوش‌رخ و اصیل».
پورانمهرپوران‌مهر: ترکیب «پوران» و «مهر»؛ به معنای «دختر مهرورز»، «اصیل و مهربان».
پورچیستاپورچیستا: نام دختر زرتشت؛ در اوستا به معنای «بسیار دانا»، «پرسنده و خردمند».
پوناپونا: شکل فارسی‌سازی‌شده‌ی «پونه» یا برگرفته از نام شهری در هند؛ در فارسی رایج به معنای لطافت طبیعی.
پونهپونه: نام گیاه خوش‌بو و دارویی؛ نماد سادگی، طراوت، طبیعت.
پویشپویش: مصدر اسم‌گونه از «پوییدن»؛ به معنای «جست‌وجو»، «تلاش»، «جنبش»، «حرکت رو به جلو».
پویهپویه: هم‌ریشه با «پویش»؛ به معنای «حرکت، تلاش»، نماد رشد، پویایی و زندگی هدفمند.
پیراستهپیراسته: آراسته، زینت‌یافته، زیبا و مرتب؛ نماد پاکی و آراستگی.
پیرایهپیرایه: زینت، آرایش؛ واژه‌ای اصیل برای اشاره به زیبایی ظاهری و باطنی.
پیروزهپیروزه: شکل تغییریافته «فیروزه»؛ سنگی گران‌بها و آبی‌رنگ، نماد پیروزی و عشق.
پیمانهپیمانه: ابزار سنجش، نماد تقدیر و اندازه‌گیری در شعر فارسی؛ همچنین نماد سرنوشت و عشق.
پینارپینار: واژه‌ای ترکی به معنای «چشمه»، «منبع آب زلال»؛ نماد طراوت و زندگی.
پیوندپیوند: به معنای «اتصال»، «رابطه»، «وصل»، «همبستگی»؛ در فرهنگ ایرانی نماد اتحاد و عشق پایدار.
تاباتابا: برگرفته از «تابیدن»؛ به معنای «روشن»، «درخشنده».
تابانتابان: درخشان، نورانی، روشن؛ صفتی زیبا و رایج در فارسی.
تابان چهرتابان‌چهر: ترکیب «تابان» و «چهر»؛ به معنای «چهره درخشان».
تابان دختتاباندخت: ترکیب «تابان» و «دخت»؛ به معنای «دختر درخشان».
تابناکتابناک: روشن، پرتوافکن؛ در متون دینی نیز به معنای درخشندگی معنوی.
تابندهتابنده: در حال تابیدن؛ روشن و نوردهنده.
تاراتارا: در سانسکریت به معنای «ستاره»؛ در فارسی هم‌معنا با درخشندگی و زیبایی.
تارادختتارادخت: ترکیب «تارا» و «دخت»؛ به معنای «دختر ستاره‌گون».
تارامهرتارامهر: ترکیب «تارا» و «مهر»؛ به معنای «ستاره مهربان» یا «محبت درخشان».
تارانتاران: ترکیب نوین از «تارا» و «ان»؛ به معنای «جمع ستارگان» یا «زیبایی درخشان».
تاشاتاشا: در زبان‌های اروپایی شکل کوتاه‌شده «ناتاشا»؛ به معنای «تولد یافته»، «هدیه الهی».
تافتهتافته: بافته شده، پرداخته شده؛ در شعر فارسی به معنای چیز نایاب و ممتاز.
تالیاتالیا: در عبری به معنای «شبنم خدا»، در فارسی نوین به عنوان نامی لطیف رایج است.
تالینتالین: در زبان ارمنی به معنای «دختر نجیب»؛ همچنین نام پایتخت استونی.
تاماراتامارا: نامی روسی با ریشه عبری؛ به معنای «درخت نخل»، «زیبایی طبیعت».
تامایتامای: در ترکی، ممکن است ترکیبی از «تام» (کامل) و «آی» (ماه) باشد؛ به معنای «ماه کامل».
تامیلاتامیلا: شکل لطیف‌شده از تامارا یا ترکیبی نو؛ معنای خاصی در فارسی ندارد.
تانایتانای: نامی ترکی؛ به معنای «کامل»، «تمام» یا «بی‌نقص».
تانسوتانسو: در ترکی به معنای «آب صبحگاهی»، «چشمه سحرگاهی»؛ نماد طراوت و تازگی.
تانیاتانیا: نامی اروپایی (اسلاوی)؛ به معنای «ملکه»، «شاهزاده».
تایسزتایسز: در فارسی رواج ندارد؛ در برخی منابع لاتین به «خدابانوی فراوانی» اشاره دارد.
تایلانتایلان: در ترکی به معنای «بلند، باشکوه، باوقار»؛ بیشتر برای پسران، اما گاه برای دختران نیز استفاده شده.
تبرکتبرک: واژه‌ای عربی؛ به معنای «مقدس»، «مبارک»، «برکت‌یافته».
تبسمتبسم: لبخند؛ نماد مهربانی، دل‌نشینی و آرامش.
تبسم فاطمهتبسم فاطمه: ترکیب «تبسم» و «فاطمه»؛ به معنای «لبخند پاک»، «دختر خوش‌لبخند چون فاطمه».
تحفهتحفه: هدیه، پیشکش؛ در متون دینی و عرفانی نماد ارزش معنوی.
ترانهترانه: آواز، نغمه، شعر ملایم؛ نماد لطافت و هنر.
ترلانترلان: در ترکی به معنای «پرنده‌ای زیبا»، همچنین نام شاهین شکاری.
ترمهترمه: پارچه‌ای نفیس و سنتی ایرانی؛ نماد هنر، ظرافت، ارزش.
ترنجترنج: میوه‌ای شبیه نارنج، و نیز نقشی در فرش‌های ایرانی؛ نماد زیبایی و لطافت.
ترنگترنگ: صدای موزون و ملایم؛ نماد موسیقی و لطافت.
ترنمترنم: آواز آرام و پیوسته؛ نغمه‌ی دل‌نواز و پیوسته، نماد لطافت.
ترنم بارانترنم باران: ترکیب «ترنم» و «باران»؛ به معنای «آواز باران»، «دل‌نوازی لطیف طبیعت».
تسلاتسلا: برگرفته از نام خانوادگی دانشمند معروف نیکولا تسلا؛ در نام‌گذاری نوین نماد نوآوری و قدرت ذهنی.
تسنیمتسنیم: نام چشمه‌ای در بهشت طبق قرآن کریم؛ نماد پاکی، شادابی و طهارت.
تصنیفتصنیف: نوعی شعر یا آواز سنتی؛ در نام‌گذاری نوین، نماد موسیقی و ادب.
تقواتقوا: واژه‌ای عربی به معنای «پرهیزکاری»، «خداترسی»، «اخلاق‌مداری».
تکتاتکتا: در ترکی به معنای «یگانه»، «بی‌همتا»، «تنها».
تکتمتکتم: نام عربی؛ مادر امام رضا علیه‌السلام؛ به معنای «کسی که راز را نگه می‌دارد»، «ساکت».
تلماتلما: در برخی زبان‌ها به معنای «شجاع»، در فارسی به عنوان نامی زیبا رایج شده.
تلیتلی: برگرفته از «تلا» یا «تلما»؛ معنا و کاربرد مشخصی در فارسی ندارد، اما نماد ظرافت است.
تمناتمنا: آرزو، خواهش، نیاز قلبی؛ نماد امید و اشتیاق.
تندیستندیس: مجسمه، پیکره؛ در نام‌گذاری به معنای «دختر مجسمه‌گون»، «باوقار و باشکوه».
توارتوار: واژه‌ای که در فارسی رایج نیست، احتمالاً برگرفته از واژگان محلی؛ معنا در منابع رسمی ثبت‌احوال نیامده.
تواندختتوان‌دخت: ترکیب «توان» و «دخت»؛ به معنای «دختر توانمند»، «دختر قوی».
توتیاتوتیا: ماده‌ای معدنی که در چشم‌پزشکی سنتی استفاده می‌شد؛ نماد شفا، زیبایی چشم.
توحیداتوحیدا: مؤنث «توحید»؛ به معنای «یگانگی خداوند»، «دختر مؤمن به وحدانیت».
تورانتوران: نام منطقه‌ای افسانه‌ای در شاهنامه؛ سرزمین نیاکان تور، نماد اصالت و اسطوره.
توراندختتوراندخت: ترکیب «توران» و «دخت»؛ به معنای «دختر سرزمین توران».
تورنگتورنگ: در فارسی به معنای «پرنده‌ای افسانه‌ای» یا «روشنایی متحرک».
توسکاتوسکا: نام درختی جنگلی با برگ‌های درخشان؛ نماد طبیعت و سرسبزی.
توکاتوکا: نام پرنده‌ای خوش‌آواز؛ نماد لطافت و زیبایی طبیعی.
تووشیارتووشیار: در کردی به معنای «با‌هوش»، «آگاه».
تهانیتهانی: واژه‌ای نوپدید؛ ممکن است برگرفته از «تهنیت» باشد؛ به معنای «شادباش، تبریک».
تهمین دختتهمین‌دخت: ترکیب «تهمینه» و «دخت»؛ به معنای «دختر شجاع»، «دختر دانای سیستان».
تهمینهتهمینه: نام همسر رستم در شاهنامه؛ به معنای «دارای منزلت»، «باوقار»، «زن خردمند».
تی تی گلتی‌تی گل: در گویش گیلکی به معنای «گل کوچک»، «زیبای لطیف».
تیاتیا: در اسپانیایی به معنای «عمه» یا «زن محترم»؛ در فارسی نوین به عنوان نام لطیف استفاده می‌شود.
تیاراتیارا: به معنای «تاج»، «زیور سلطنتی»، در انگلیسی نیز به عنوان تاجی زنانه رایج است.
تیامتیام: واژه‌ای نوین در فارسی، رایج با معنای «چشمان من»، «نور چشم من».
تیاناتیانا: شکل تزئینی از «تیا»؛ به معنای «شاهزاده‌مانند»، «دختر سلطنتی».
تیانازتیاناز: ترکیب «تیا» و «ناز»؛ به معنای «دختر ناز و لطیف».
تیباتیبا: در عربی به معنای «خوشبو»، «پاک»، «دل‌نشین».
تیداتیدا: نامی نوظهور؛ معنای خاصی در منابع ثبت‌احوال ندارد.
تیراتیرا: از ریشه «تیر» (ماه چهارم سال خورشیدی)؛ همچنین نام فرشته باران در باورهای ایرانی.
تیراژهتیراژه: ترکیب «تیر» و «آژ» (فروغ، درخشش)؛ به معنای «نور تیر»، «درخشش الهی».
تیساتیسا: واژه‌ای مدرن، ممکن است ترکیب ساختگی باشد یا برگرفته از نام‌هایی چون لیسا، نیکسا؛ معنای رسمی ندارد.
تیساگلتیساگل: ترکیب «تیسا» و «گل»؛ به معنای «گل لطیف»، «زیبای تازه».
تیکاتیکا: در زبان هندی به معنای «نقطه مقدس» روی پیشانی؛ در فارسی به عنوان نام لطیف رایج است.
تیماتیما: شکل مختصر شده از تیمور یا تیماز؛ یا ترکیبی نوین به معنای ملایمت.
تیناتینا: در فارسی به معنای «گل گِل»، اما در نام‌گذاری به معنای «لطیف»، «ظریف» تعبیر شده.
تیواتیوا: نامی نو و ساختگی؛ معنای دقیق و ثبت‌احوالی ندارد.
تیواناتیوانا: ترکیب «تیوا» و «آنا» (مادر) یا شکل زیباسازی‌شده‌ی «توانا»؛ به معنای «دختر توانمند».
تیهوتیهو: نام پرنده‌ای وحشی با صدایی غمناک؛ در شعر فارسی نماد تنهایی و ناله‌ی دل‌سوز است.
ثابتهثابته: واژه‌ای عربی، مؤنث «ثابت»؛ به معنای «پایدار»، «استوار»، «محکم»؛ نماد ثبات اخلاقی و استقامت روحی.
ثریاثریا: عربی؛ نام خوشه‌ای از ستارگان در آسمان (پروین در فارسی)؛ به معنای «بلندمرتبه»، «والا» و «درخشان»؛ نماد زیبایی آسمانی و جایگاه والا.
ثمرثمر: عربی؛ به معنای «میوه»، «نتیجه»، «حاصل»؛ نماد باروری، بهره‌مندی، و رشد.
ثمرهثمره: مؤنث «ثمر»؛ به معنای «نتیجه»، «فرزند»، «برآیند»، گاهی به معنای «نعمت» و «برکت» نیز به‌کار می‌رود.
ثمنثمن: عربی؛ به معنای «قیمت»، «ارزش»، «بها»؛ در مفاهیم عرفانی به معنای ارزش معنوی انسان.
ثمیلاثمیلا: شکل لطیف‌شده و نوساخته از «ثمیله» یا برگرفته از نام‌های عربی–غربی؛ معنی دقیق در منابع کلاسیک ثبت نشده اما در برخی منابع غربی به معنای «نجیب» آمده است.
ثمیلهثمیله: از ریشه عربی «ثمل» به معنای «پر از نوشیدنی»؛ گاه در ادبیات به معنای «پر از شادی» یا «شاد» تعبیر شده است.
ثمینثمین: عربی؛ به معنای «ارزشمند»، «گران‌بها»، «پر‌قیمت»؛ نماد شخصیت والا و گوهری بی‌همتا.
ثمین زهراثمین زهرا: ترکیب «ثمین» و «زهرا»؛ به معنای «دختر ارزشمند و پاک»، «گوهر زهرایی».
ثمین نازثمین ناز: ترکیب «ثمین» و «ناز»؛ به معنای «زیبای گران‌بها»، «ارزشمند و نازنین».
ثمیناثمینا: شکل مؤنث‌تر و لطیف‌تر «ثمین»؛ به معنای «دختر ارزشمند».
ثمینا زهراثمینا زهرا: ترکیب «ثمینا» و «زهرا»؛ به معنای «ارزشمند و پاک»، «گوهر زهرایی».
ثمینهثمینه: مؤنث «ثمین» در شکل‌های رایج عربی–فارسی؛ به همان معنای «ارزشمند» و «باارزش».
ثناثنا: عربی؛ به معنای «ستایش»، «تحسین»، «مدح»، «تمجید خداوند»؛ نامی با بار معنوی و عرفانی بالا.
ثنا نورثنا نور: ترکیب «ثنا» و «نور»؛ به معنای «ستایش نور»، «تمجید روشنایی»؛ در مفاهیم دینی نیز نماد روشنی و یاد خدا.
ثنایاثنایا: عربی؛ جمع «ثنیه» به معنای «چیز دوگانه»، «زوج»، همچنین در علم تشریح به معنای «دندان‌های جلو» (ثنایا)؛ در اسم‌گذاری به معنای زیبایی و لطافت لبخند تعبیر می‌شود.
جاناجانا: ای محبوب دل، خطاب محبت‌آمیز به جانان.
جانافروزجانافروز: روشن‌کننده‌ی جان، مایه‌ی شادی و گرمی دل.
جانانجانان: معشوق، محبوب جان، عزیزترین.
جانان زهراجانان زهرا: معشوق و عزیز دل با ویژگی‌های حضرت زهرا.
جانانهجانانه: عاشقانه، از روی جان و دل، با همه وجود.
جانآراجان‌آرا: آراینده‌ی جان، زینت‌بخش دل.
جانتابجانتاب: فروزاننده‌ی جان، روشنی‌بخش دل.
جاندختجاندخت: دختر جان، دختری عزیز و محبوب.
جانفروزجانفروز: بخشنده‌ی جان، موجب زندگی و شور.
جاودانهجاودانه: همیشگی، ماندگار، بی‌زوال.
جاهدهجاهده: کوشنده، تلاش‌گر در راه ایمان و فضیلت.
جلالهجلاله: شکوه‌مند، باشکوه و باعظمت.
جلوهجلوه: درخشش، زیبایی آشکار، تجلی.
جلیلهجلیله: بزرگ‌منزلت، باوقار، محترم.
جمانهجمانه: مروارید، گوهر زیبا و گرانبها.
جمیلاجمیلا: زیبا، خوش‌چهره؛ مؤنث «جمیل» در عربی.
جمیلهجمیله: زیبا، نیکو، دارای ظاهر پسندیده.
جناتجنات: باغ‌ها، بهشت‌ها؛ جمع «جنت» در عربی.
جنانجنان: بهشت، باغ سرسبز و الهی.
جنتجنت: بهشت، جایگاه آرامش و نعمت.
جوانهجوانه: رشد اولیه گیاه، نماد آغاز زندگی و امید.
جواهرجواهر: گوهرها، سنگ‌های قیمتی؛ نماد ارزش و درخشندگی.
جهانجهان: دنیا، گیتی، هستی؛ نماد وسعت و عظمت.
جهان آراجهان‌آرا: زینت‌بخش جهان، آراینده‌ی هستی.
جهان آفرینجهان‌آفرین: آفریننده‌ی جهان، یا کسی که موجب آبادانی جهان است.
جهانتابجهانتاب: فروزاننده‌ی دنیا، روشن‌کننده‌ی هستی.
جهاندختجهاندخت: دختر جهان، دختی از تبار بزرگی و شکوه.
جهاننازجهانناز: ناز جهان، محبوب و نازنین جهانی.
جیرانجیران: نامی ترکی به معنای آهوی زیبا؛ نماد لطافت و زیبایی.
جیلانجیلان: نام منطقه‌ای تاریخی؛ در ترکی به معنای «سریع»، «دوان».
جیهانجیهان: شکل ترکی «جهان»؛ به معنای دنیا، گیتی، عالم هستی.
چامهچامه: شعر، سروده‌ای موزون و زیبا.
چشمانچشمان: چشم‌ها، نماد زیبایی، احساس و بینایی.
چشمهچشمه: منبع جوشان آب، نماد زایش، پاکی و زندگی.
چشمه آفرینچشمه‌آفرین: آفریننده یا بخشنده چشمه، زاینده‌ی زندگی.
چکامهچکامه: سروده‌ی فاخر و ادبی، شعر بلند و هنری.
چکاوکچکاوک: پرنده‌ای آوازخوان، نماد لطافت و نغمه.
چمانچمان: خرامان، باحرکت نرم و دل‌نشین؛ در حال چرخش.
چمانهچمانه: کوچک‌شده‌ی «چمان» یا شکل لطیف آن؛ به معنای خرامان و دل‌فریب.
چمنچمن: زمین سرسبز و پوشیده از گیاه؛ نماد زندگی و طراوت.
چمن چهرچمن‌چهر: چهره‌ای چون چمن، سرسبز و دل‌نشین.
چمن رخچمن‌رخ: رخسار سرسبز و شاداب، چهره‌ی باطراوت.
چمن نازچمن‌ناز: ناز و لطافتِ چمن، دختری لطیف و خوش‌خرام.
چنورچنور: در کردی به معنای «نور ماه» یا «نور لطیف».
چهرآذرچهرآذر: چهره‌ی آتشین، صورت درخشان و پرشور.
چهرزادچهرزاد: زاده‌ی چهره، زیباچهره‌ی اصیل.
چهرهچهره: صورت، نمای ظاهری؛ نماد شخصیت و زیبایی.
چهره آساچهره‌آسا: مانند چهره، دارای سیمایی زیبا و اثرگذار.
چیستاچیستا: ایزدبانوی دانش در اساطیر ایرانی؛ نماد خرد، دانایی و پژوهش.
حاتمهحاتمه: زن سخاوتمند، مؤنث «حاتم» (سخی و کریم).
حارثهحارثه: مؤنث «حارث»؛ به معنای «کشاورز»، «زحمت‌کش».
حاناحانا: شکل آرام‌تر «حنا» یا برگرفته از عبری به معنای «بخشنده».
حانیهحانیه: مهربان، دلسوز، زن عطوف.
حبهحبه: دانه، مروارید، در زبان عربی نماد کوچکی و زیبایی.
حبیبهحبیبه: دوست‌داشتنی، محبوب، عزیز دل.
حبیبه زهراحبیبه زهرا: محبوبه‌ای پاک و مطهر مانند حضرت زهرا (س).
حدیثحدیث: گفتار، روایت، سخن ارزشمند؛ به‌ویژه در متون دینی.
حدیثاحدیثا: شکل لطیف و تلطیف‌شده‌ی «حدیث».
حدیثهحدیثه: مؤنث «حدیث»، سخن زیبا و ارزشمند.
حدیثه زهراحدیثه زهرا: سخن پاک و گران‌بها در کنار نام حضرت زهرا (س).
حدیقهحدیقه: باغ، گلستان؛ نماد شکوفایی و زیبایی.
حرمتحرمت: احترام، تقدس، بزرگی.
حرهحره: زن آزاد، شریف، نجیب و با‌وقار.
حریرحریر: ابریشم؛ نماد لطافت، نرمی و زیبایی.
حریرگلحریرگل: گلی لطیف همچون ابریشم؛ بسیار نرم‌خو و زیبا.
حریهحریه: آزادی، آزادگی، مؤنث «حر».
حسانهحسانه: زیباروی، دارای جمال؛ مؤنث «حَسَن».
حسْناحسْنا: زیبارو، خوش‌چهره، مؤنث «احسن».
حسنا(حسنی)حسنا (حسنی): خوش‌سیما، نیکو؛ منسوب به امام حسن (ع).
حسنازهرا(حسنی زهرا)حسنا زهرا (حسنی زهرا): زیبای پاک همچون زهرا، یا منسوب به حسن و زهرا.
حسنهحسنه: نیکی، خوبی، عمل پسندیده.
حسنیهحسنیه: مؤنث «حسنی»؛ منتسب به امام حسن (ع).
حسیباحسیبا: شریف، اصیل، محترم؛ از ریشه «حسب».
حسیبهحسیبه: زن نجیب، با اصالت و احترام؛ هم‌ریشه با «حسیبا».
حشمتحشمت: وقار، شکوه، بزرگی.
حفصهحفصه: نام یکی از همسران پیامبر اسلام؛ به معنای «شیر ماده».
حفیظهحفیظه: زن نگه‌دارنده، محافظ؛ مؤنث «حفیظ».
حکیمهحکیمه: خردمند، دانا، زن فرزانه.
حکیمه زهراحکیمه زهرا: زن دانا و مطهر مانند حضرت زهرا (س).
حلاوتحلاوت: شیرینی، جذابیت، دل‌نشینی.
حلماحلما: بردبار، صبور، دارای حلم.
حلیاحلیا: زینت، آرایش؛ برگرفته از «حُلی».
حلیفهحلیفه: شریک در خلافت، زن جانشین یا وارث؛ مؤنث «خلیفه».
حلیمهحلیمه: بردبار، مهربان، پرگذشت؛ نام دایه‌ی پیامبر.
حلیهحلیه: زیور، زینت، آرایش زنانه.
حماسهحماسه: شجاعت، دلیری، رویداد باشکوه و تاریخی.
حمدهحمده: ستایش‌شده، مورد تحسین.
حمیدهحمیده: پسندیده، نیک‌رفتار، قابل ستایش.
حمیراحمیرا: سرخ‌گونه، لقب عایشه همسر پیامبر؛ به معنای «گونه‌سرخ».
حناحنا: گیاه خوشبو و رنگی برای تزئین؛ نماد زنانگی و زینت.
حنانهحنانه: زن مهربان، عطوف، دلسوز.
حنیسهحنیسه: آرام، نرم‌خو، لطیف.
حنیفاحنیفا: متمایل به حق، یکتاپرست، راست‌کیش.
حنیفهحنیفه: زن یکتاپرست، دارای دین فطری.
حواحوا: نخستین زن آفرینش؛ همسر حضرت آدم، مادر بشریت.
حور زهراحور زهرا: حوری پاک و زیبا مانند حضرت زهرا.
حوراحورا: زن زیبارو و پاک؛ مؤنث «حور» (در قرآن: حورالعین).
حورا ماهحورا ماه: چهره‌ای چون ماه و حوری؛ زیباروی کامل.
حوراساحورآسا: شبیه حور، زیبای بهشتی.
حورالجمالحورالجمال: حوری زیبا؛ تجلی زیبایی الهی.
حورالعینحورالعین: حوریان بهشتی، زیبای خالص و آسمانی.
حوراوشحوراوش: چهره‌ای همچون حوری؛ صورت آسمانی.
حورنازحورناز: زیبای نازنین بهشتی، ناز در کنار پاکی.
حوروشحوروش: از ریشه «حور» و «وش»؛ حوری‌مانند، بهشتی‌چهره.
حوریحوری: زن زیبا و پاک، حوری‌سرشت.
حوری گلحوری‌گل: گلی حوری‌مانند؛ لطیف، خوشبو و پاک.
حوریاحوریا: دختر حوری، یا مؤنث حور؛ دختری بهشتی.
حوریا زهراحوریا زهرا: دختر پاک و زیبا همانند حضرت زهرا (س).
حوریساحوریسا: زیباروی چون حوری؛ دختری از جنس زیبایی و پاکی.
حوریهحوریه: مؤنث «حوری»، به معنای زن بهشتی، پاک و لطیف.
حیاتحیات: زندگی، هستی، نماد زنده بودن و پویایی.
خاشعهخاشعه: فروتن، متواضع، اهل خشوع و تواضع.
خاطرهخاطره: یاد، یادمان، لحظه‌ای ماندگار در ذهن.
خالدهخالده: جاودانه، ماندگار، همیشگی.
خاورخاور: شرق، محل طلوع خورشید؛ نماد روشنایی و آغاز.
ختنختن: نام ناحیه‌ای تاریخی در آسیای میانه؛ با ریشه باستانی.
خجستهخجسته: مبارک، نیک‌بخت، فرخنده و پر‌خیر.
خجسته لقاخجسته‌لقا: کسی که چهره‌ای نیک‌فرجام و خوش‌یمن دارد.
خدیجهخدیجه: نام نخستین همسر پیامبر اسلام؛ به معنای کودکی نارس‌زاده شده.
خدیجه حسناخدیجه حسنا: خدیجه‌ای زیبارو و نیکو؛ تلفیق نجابت و جمال.
خدیجه نوراخدیجه نورا: خدیجه‌ای نورانی، با درخشش معنوی.
خرامانخرامان: نرم‌حرکت، خرامنده، باوقار و لطیف.
خرمدختخرمدخت: دختر شاد، دختر خوشحال و با‌نشاط.
خرمدلخرمدل: شاددل، کسی که درونش آرام و بانشاط است.
خزالخزال: آهوی زیبا، چشمان آهوانه؛ نماد لطافت.
خزرخزر: نام دریا؛ در نام‌گذاری به معنای وسعت، آبی، آرامش.
خزرنازخزرناز: ناز دلنشین همچون دریای خزر؛ لطیف و آرام.
خضراخضرا: سبز، سرسبز، باطراوت و زنده.
خلودخلود: جاودانگی، ماندگاری ابدی؛ مفهومی عرفانی.
خلیلهخلیله: دوست بسیار نزدیک، هم‌راز؛ مؤنث «خلیل».
خوبچهرخوب‌چهر: دارای چهره زیبا و چشم‌نواز.
خوبرخخوب‌رخ: خوش‌چهره، زیباروی.
خوبروخوب‌رو: زیبا، دارای سیمای دل‌نشین.
خورشیدخورشید: آفتاب، نماد روشنایی، زندگی و شکوه.
خوروشخوروش: درخشان، شکوهمند، آفتاب‌گون.
خوشابخوشاب: آب خوش، خوش‌مزه و زلال؛ نماد صفا و طراوت.
خوشابهخوش‌آبه: دارای آب خوش، دل‌پسند و خوش‌منظر.
خوشچهرهخوش‌چهره: دارای چهره‌ دل‌نشین و جذاب.
خوشدلخوش‌دل: دل‌خوش، آرام و رضامند.
خوشروخوش‌رو: خوش‌چهره، دارای رفتار و ظاهر زیبا.
خوشنامخوش‌نام: نیک‌نام، دارای اعتبار و خوش‌رفتار.
خوشهخوشه: دسته‌ای از دانه یا گل، نماد باروری و نظم طبیعت.
خیالخیال: تصور، پندار زیبا، دنیای ذهنی خیال‌انگیز.
خیرالنساخیرالنساء: بهترین زنان، عنوانی برای زنان شایسته در متون اسلامی.
خیزرانخیزران: نوعی گیاه نی‌مانند؛ نماد لطافت و انعطاف‌پذیری.
دارگلدارگل: شاخه‌ی گل، نماد زیبایی طبیعی و لطافت.
داریادختداریادخت: دختر دریا، زاده‌ی آب‌های بیکران و آرامش‌بخش.
دارینادارینا: نامی نوین، برگرفته از «دارا»؛ به معنای «دارای شکوه و اصالت».
دالیادالیا: نام گلی زیبا و رنگارنگ، نماد ظرافت و طراوت.
دامونادامونا: برگرفته از واژه‌های کهن ایرانی، به معنای «روشنایی ذهن» یا «روح آرام».
دامینهدامینه: نامی نوین و لطیف، احتمالاً تغییر‌یافته‌ی «دمنه»؛ بدون ریشه مشخص ثبت‌احوالی.
دانادختدانادخت: دختر دانا، خردمند و فرهیخته.
دانهدانه: هستۀ حیات، نماد باروری، آغاز و رشد.
دانیادانیا: عربی؛ دنیا، هستی، زندگی؛ شکلی نرم‌تر و دخترانه‌تر از «دنیا».
داهیهداهیه: زن هوشمند و حیله‌گر (در معنی مثبت)، اهل تدبیر.
دایاندایان: نامی نوین، برگرفته از ریشه آرامی یا عبری، به معنای «داور».
دایانادایانا: نام الهه شکار و طبیعت در اسطوره‌های رومی؛ نماد قدرت و زنانگی.
دائمهدائمه: همیشگی، پایدار، ماندگار.
دخشیددخشید: درخشید، فروزان شد؛ فعلی که به‌عنوان اسم، معنای درخشش دارد.
درادرا: شکلی کوتاه و شاعرانه از «درفشان» یا «دریا»؛ بدون ریشه دقیق ثبت‌شده.
درافشاندرافشان: پاشنده‌ی نور و درخشش؛ نورافشان، زیبافشان.
درتاجدرتاج: تاجی از مروارید، دختری گران‌قدر همچون گوهر.
درثمیندرثمین: مروارید ارزشمند؛ ترکیب «در» و «ثمین».
درخشادرخشا: درخشان، نورانی، با فروغ زیاد.
درخشاندرخشان: روشن، تابان، با چهره و سیرت نورانی.
درخشندهدرخشنده: کسی که درخشش دارد، پرتوافکن و نورانی.
دردانهدردانه: گوهر یگانه، مروارید بی‌نظیر و ارزشمند.
درریزدرریز: مروارید کوچک، گوهر ظریف و لطیف.
درسادرسا: مروارید مانند، لطیف و دل‌نشین.
درساندرسان: شبیه درّ و گوهر؛ زیبا و گران‌بها.
درصنمدرصنم: بت و معشوق زیبا و گوهری؛ ترکیبی شاعرانه.
درفامدرفام: دارای فامی چون گوهر، زیبارنگ و درخشان.
درنادرنا: پرنده‌ای مهاجر، نماد زیبایی، ظرافت و عشق.
درنازدرناز: ناز زیبا همچون پرندۀ درنا؛ دل‌نشین و خرامان.
درنیکادرنیکا: گوهر نیک، مروارید ارزشمند.
دریادریا: پهنه‌ای بیکران از آب، نماد آرامش، ژرفا و آزادی.
دریادیسدریادیس: درخشندگی دریا، زیبارویی دریایی.
دریانازدریاناز: ناز همانند دریا، لطیف و گسترده.
دریانهدریانه: دختر دریایی، وابسته به دریا و آرامش آن.
دریتادریتا: نامی نو، برگرفته از «دریا» یا ساختگی زیبا؛ معنای خاص ثبت‌احوالی ندارد.
دریندرین: مروارید، گوهر؛ در شعر فارسی نماد ارزشمندی.
درین زهرادرین زهرا: مروارید پاک و درخشان مانند حضرت زهرا (س).
درینادرینا: شکل مؤنث و لطیف‌تر «درین»؛ مروارید دخترانه.
درینوشدرینوش: ترکیب «درین» و «نوش»؛ مروارید شیرین و ارزشمند.
دریهدریه: دریاچه، کوچک‌شدۀ دریا؛ آرام و لطیف.
دعادعا: نیایش، گفت‌وگو با خدا، نماد معنویت و امید.
دلارامدلارام: آرامش‌بخش دل، محبوب دل‌نشین.
دلافروزدلافروز: فروزان‌کنندۀ دل، روشن‌کنندۀ قلب.
دلاندلان: دلیری، شجاعت؛ یا جمع دل، نماد عشق‌های بسیار.
دلانادلانا: زیباروی دل‌بر، دارای دل‌ربایی ویژه.
دل انگیزدلانگیز: برانگیزاننده دل، جذاب و عاشق‌ساز.
دلاویژدلاویژ: دل‌نواز، لطیف و اثرگذار؛ در کردی به معنای دوست‌داشتنی.
دل آذیندل‌آذین: زینت دل، آراینده‌ی قلب.
دل آرادل‌آرا: آرامش‌دهنده دل، دل‌نشین و محبوب.
دل آرایدل‌آرای: آراستن دل، زیبایی‌بخش دل‌ها.
دل آسادل‌آسا: آرامش‌بخش دل، تسکین‌دهنده‌ی قلب.
دل آگاهدل‌آگاه: آگاه از دل، کسی که با احساسات درونی پیوند دارد.
دل آویزدل‌آویز: آویخته بر دل، محبوب و دل‌ربا.
دلباندلبان: نگهبان دل، محافظ قلب و احساس.
دلبردلبر: معشوق، محبوب، رباینده‌ی دل.
دلبنددلبند: عزیز دل، فرزند دوست‌داشتنی.
دلبیداردلبیدار: آگاه دل، کسی که دلش بیدار است.
دلپاکدل‌پاک: دارای قلبی صاف و بی‌کینه.
دلپذیردل‌پذیر: مورد پذیرش دل، محبوب و خوشایند.
دلجودل‌جو: جویا و دلسوز؛ یا دل‌نواز و مراقب دل دیگران.
دلخوشدل‌خوش: خرسند، رضامند، کسی که دلشاد است.
دلداردل‌دار: صاحب دل، معشوق، محبوب عاشق‌پیشه.
دلرامدل‌رام: آرام‌دل، کسی که دل‌ را آرام می‌سازد.
دلژیندلژین: در کردی، به معنای آتش دل، شور دل.
دلسادلسا: مانند دل، دل‌نشین، آرام‌بخش دل.
دلستاندلستان: معشوق، دل‌ربا، دل‌بر جذاب.
دلسوزدلسوز: مهربان، غم‌خوار، کسی که برای دیگران دل می‌سوزاند.
دلشاددلشاد: شاددل، خشنود، بانشاط درون.
دلشیددلشید: روشن‌دل، کسی که دلش نورانی است.
دلفروزدلفروز: روشن‌کننده دل، شادی‌آفرین.
دلگشادلگشا: گشاینده‌ی دل، شادی‌بخش، خوش‌برخورد.
دلنازدلناز: نازنین دل، محبوب دل‌نشین.
دلنشیندلنشین: آرام، مورد پسند دل، جذاب.
دلنوازدلنواز: نوازشگر دل، خوش‌رفتار، محبوب.
دلنیادلنیا: دنیا دل‌پسند، دنیای درون زیبا.
دلواندلوان: از دل برخاسته، دارای شور دل.
دیبارخدیبا‌رخ: چهره‌ای مانند دیبا، زیبا و نرم‌خو.
دیدهدیده: چشم، ابزار دیدن؛ در ادبیات نماد اشتیاق و عشق.
دیلاندیلان: در کردی به معنای «دل‌ها»؛ جمع دل یا آکنده از عشق.
دیلکدیلَک: در ترکی به معنای کوچک‌دل، لطیف‌دل؛ نامی محلی و مهربانانه.
دیمادیما: نام منطقه‌ای در شمال ایران؛ در عبری به معنای باران ملایم.
دیمهدیمه: باران پیوسته، بارش آرام؛ نماد لطافت و حیات.
دینادینا: دنیای کوچک، زندگی؛ یا مؤنث «دین» به معنای باایمان.
دیناز(دیناز)دیناز (دیناز): دارای ناز دینی، زیبا و متین.
دیندختدیندخت: دختر دیندار، باایمان، متدین.
ذاکرهذاکره: یادکننده، کسی که اهل ذکر و یاد خداست.
ذریهذریه: نسل، نوادگان؛ در متون دینی به معنای نسل مبارک آمده است.
ذکیهذکیه: باهوش، زیرک، پاک‌سرشت؛ مؤنث «ذکی».
ذلفاذلفا: دارای زلف زیبا؛ نماد لطافت، جذابیت و دل‌ربایی.
رابعهرابعه: چهارمین، نام زنی صوفی و مشهور در تاریخ عرفان اسلامی.
راتاراتا: نامی نوپدید با ساختار ساده و خوش‌آوا، بدون ریشه‌ی ثبت‌احوالی روشن.
راتادختراتادخت: دختر راتا، ترکیب شاعرانه و نوین.
راتانازراتاناز: ناز راتا، ترکیبی لطیف و دل‌نشین.
راتیناراتینا: شکلی لطیف و امروزی، بدون معنای مشخص اما خوش‌آهنگ.
راحلراحل: زن مهاجر، کسی که در حال سفر و گذار است.
راحلهراحله: زن مهاجر و مسافر؛ مؤنث «راحل».
راحمهراحمه: مهربان، عطوف؛ مؤنث «رحیم».
راحیلراحیل: نام همسر حضرت یعقوب، مادر حضرت یوسف؛ به معنای مهاجرت‌کننده.
رادارادا: نامی نو، با ریشه سانسکریت به معنای «بخشنده» یا «محبوب کریشنا».
رادنرادن: دختری با منش راد، اصیل و شریف.
رازراز: نهان، رمز، چیزی پنهان و عمیق.
رازانرازان: مکانی آرام و رازآلود؛ در کردی به معنای «پوشیده» و «خلوت».
رازانهرازانه: حالت مؤنث «رازان»، دختر درون‌گرا و اسرارآمیز.
رازاوهرازاوه: ترکیب «راز» و «آوه» (کردی: آب)؛ نماد لطافت پنهان.
رازقیرازقی: نوعی گل خوش‌بو و سفید، نماد لطافت و زیبایی.
رازکرازک: گیاهی با خواص دارویی؛ نماد طبیعی‌بودن و سادگی.
رازینرازین: رازدار، آرام و سنگین.
راژانهراژانه: در کردی به معنای روشنایی صبحگاهی.
راسنراسن: نام گیاه خوش‌بو؛ در ادب فارسی نماد لطافت و طبیعت.
راشاراشا: پاک، خالص، نامی ایرانی–نوین.
راشدهراشده: هدایت‌شده، راه‌یافته به خیر و نیکی.
راشنوراشنو: روشنی، نورانی؛ ساختار کردی یا فارسی–نو.
راشینراشین: نورانی، درخشان؛ نزدیک به ریشه «راشن» یا «روشن».
راضیهراضیه: خرسند، رضامند، مؤمنه‌ی تسلیم‌شده.
راغبهراغبه: خواهان، مشتاق، علاقه‌مند به خیر.
راغدهراغده: خوش‌گذران، بانشاط، در رفاه.
رافترافت: مهربانی، دلسوزی، عطوفت.
رافدهرافده: یاری‌رسان، کمک‌کننده؛ مؤنث «رافع».
رافعهرافعه: بالا‌برنده، تعالی‌بخش، زن سربلند.
رافونهرافونه: ساختار لطیف و نوین، بدون معنای ثبت‌احوالی.
راکعهراکعه: سجده‌کننده، متواضع در برابر خداوند.
راماراما: الهه آرامش در آیین هندو؛ در فارسی به معنای آرام و نرم.
رام بهشترام‌بهشت: بهشتی آرام، ترکیب شاعرانه و لطیف.
رام دخترام‌دخت: دختر آرام، باوقار، اهل صلح و سکوت.
رامسینارامسینا: دخت آرام سرزمین سینا؛ ساختاری نو و موزون.
رامشرامش: شادی، نغمه، آرامش درون.
رامش دخترامش‌دخت: دختر نغمه و آرامش، دختی دل‌نشین.
رامهرامه: آرام، نرمی‌بخش، لطیف.
رامیارامیا: زن آرام و بخشنده؛ ساختار نوین و معنابخش.
رامینارامینا: آرامش‌بخش، خوش‌رفتار، ترکیب زیبایی‌شناسانه.
رامین دخترامین‌دخت: دختر رامین؛ اسم برگرفته از داستان عاشقانه «ویس و رامین».
رامینهرامینه: شکل مؤنث و لطیف «رامین»، با معنای عاشقانه.
رانارانا: زیبا، خوش‌سیما، نیکوچهره.
رانیارانیا: نام عربی به معنای «چشم‌دوخته»، «مجذوب».
رانیهرانیه: خیره‌نگر، با نگاه ماندگار و توجه عمیق.
راوکراوک: ساختار نوین، احتمالا برگرفته از ریشه «راوی» یا «روان».
راویسراویس: دخت روایت‌گر، نامی نو با ساختار داستانی.
راویهراویه: روایت‌کننده، ناقل سخن؛ در متون حدیثی کاربرد دارد.
رایارایا: اندیشه، رأی، خرد؛ در فارسی نوین، نماد تفکر.
رایتیرایتی: دانایی، بینش؛ برگرفته از زبان پهلوی.
رایحهرایحه: بوی خوش، عطر دل‌نشین و ملایم.
رائدهرائده: آغازگر، پیشرو، زنی پیشتاز.
رائیکارائیکا: خوشبو، زیبا، خالص؛ نامی نو و دل‌نشین.
ربابرباب: ساز زهی سنتی ایرانی، نماد لطافت موسیقی.
ربابهربابه: مادر حضرت سکینه، همسر امام حسین؛ نماد مادر فداکار.
ربیعهربیعه: بهاری، فرح‌بخش، زنی که طراوت به همراه دارد.
رتاجرتاج: در عربی به معنای درِ اصلی کعبه، نماد تقدس.
رجارجا: امید، آرزو، توکل به خیر.
رحابرحاب: فضای وسیع، قلب گشاده، روح سخاوتمند.
رحیمهرحیمه: زن مهربان، مؤنث «رحیم».
رخسارهرخساره: صورت، چهره، سیمای دل‌نشین.
رخساره زینبرخساره زینب: چهره‌ای نورانی همانند حضرت زینب (س).
رخسانارخسانا: زیباروی، نرم‌خو؛ ترکیب لطیف با ساختار پارسی.
رخسانهرخسانه: همانند «رخسانا»، زیبا و دل‌ربا.
رخشارخشا: درخشان، نورانی، زیبا.
رخشادرخشاد: چهره‌ی شاد، روی خوش و خندان.
رخشانرخشان: روشن، درخشان، تابان.
رخشانهرخشانه: درخشان و زیبارو؛ ترکیب لطیف و اصیل.
رخشندهرخشنده: نورافشان، زیبا و درخشان.
رخشیدرخشید: چهره‌ای چون خورشید، درخشان و باشکوه.
رخشیدهرخشیده: نورانی، زیبا، درخشان شده.
رخفروزرخفروز: روشنی‌بخش چهره، فروزاننده‌ی رخ.
رزرز: گل رز، نماد عشق، زیبایی و وقار.
رزارزا: شکل اروپایی رز؛ نامی رایج در زبان‌های غربی.
رزانرزان: جمع رز، یا حالت لطیف و شاعرانه‌ی آن.
رزانارزانا: دخت رزگون، زاده گل سرخ.
رزبانورز‌ بانو: بانوی گل رز، لطیف و خوش‌رو.
رزگلرز‌ گل: گل رز، ترکیب مستقیم زیبایی و لطافت.
رزمهررز‌ مهر: عشق و مهربانی به رنگ گل رز.
رزمینارز‌مینا: زیبای همچون رز و مینا؛ لطیف و درخشان.
رزیرزی: شکل ساده‌شده و امروزی رز، با ساختار کوتاه.
رزیتارزیتا: شکل لاتینی و مدرن‌شده‌ی رز، با همان معنای گل سرخ.
رزینرزین: استوار، باثبات، یا شکلی نو از رز با ساختار ایرانی.
رزینارزینا: ترکیبی نو از «رز» و «نینا»؛ دختر گل‌سان و لطیف.
رسادخترُسادخت: دختر دانا و آگاه؛ نامی ایرانی و نادر.
رسپینارِسپینا: بلندپرواز، باوقار؛ برگرفته از قله‌ی بلند البرز یا ساختار نو.
رستارَستا: رهایی‌یافته، نجات‌یافته، آزاد.
رستاکرَستاک: جوانه، شکوفه، آغاز رویش.
رشارَشا: سخاوت‌مند، بخشنده، لطیف‌رفتار.
رشدیهرُشدیه: اهل رشد، کسی که در حال بالندگی است.
رشیدهرشیده: بالغ، پخته، هدایت‌یافته.
رضوارضوا: رضایت، خشنودی خداوند؛ مؤنث و معنوی.
رضوانرضوان: بهشت، خشنودی الهی؛ نام دربان بهشت نیز هست.
رضوانهرضوانه: منتسب به رضوان، دختی از جنس بهشت.
رضوانه زهرارضوانه زهرا: دختی پاک و بهشتی مانند حضرت زهرا (س).
رضیهرضیه: خشنود، رضامند، مؤمن و راضی به قضا.
رعنارعنا: خوش‌قد و قامت، زیبا، فریبا.
رفعترفعت: بلندی، بزرگی، شکوه.
رفیدارفیدا: یاری‌رسان، کمک‌گر؛ نام زنانه عربی.
رفیعهرفیعه: بلندمرتبه، با منزلت، دارای شأن والا.
رقیهرقیه: زنی شایسته، نام دختر پیامبر اسلام؛ به معنای صعودکننده، ترقی‌یافته.
رقیه بانورقیه بانو: بانویی باوقار همچون رقیه (س).
رقیه حسنارقیه حسنا: رقیه‌ای زیبارو و نیک‌خو.
رقیه خاتونرقیه خاتون: بانوی بلندمرتبه و شریف.
رقیه نازرقیه ناز: زیباروی نازنین با نام رقیه.
رقیه یاسرقیه یاس: پاک چون یاس، با عطر دینی رقیه.
رقیهثنارقیه ثنا: ستایش‌شده‌ای به نام رقیه.
رکسانرکسان: برگرفته از «رکسانا»، زن باوقار و درخشان.
رکسانارکسانا: درخشان، نام همسر اسکندر مقدونی؛ نماد زنان قدرتمند.
رکسانهرکسانه: شکل دیگر «رکسانا»، لطیف‌تر و شاعرانه‌تر.
رمانهرمانه: انار، میوۀ بهشتی و نماد عشق و باروری.
رمیصارمیصا: در عربی به معنای زنی زیبا و آرام؛ با حالتی لطیف و شاعرانه.
رنارنا: زیبا، چشم‌نواز؛ نامی عربی با بار ظرافت.
رنانرنان: دارای طنین زیبا، آواز خوش؛ یا شکل جمع مؤنث «رنا».
رنانهرنانه: خوش‌آواز، زن بانغمه؛ شکلی لطیف و نوین.
رنینرنین: طنین، صدای خوش، انعکاس زیبا؛ نماد تأثیر ماندگار.
روارَوا: شایسته، مجاز، پذیرفته‌شده؛ نامی نادر اما خوش‌آهنگ.
روانشیدروانشید: روشنای روان، نوری بر جان؛ ترکیبی نوین و ادبی.
روبیتاروبیتا: ساختار غربی‌مانند از «روبی»؛ معنای خاص ثبت‌احوالی ندارد.
روجاروجا: خورشید، در کردی به معنای روز یا طلوع؛ نماد روشنایی.
روجیارروجیار: روشنایی‌بخش، کسی که روشنی می‌آورد (کردی).
روحاروحا: روح‌دار، جان‌بخش، زنده‌دل.
روحافزاروح‌افزا: افزایندۀ روح، شادی‌بخش، الهام‌بخش.
روحانگیزروح‌انگیز: برانگیزانندۀ احساس، شورآفرین.
روحبخشروح‌بخش: جان‌بخش، آرامش‌دهنده، دارای حس زندگی‌بخش.
رودارودا: رود کوچک، جریان آرام و لطیف؛ یا برگرفته از نام‌های کردی.
رودابهرودابه: زن بلندقد و زیبا در شاهنامه، همسر زال؛ نماد اصالت و زیبایی.
روز افزونروزافزون: رو به فزونی، در حال پیشرفت و رشد مداوم.
روزاروزا: شکل غربی‌شده‌ی «روز» یا تغییر‌یافته «رُزا» (گل).
روزاناروزانا: ترکیب «روز» و «آنا»؛ روزی پرنور و مادرانه.
روزچهرروزچهر: چهره‌روشن، سیمای دل‌انگیز و روشن‌رو.
روزیتاروزیتا: برگرفته از «روز» یا «رُز»؛ به معنای روشن، گل‌گون.
روژاروژا: خورشید، طلوع؛ در کردی نماد روشنایی و زندگی.
روژانروژان: روزها، طلوع‌ها؛ نماد تداوم روشنایی.
روژانوروژانو: طلوع ما، خورشید ما؛ نامی کردی زیبا و ادبی.
روژآواروژآوا: سرزمین روشنایی، غرب در زبان کردی؛ نماد امید.
روژبینروژبین: بینندۀ نور، روشن‌نگر؛ کسی که حقیقت را می‌بیند.
روژداروژدا: زاده‌ی نور، متولد خورشید؛ نماد درخشش و امید.
روژهروژه: شکل ساده‌شده و نادر از «روژا» یا ساختار فرانسه‌مانند.
روژیاروژیا: دخت خورشیدی، زن درخشان.
روژیارروژیار: کسی که روشنی می‌آورد، روشن‌فکر.
روژیتاروژیتا: شکلی لطیف‌تر و نوین از «روژیا»؛ دختر خورشیدگون.
روژینروژین: روشن، نورانی، درخشان؛ رایج در کردی.
روژیناروژینا: دختر درخشان، پرنور؛ شکل مؤنث‌تر روژین.
روساناروسانا: روشنایی و زیبایی زنانه؛ ترکیبی لطیف و غربی‌مانند.
روشاروشا: روشن، نورانی، تابان؛ نامی ایرانی با بار مثبت.
روشانروشان: درخشان، روشن‌رو؛ شفاف و پاک.
روشنروشن: دارای نور، واضح، درخشان؛ نماد آگاهی.
روشناروشنا: مؤنث «روشن»؛ دختر پرنور، آگاه و لطیف.
روشنانروشنان: جمع روشن؛ روشنایی‌ها، نماد نور و معرفت.
روشن چهرروشن‌چهر: چهره‌ی روشن و تابان.
روشندختروشندخت: دختر روشنایی، فرزند نور و خرد.
روشن رخروشن‌رخ: چهره‌ی درخشان، روشن‌رو.
روشنکروشنک: بانوی روشن، دختر تابان؛ نماد خرد و زیبایی.
روشیناروشینا: شکلی نو و لطیف‌تر از «روشن»؛ معنای تابناکی.
رومانگرومانگ: برگرفته از ساختار غربی، بدون معنای مشخص در فارسی.
رومینارومینا: زیبا، دوست‌داشتنی، رایج در نام‌گذاری‌های معاصر.
روناسروناس: نام گیاه رنگ‌زای سرخ، در طب سنتی هم کاربرد دارد.
روناکروناک: روشن، نورانی؛ در کردی و فارسی نماد درخشندگی.
روناهیروناهی: نور، روشنایی در زبان کردی.
رونیارونیا: دختر زیبا و پرنور؛ خوش‌آهنگ و لطیف.
رونیاسرونیاس: ترکیب رونیا و یاس؛ دختر نورانی و خوش‌عطر.
رونیکارونیکا: برگرفته از «ورونیکا» (نام گل)، با ساختار لطیف و نو.
روهیناروهینا: نورانی، درخشان، شکلی دیگر از روشن.
رویانرویان: زاینده، در حال رشد؛ نماد تولد و جوانه‌زدن.
رویدارویدا: واقعه، رخداد، آن‌چه روی می‌دهد؛ نامی شاعرانه.
رهارها: آزاد، رها‌شده از قید؛ نماد استقلال و آرامش.
رهابرُهاب: رهایی، آزادی، در عربی به معنای نجات و رهاسازی.
رهادخترهادخت: دختر آزاد، زن رها و با‌اختیار.
رؤیارؤیا: خیال زیبا، خواب دل‌انگیز، آرزو و تجلی ذهن.
ریاحریاح: بادها، نسیم‌ها؛ در عربی به معنای نیروهای طبیعت.
ریاناریانا: شکل لطیف «رایانا» یا برگرفته از «ریحان»؛ دختر خوشبو.
ریحانریحان: گیاه خوش‌بو، نماد آرامش، زیبایی و معنویت.
ریحاناریحانا: مؤنث «ریحان»، نام رایج در زبان‌های عربی و غربی.
ریحانهریحانه: گیاه خوش‌بو، گل لطیف؛ در قرآن از نعمت‌های بهشتی.
ریحانه حسناریحانه حسنا: ریحانه‌ای نیکو و زیبا.
ریحانه ساراریحانه سارا: لطیف چون گل و پاک چون سارا.
ریحانه زهراریحانه زهرا: گل خوش‌بو و پاک همچون حضرت زهرا (س).
ریحانه زینبریحانه زینب: گل پاک و نجیب چون حضرت زینب (س).
ریراری‌را: زنی افسانه‌ای در شعر نیمایی؛ نماد رازآلودی و عشق.
ریژینریژین: در کردی به معنای «باران نرم»، نماد لطافت و زندگی.
ریماریما: آهوی زیبا، نامی عربی رایج در کشورهای عرب‌زبان.
رئوفهرئوفه: زن بسیار مهربان، دارای رأفت و عطوفت؛ مؤنث «رئوف».
زاکیهزاکیه: پاک‌سرشت، طاهر، زنی با طهارت درونی.
زاهدهزاهده: زاهد، پارسا، پرهیزگار و دین‌مدار.
زاهرهزاهره: درخشان، نورانی، با سیمای روشن.
زائرهزائره: زنی که به زیارت می‌رود، اهل عبادت و زیارت.
زبیدهزبیده: برگزیده، شریف‌ترین، نام همسر امام کاظم (ع).
زحلزُحل: نام یکی از سیارات؛ در فارسی نماد دوردستی و شکوه.
زر گلزرگل: گل زرّین، گلی به رنگ طلا؛ نماد زیبایی و ارزش.
زراخترزراختر: دختری چون زر، طلاگون؛ ترکیب اصیل ایرانی.
زرافشانزرافشان: پخش‌کنندۀ زر، درخشان، فروزان.
زرآسازرآسا: شبیه طلا، درخشان و گران‌بها.
زربارزربار: پوشیده از طلا، دارای شکوه و جلال.
زردختزردخت: دختر زرّین، دختر گران‌مایه همچون زر.
زردیسزردیس: چهرۀ زرّین، صورت تابناک.
زرفامزرفام: دارای رنگ طلا، درخشان و ارزشمند.
زرکامزرکام: کسی که کامش چون زر شیرین است؛ کام‌یافته و خوشبخت.
زرگیسوزرگیسو: دارای گیسوان طلایی، زیبا و پرنور.
زرناززرناز: نازنین و ارزشمند مانند زر، گوهری لطیف.
زریزری: زرّین، کوچک‌شدۀ زر، یا نامی کوتاه برای زرینه.
زریانزریان: زرگون، درخشان، طلایی‌فام.
زریدختزریدخت: دختر زر، دخت گران‌بها و نجیب.
زرینزرین: طلاگون، درخشان و گران‌قدر.
زرینارزرینار: طلایی و دوست‌داشتنی، زرّین و عاشقانه.
زرین دختزریندخت: دختر زرّین، دختی زیبا و باارزش.
زرین مهرزرین‌مهر: طلای مهربان، مهر زرگون.
زرینهزرینه: زرگون، مؤنث زرین، درخشان و باشکوه.
زعلیهزعلیه: منصوب به علی، زنی وابسته به خاندان علوی.
زکیازَکیا: پاک، خالص، باهوش؛ شکل قرآنی «ذکیه».
زکیهزکیه: طاهر، پاک‌سرشت، صالح و باوقار.
زلالزلال: شفاف، پاک، مانند آب زلال.
زلالهزلاله: شکلی شاعرانه از زلال، نماد لطافت و پاکی.
زلفازلفا: دارای زلف زیبا و دل‌ربا؛ معشوقه‌گون.
زلیخازلیخا: زن زیبای مصری، همسر عزیز مصر؛ نماد عشق افسانه‌ای.
زمانهزمانه: روزگار، دوران؛ در نام‌گذاری نماد آزموده و صبور.
زمردزمرد: سنگ گران‌بهای سبز، نماد ارزش و زیبایی طبیعی.
زمزمزمزم: چشمه مقدس مکه، نماد طهارت، حیات و برکت.
زوشازوشا: نوربخش، درخشان؛ در برخی منابع: روشن‌کننده‌ی دل.
زویازویا: امید، آرزو؛ در روسی و فارسی نوین رایج و لطیف.
زهرازهرا: درخشان، نورانی، لقب حضرت فاطمه (س)؛ نماد پاکی.
زهرا جانانزهرا جانان: زهراگونه‌ی محبوب، ترکیب عشق و تقدس.
زهرهزهره: نام سیاره‌ی زیبا و نیز معنای دل و شهامت؛ در ادبیات، نماد زیبایی.
زهیرازهیرا: درخشان، کوچک‌شدۀ زهرا یا شکل غربی‌شده‌ی آن.
زیبازیبا: خوش‌چهره، نیکو، نامی رایج و ستوده در فارسی.
زیبادختزیبادخت: دختر زیبا، دخت نیکو‌سیرت و خوش‌چهره.
زیباروزیبارو: چهره‌زیبا، صاحب روی دل‌ربا.
زیبانزیبان: مانند زیبا، لطیف و دل‌نشین.
زیبانازیبانا: شکل مؤنث و ملایم‌تر «زیبا»، دخت نازنین.
زیبندهزیبنده: شایسته، لایق زیبایی، درخور زینت.
زیتونزیتون: میوۀ مبارک در قرآن، نماد صلح، پاکی، سبزی و زندگی.
زیتونهزیتونه: شکل مؤنث‌تر «زیتون»، با نغمه لطیف‌تر.
زیلانزیلان: در کردی به معنای زندگی، زنده‌دل؛ نماد حیات.
زینازینا: زینت، آرایش؛ دختر آراسته و زیبا.
زینبزینب: نام دختر امیرالمؤمنین، نماد صبر، فصاحت و شکوه زنانه.
زینب زهرازینب زهرا: زینب‌گونه‌ای پاک و نورانی همچون حضرت زهرا.
زینب نازنینزینب نازنین: زینب نیکو، لطیف و دوست‌داشتنی.
زینب نورازینب نورا: زینبی نورانی، درخشان و پاک‌دل.
زینب گلزینب گل: دختری چون گل، با خصائل زینب‌گونه.
زینتزینت: آرایش، زینت‌بخش، زیبایی افزوده.
زینت الشریعهزینت‌الشریعه: زینت دین، زیبا‌کننده‌ی شریعت.
زیورزیور: زینت، آرایش، گنجینه‌ی زیبا.
زیوردختزیوردخت: دختر زینتی، دختر آراسته و گران‌مایه.
ژابیزژابیز: در کردی به معنای "بیدار و زنده‌دل"، نماد آگاهی و پویایی.
ژاسمنژاسمن: شکل فرانسوی «یاسمین»؛ به معنای گل یاس، نماد لطافت و عطر خوش.
ژاسمینژاسمین: گل یاس، معطر و سفید؛ برگرفته از زبان‌های غربی با ریشه فارسی.
ژالهژاله: شبنم، قطره‌ای لطیف بر گلبرگ؛ نماد لطافت و طراوت.
ژالهرخژالهرخ: چهره‌ای لطیف همچون ژاله، سیمای نازک‌دل.
ژالینژالین: برگرفته از «ژاله» با پسوند تزیینی؛ به معنای شبنم‌گون.
ژوانژوان: در کردی به معنای «زیبا»، همچنین نماد جوانی و طراوت.
ژواناژوانا: شکلی لطیف و مؤنث‌تر از ژوان، به معنای دختر زیبا و جوان.
ژیاناژیانا: زندگی، زنده‌دلی؛ برگرفته از واژه کردی «ژیان» به معنای حیات.
ژیلاژیلا: موج، خیزش دریا؛ در فارسی نماد حرکت و لطافت.
ژیناژینا: زندگی، زنده بودن؛ نام کردی با معنای روشن و مثبت.
ژینداژیندا: زنده، بانشاط، سرزنده؛ برگرفته از ریشه «زی» به معنای زندگی.
ژینوژینو: در کردی به معنای زندگی زیبا، زنده‌دلی لطیف.
ژیواژیوا: زنده و پویا، پرتحرک و بانشاط؛ نامی کردی-فارسی.
ساتگینساتگین: در ترکی به معنای محبوب، دوست‌داشتنی و دل‌نشین.
ساتینساتین: نامی نوین و لطیف با ریشه‌ای فارسی‌ـ‌ترکی؛ به معنای «ارجمند» یا «درخشان».
ساجدهساجده: زن سجده‌کننده، اهل خضوع و بندگی.
ساجده زهراساجده‌زهرا: سجده‌کننده‌ای پاک و نورانی همچون حضرت زهرا (س).
ساچلیساچلی: در ترکی به معنای زلف‌دار، زنی با گیسوان زیبا.
ساحلساحل: کناره‌ی دریا یا رود؛ نماد آرامش و سکون.
ساحلهساحله: مؤنث «ساحل»؛ زن آرام و نرم‌خو.
سادناسادنا: نامی نوپدید و لطیف؛ احتمالاً ترکیب «ساد» (آرام) و پسوند زیباساز.
سادنهسادنه: شکلی دیگر از «سادنا»، بی‌تکلف و لطیف.
ساراسارا: اصیل، شریف، پاک‌دامن؛ در عبری «شاهزاده».
سارا زهراسارا زهرا: زنی اصیل و پاک همچون حضرت زهرا (س).
سارا گلسارا گل: سارا مانند گل، لطیف و زیبا.
سارابساراب: ترکیبی نو، برگرفته از «سارا» و «آب»؛ نماد پاکی.
سارادختسارادخت: دختر سارا؛ یا دختر اصیل و شریف.
سارالسارال: در ترکی به معنای زیبا و لطیف؛ نام دخترانه‌ای رایج در آذربایجان.
سارانساران: شکوفه‌ها، یا جمع سارا؛ نماد طراوت و سرزندگی.
سارایسارای: کاخ یا قصر در ترکی؛ نماد شکوه و زیبایی.
سارگلسارگل: گل سارا، ترکیبی لطیف و شاعرانه.
سارمهسارمه: نامی نو با ساختار شاعرانه؛ احتمالاً ترکیب «سارا» و «رُمه».
سارونهسارونه: ترکیبی لطیف از «سارا» و «گونه»؛ چهره‌ی زیبا.
سارهساره: شکل دیگر «سارا»، در عبری به معنای شاهزاده.
ساریژساریژ: در کردی به معنای «طلوع زودهنگام»، روشنایی سحر.
ساریساساریسا: ترکیب «ساری» (زرد) و «سا»؛ رنگی و لطیف.
سارینسارین: لطیف و باشکوه، یا شکل نوین سارا.
ساریناسارینا: دختر شریف و اصیل، لطیف و مؤنث سارا.
ساریهساریه: جاری، روان، فعال؛ زن پرتحرک.
سازگارسازگار: هماهنگ، با‌اخلاق، زن متعادل و دلسوز.
ساعدهساعده: یاری‌دهنده، بخشنده، اهل کمک.
ساغرساغر: جام شراب عرفانی، نماد شور، عشق و مستی.
ساقهساقه: پایه‌ی گل یا گیاه؛ نماد حمایت و رشد.
ساقیساقی: نوشاننده، کسی که جام می‌دهد؛ نماد معرفت و عشق.
سالومهسالومه: زنی نیک‌رفتار در فرهنگ ایرانی‌ـ‌یهودی؛ نماد آرامش.
سالیسالی: لطیف، شیرین، خوش‌رفتار؛ برگرفته از نام‌های غربی.
سالیاسالیا: نامی نو و لطیف، ترکیبی از سال و ناز؛ یا برگرفته از واژه غربی.
سالیناسالینا: ترکیب «سالی» و «نا»، دختری شیرین و لطیف.
ساماساما: آسمانی، پاک و بلندمرتبه؛ یا از «سماع» به معنای شور و رقص عارفانه.
سامهسامه: مؤنث «سامی»، والامقام و بلندمرتبه.
سامیاسامیا: شنونده، گوش سپرده به معنویت؛ در عربی.
سامیدختسامیدخت: دختر بلندمقام، شریف‌زاده.
سامیناسامینا: شکل لطیف‌تر «سامیه»؛ زنی گران‌قدر.
سامیهسامیه: بلندمقام، رفیع، والا؛ مؤنث «سامی».
سامیه زینبسامیه زینب: بلندمرتبه‌ای چون زینب، نماد شکوه و فصاحت.
ساناسانا: در ترکی به معنای «تقدیس‌شده»، «پاک».
سانازساناز: ترکیب «سا» (مانند) و «ناز»؛ به معنای «مانند ناز»، بسیار محبوب.
سانایسانای: مقدس، شریف، خاص؛ رایج در ترکی.
سانآیسان‌آی: ماه مقدس، ماه ارزشمند.
سانلیسانلی: مقدس و باشکوه، در زبان ترکی.
سانیاسانیا: تقدیس‌شده، دختر باشکوه.
ساواساوا: آرام، پاک و صمیمی؛ یا برگرفته از «ساواش» (در ترکی: صلح).
ساویسساویس: برگرفته از رود ساویس (سبزکوه)؛ نماد آرامش و جریان.
ساوینساوین: نام کردی؛ به معنای سبز و سرزنده.
ساویناساوینا: دختی از جنس آرامش و سبزی.
ساهرهساهره: جادوگر، زن تأثیرگذار؛ در معنای مثبت زن باهوش.
سایاسایا: سایه، پناه، آرامش‌بخش.
سایانسایان: سایه‌ها، آرام‌بخش و ناظر.
سایتاسایتا: نامی ساختگی با لطافت صوتی؛ معنای خاص ثبت‌احوالی ندارد.
سایداسایدا: زن پرنور، گاه به معنای «خوش‌قدم».
سایناساینا: برگرفته از «سینا»؛ به معنای روشن، باهوش.
سایهسایه: پناه، همراه در آرامش؛ نماد حمایت و آرامش.
سایینسایین: در ترکی به معنای محترم، قابل احترام.
سباسبا: نام قوم یا سرزمین در قرآن، همچنین به معنای نسیم ملایم سحرگاهی.
سبوسبو: ظرف آب یا شراب؛ نماد دل، پذیرش عشق یا معنا.
سبوحاسبوحا: بسیار پاک، مقدس، منزه؛ مؤنث «سبوح».
سپاسهسپاسه: پرسپاس، قدردان، زن باقدرت احترام و تواضع.
سپندسپند: مقدس، پاک، نام گیاه معطر و دفع‌کننده چشم‌زخم.
سپندختسپندخت: دختر پاک و مقدس؛ زاده‌ی تقدس.
سپیدسپید: سفید، پاک، نماد نور، خلوص و روشنی.
سپیداسپیدا: روشنایی، سپیده‌دم، آغاز روشنی.
سپیدارسپیدار: درخت بلند و سفیدپوست؛ نماد استقامت و زیبایی.
سپیدختسپیدخت: دختر سپید، دختر پاک‌سرشت.
سپیدروسپیدرو: رخ سفید، چهره روشن، زن نیک‌سیرت.
سپیدهسپیده: آغاز روز، طلوع، روشنایی نو.
سپینازسپیناز: ناز روشنایی، ترکیبی از نور و لطافت.
سپینودسپینود: در اوستایی به معنای اندیشه نیک؛ دختر پاک‌اندیش.
ستاستا: ستایش، تحسین، پرستش؛ کوتاه‌شده‌ی ستایش.
ستاتیراستاتیرا: بانوی نجیب و اصیل؛ نامی باستانی ایرانی.
ستارهستاره: اختر، نور آسمان، راهنمای شب؛ نماد امید.
ستایاستایا: ستوده، مورد تحسین؛ دختر قابل تمجید.
ستایشستایش: تحسین، تقدیس، نیایش و محبت.
ستایش بانوستایش بانو: بانوی ستوده، مؤمنه‌ی ستایش‌شده.
ستایش زهراستایش‌زهرا: ستایش حضرت زهرا (س) یا دختی همچون زهرا.
ستودهستوده: تحسین‌شده، مورد ستایش، شایسته.
ستوده زهراستوده‌زهرا: زهراگونه‌ای شایسته ستایش.
ستیستی: در برخی گویش‌ها به معنای بانوی پیر و شریف.
ستیاستیا: ستوده، پاک، دارای تقوا؛ شکل لطیف «ستیاوش».
ستیلاستیلا: فرمانروایی، سلطه؛ برگرفته از لاتین (Stella: ستاره) نیز.
سجاسجا: اهل سکون و آرامش؛ مؤنث آرام‌خو.
سجایاسجایا: خلق و خوهای نیکو، ویژگی‌های پسندیده.
سحرسحر: بامداد، آغاز روشنی؛ نماد زیبایی شبانه.
سحرگلسحرگل: گلی که در سحر می‌شکفد؛ زیبا و خوش‌عطر.
سحرنازسحرناز: نازنین سحرگاه، لطیف و دل‌ربا.
سخنسخن: گفتار، کلام، زبان بیان احساس.
سدنسدن: محافظ کعبه، دربان حرم؛ نماد قداست.
سدناسدنا: شکلی لطیف‌تر از سدن؛ نامی دینی و شاعرانه.
سرافشانسرافشان: پخش‌کننده شکوه، روشنایی یا زیبایی.
سرایشسرایش: آفرینش شعر، آواز، هنر بیان.
سرایهسرایه: سروده، بیان هنرمندانه؛ خانه و سرپناه نیز آمده.
سرگلانسرگلان: در کردی، «سرِ گل‌ها» یا «برترین گل‌ها».
سرمهسرمه: آرایش چشم، نماد زیبایی و تیزبینی.
سرناسرنا: ساز موسیقی سنتی، نماد شور و شادی.
سروسرو: درختی راست‌قامت و همیشه‌سبز؛ نماد آزادی، وقار، ایستادگی.
سرواسروا: شکلی لطیف‌تر از سرو؛ دختر آزاده و بلندمرتبه.
سرودسرود: آواز، نغمه، نماد شادی و هنر.
سرودختسرودخت: دختر سرود، دختی نغمه‌سرا و دل‌نواز.
سرورسرور: شادی، خوشی، یا بزرگ و رئیس.
سروراعظمسروراعظم: بانوی بزرگ شادی، یا عالی‌مرتبه‌ترین.
سروشاسروشا: روح نگهبان در آیین زرتشتی، فرشتهٔ پیام‌آور.
سروشهسروشه: شکل لطیف‌تر و مونث «سروش»؛ صدای الهام‌بخش.
سروگلسروگل: گلی بلند و آزاد همچون سرو.
سرونازسروناز: ناز سرو، زیبای بلندبالا.
سروه(کردی) نسیم، باد ملایم، باد خنک، ایاز.
سرویسروی: منسوب به سرو؛ دختر آزادمنش.
سروینسروین: لطیف همچون سرو؛ نامی نوین.
سرویناسروینا: شکلی مؤنث‌تر و ملایم‌تر از سروین.
سرویندختسرویندخت: دختری از نژاد آزادگی و وقار.
سروینهسروینه: لطیف، آرام، شکلی شاعرانه از سروین.
سریرسریر: تخت پادشاهی، قدرت و عظمت.
سریراسریرا: ملکه، تخت‌نشین، دارای شکوه.
سعادسعاد: خوشبختی، سعادت، نیک‌روزی.
سعادتسعادت: کامیابی، رفاه معنوی و دنیوی.
سعادهسعاده: شکل عربی‌تر سعادت؛ مؤنث خوش‌فرجام.
سعدیهسعدیه: منتسب به سعد، خوش‌اقبال، نیک‌فرجام.
سعیدهسعیده: زنی خوشبخت، دارای سعادت.
سعیده زهراسعیده‌زهرا: زنی خوشبخت همچون حضرت زهرا (س).
سَکینهسکینه: آرامش، وقار، نام دختر امام حسین (ع).
سلالهسلاله: نسل پاک، دودمان اصیل؛ در قرآن: نسل پیامبران.
سلالهزهراسلاله‌زهرا: نسل پاک زهرا (س)؛ زاده‌ی طهارت.
سلامتسلامت: تندرستی، سالم‌بودن، نجات‌یافتن از آسیب.
سلامهسلامه: شکل لطیف‌تر سلامت، زنی سالم و آرام.
سلداسلدا: در ترکی به معنای سرد و دل‌نشین؛ آرام و ساکت.
سلماسلما: در عربی به معنای سالم، بی‌گزند، دوست‌داشتنی.
سلمیسلمی: نامی عربی، به معنای آرام، سالم، خوش‌رفتار.
سلناسلنا: شکلی لطیف، برگرفته از «سلما» یا «سلین»؛ مدرن و شاعرانه.
سلواسلوا: در قرآن به معنای غذایی بهشتی (مرغ بریان)؛ در نام‌گذاری نماد لطافت.
سلوانسلوان: تسلی، آرامش‌بخش؛ زن الهام‌بخش.
سلواناسلوانا: آرامش‌دهنده، تسلی‌بخش؛ نامی نو و مؤنث.
سلویسلوی: آرام، مهربان؛ یا پرنده بهشتی در قرآن.
سلیلهسلیله: زاده، دختر یک تبار شریف و والا.
سلیمهسلیمه: سالم، بی‌نقص، پاک از آسیب.
سلینسلین: لطیف، جاری، درخشان؛ نام غربی‌ـ‌فارسی رایج.
سلیناسلینا: شکلی مؤنث و لطیف از سلین؛ نماد لطافت.
سماسَما: آسمان، بلندای آبی، نماد پاکی و والایی.
سماتسمات: ویژگی‌ها، صفات نیکو، خصائل برجسته.
سماحسماح: گذشت، بخشش، سهل‌گیری در دین و اخلاق.
سماحهسماحه: شکلی مؤنث‌تر از سماح؛ زن بخشنده و خوش‌رفتار.
سمانهسمانه: نسبت‌داده‌شده به آسمان، دختی آسمانی.
سمانیسمانی: رنگ‌های لطیف و صورتی مانند گوشت ماهی؛ زیبارنگ.
سمرسمر: گفت‌و‌گوی شبانه، نجوا، سخن‌دل.
سمراسمرا: زن خوش‌گفتار، هم‌سخن در شب، لطیف و شیرین‌زبان.
سمنسَمن: نام گلی خوش‌بو، سفید و لطیف؛ نماد طراوت و لطافت.
سمنبرسمنبر: خوش‌تن همچون گل سمن، لطیف‌اندام.
سمنتاسمنتا: شکل غربی‌شده سمن، نامی لطیف و امروزی.
سمن چهرسمن‌چهر: چهره‌ای همچون گل سمن، نیکو و لطیف.
سمن دختسمن‌دخت: دختر لطیف و خوش‌بو چون سمن.
سمن رخسمن‌رخ: رخ لطیف و زیبا چون سمن.
سمن روسمن‌رو: چهره‌سفید و خوش‌بو؛ لطیف‌چهره.
سمن ساسمن‌سا: همچون سمن، لطیف، خوش‌بو و دل‌نشین.
سمن عذارسمن‌عذار: گونه‌های لطیف و خوش‌بو مانند سمن.
سمن نازسمن‌ناز: نازنین و لطیف همچون گل سمن.
سمیحهسمیحه: خوش‌رفتار، لطیف‌طبع، مهربان.
سمیراسمیرا: سخنور، خوش‌کلام، اهل شب‌نشینی و گفت‌وگو.
سمیرهسمیره: شکلی مؤنث‌تر و آرام‌تر از «سمیرا».
سمیعهسمیعه: شنوا، گوش‌سپرده، زن اهل شنیدن و معرفت.
سمیهسمیه: نام دختر یاسر؛ نخستین زن شهید اسلام، زن پاک و مقاوم.
سناسنا: نور، روشنایی، درخشش معنوی و والایی.
سنا فاطمهسنا فاطمه: روشنایی فاطمه‌وار، تجلی نوری فاطمه.
سنارسنار: نامی نادر، با ریشه نامشخص؛ احتمالاً ترکیبی ساختگی.
سنبلسنبل: گل سنبل، خوش‌بو و پیچان، نماد لطافت و ظرافت.
سنبلهسنبله: خوشه گندم یا جو، نماد باروری و نعمت؛ نام ماه ششم سال.
سندسسندس: پارچه ابریشمی بهشتی؛ در قرآن، نماد نعمت بهشتی.
سننازسنناز: نازنین و زیبا همچون سنبل، لطیف‌رفتار.
سنیهسنیه: مؤنث «سنی»؛ زن بلندمرتبه و شریف.
سوتیامسوتیام: نامی نادر با ساختار ترکی–کردی؛ معنا در منابع ثبت‌احوالی نیامده.
سوداسودا: سودا، سوداگری، شوق، یا نوعی اندوه عاشقانه.
سودابهسودابه: نام همسر پادشاه در شاهنامه؛ زنی فریبنده و دارای نقش ادبی.
سودهسوده: سودمند، پربرکت، زن سودآور و نیک‌بخت.
سوده نازسوده‌ناز: سودمند و نازنین، زن ارزشمند و دوست‌داشتنی.
سودیسودی: شکلی لطیف‌تر از سوده؛ زنی با فایده و اثر مثبت.
سورسور: جشن، شادی، مهمانی؛ نماد سرور و نشاط.
سوراسورا: زن جشن‌آور، درخشان و شاد.
سورهسوره: بخش قرآن، بخش معنوی، واژه‌ای قرآنی و مقدس.
سوریسوری: جشن‌گونه، سور مانند؛ همچنین گل سوری (رز).
سوریاسوریا: کشور سوریه یا دختی سورگون و لطیف.
سوریتاسوریتا: سور کوچک، جشن لطیف؛ نامی ساختگی و دل‌نشین.
سوریدختسوریدخت: دختر شادی، دختر جشن‌آفرین.
سوریناسورینا: زن اهل جشن و شادی، لطیف و دل‌نشین.
سوزانسوزان: سوزاننده، آتشین، پرشور.
سوزاناسوزانا: شکل غربی‌شده‌ی سوزان؛ دختر پرشور و زیبا.
سوژاسوژا: نور، روشنایی در کردی؛ دختر تابان.
سوژینسوژین: شعله‌دار، درخشان، آتش‌افروز.
سوسنسوسن: نام گل سفید و معطر؛ نماد زیبایی و نجابت.
سوفیاسوفیا: در یونانی به معنای خرد، دانایی، زن فرهیخته.
سوگلسوگل: در ترکی به معنای «محبوب»، عزیز، دل‌نواز.
سوگندسوگند: پیمان، عهد، گفتار مقدس؛ نماد وفاداری.
سولارسولار: نورانی، روشن، یا دختر آفتابی.
سولمازسولماز: در ترکی به معنای «نپژمرده»، همیشه‌تازه.
سولینسولین: نامی کردی؛ باران بهاری یا روشنایی لطیف.
سوماسوما: نوشیدنی مقدس در متون باستانی هند؛ نماد روشنایی.
سوناسونا: طلایی، درخشان؛ در ترکی: زیبا، نورانی.
سونایسونای: ماه درخشان، زیبا و آرام؛ ترکیب شاعرانه.
سونیاسونیا: خردمند، دانا؛ در فارسی و روسی رایج.
سویداسویدا: سیاهی دل، بخش مرکزی قلب؛ نماد عاطفه و عشق.
سویلسویل: در ترکی به معنای «دوست‌بدار»، محبوب.
سویل آی(سویلای)سویل‌آی (سویلای): ماه دوست‌داشتنی، زیبا و محبوب.
سویمسویم: دوست‌داشتنی، عشقم؛ ترکی.
سوینسوین: عشق، محبت، علاقه؛ در ترکی.
سویناسوینا: عاشق، دختری از جنس محبت.
سوینجسوینج: عشق من؛ شکل تحبیبی «سوین».
سهاسها: نام ستاره‌ای کم‌نور در دب اکبر؛ نماد لطافت.
سهادسهاد: بیداری شبانه، شب‌زنده‌داری، تلاش عرفانی.
سهیسهی: بلند و نازک، خوش‌قد؛ چهره‌ی آرام و باشکوه.
سهیدختسهی‌دخت: دختر بلندبالا و باوقار.
سهیلاسهیلا: روشن و درخشان، خوش‌چهره و نرم‌خو.
سیارهسیاره: جرم آسمانی؛ در نام‌گذاری: درخشان و شکوهمند.
سیراسیرا: رهرو، روان، جاری؛ یا زن آزاد.
سیرانسیران: گردش، سیر، گشت‌وگذار؛ دختی پویا و شاد.
سیرانوشسیرانوش: شکلی لطیف از «سیران» با پسوند شیرین.
سیرتسیرت: اخلاق، باطن، منش.
سیماسیما: چهره، ظاهر، صورت زیبا.
سیمادختسیما‌دخت: دختر نیکوچهره، زیبارو.
سیمتنسی‌متن: تنِ نقره‌ای، اندام لطیف؛ شکلی شاعرانه.
سیمیاسیمیا: افسون، جادو، زیبایی شگفت؛ در متون عرفانی.
سیمینسیمین: نقره‌ای، زیبا، درخشان؛ محبوب در شعر فارسی.
سیمین برسیمین‌بر: زن سپیدتن و نقره‌گون؛ لطیف‌پیکر.
سیمین چهرسیمین‌چهر: چهره‌ی نقره‌ای، روشن و شفاف.
سیمین دختسیمین‌دخت: دختر سپیدچهر، لطیف و درخشان.
سیمین رخسیمین‌رخ: رخ نقره‌ای، نورانی.
سیمین روسیمین‌رو: سیمای نقره‌ای، زیبا و چشم‌نواز.
سیمین زرسیمین‌زر: سیمین با زر، ترکیبی از نقره و طلا؛ بسیار گران‌بها.
سیمین عذارسیمین‌عذار: گونه‌های نقره‌فام، لطیف و زیبا.
سیمین فرسیمین‌فر: شکوه نقره‌ای، درخشش و وقار.
سیمینهسیمینه: لطیف‌تر از سیمین، شکلی شاعرانه.
سینادختسینا‌دخت: دختر دانشمند (منسوب به ابن‌سینا) یا دخت پرخرد.
سیندختسیندخت: مادر رودابه در شاهنامه؛ زنی خردمند و باوقار.
سیواسیوا: در برخی زبان‌ها به معنای زندگی، یا زن زنده‌دل و لطیف.
شاپرکشاپرک: حشره‌ای زیبا و رنگارنگ، نماد لطافت و رهایی.
شادشاد: خوشحال، خرسند، سرزنده.
شاداشادا: بانشاط، دختی شاد و خندان.
شادابشاداب: تازه، پرطراوت، باطراوت و سرزنده.
شادانشادان: شادمان، سرزنده و پرانرژی.
شادبختشادبخت: خوشبخت، سعادتمند، نیک‌روزگار.
شاددلشاددل: خوشدل، رضامند، باطبع خوش.
شادروشادرو: خوش‌رو، چهره‌ی بشاش و باوقار.
شادسیماشادسیما: دارای چهره‌ای شاد و دل‌نشین.
شادلینشادلین: شاد و آرام؛ ترکیب دل‌نشین نوین.
شادمانهشادمانه: پر از شادی و شعف، سرشار از خوشی.
شادنشادن: خوشحال، آرام و خندان.
شادنازشادناز: شاد و نازنین، محبوب و خندان.
شادنوششادنوش: نوشنده شادی، نماد شور و طراوت.
شادوردشادورد: گلی شاد، گل بشاش؛ ترکیبی شاعرانه.
شادوینشادوین: روشنی‌بخش شادی، الهام‌بخش نشاط.
شادهشاده: مؤنث «شاد»، دختر باطبع خوش.
شادیشادی: خوشی، شعف، سرزندگی.
شادیاشادیا: دختر شاد، شکل لطیف‌تر شادی.
شادیانهشادیانه: ویژه شادی، مناسب جشن و سرور.
شادیسا(شادیسا)شادیسا: مانند شادی، شادمان و خوشحال.
شادیفروزشادی‌فروز: روشنی‌بخش شادی، دختی خوش‌طبع.
شادیفروغشادی‌فروغ: شعاع شادی، نوری از نشاط.
شادینازشادیناز: ناز شاد، دختر دوست‌داشتنی و شاد.
شادیهشادیه: شکلی مؤنث از «شادی»؛ دختر شاد و خرم.
شارانشاران: در کردی، به معنای سرزمین شاد یا چراگاه؛ دختی از دشت‌های سبز.
شارمینشارمین: آرام، لطیف، دل‌نشین.
شاریسشاریس: نامی مدرن با ساختار لطیف و دل‌نشین، بدون ریشه مشخص ثبت‌احوالی.
شارینشارین: زن آرام، زلال و نرم‌خو؛ شکلی از شارمین.
شاریناشارینا: ملایم، دوست‌داشتنی، شکلی شاعرانه و مدرن.
شاصنمشاصنم: گل نازنین، شکلی محلی و محاوره‌ای «شاه صنم».
شاکرهشاکره: سپاس‌گزار، قدردان، اهل شکر.
شالیزشالیز: دشت برنجکاری، نماد باروری و سبزی.
شالیزهشالیزه: لطیف و دخترانه از «شالیز»؛ نماد حیات.
شامانشامان: زن معنوی، شفاگر روح؛ برگرفته از فرهنگ شمنی.
شاناشانا: درخشان، برجسته؛ یا شکلی شاعرانه و مدرن.
شانازشاناز: ناز شاهانه، محبوب و اصیل.
شانایشانای: ناز والا، دختر عزیز و دل‌فریب.
شانآیشان‌آی: ماه شاهانه، ماه درخشان و سلطنتی.
شانلیشانلی: در ترکی به معنای باشکوه، افتخارآمیز.
شانیساشانیسا: ترکیبی زیبا و مدرن با بار لطافت.
شاهاناشاهانا: شاه‌وار، باشکوه، بلندمرتبه.
شاهپریشاهپری: پریِ شاهانه، بسیار زیبا و افسانه‌ای.
شاهداشاهدا: مؤنث «شاهد»، حاضر، ناظر و زیبارو.
شاهدختشاهدخت: دختر شاه، شاهدخت سلطنتی، نجیب‌زاده.
شاهدهشاهده: زن حاضر و گواه؛ یا زیبای آشکار.
شاهنگشاهنگ: نام ستاره‌ای در آسمان؛ نماد درخشش.
شایاشایا: شایسته، سزاوار، لایق.
شایاندختشایاندخت: دختر شایسته، سزاوار و باارزش.
شایستهشایسته: لایق، مناسب، سزاوار احترام.
شایلیشایلی: خوش‌رو، لطیف، باوقار؛ مدرن و دل‌نشین.
شایلینشایلین: دختر زیبا و نازک‌دل؛ ساختاری غربی‌مانند.
شاینشاین: درخشان، نورانی، چشم‌گیر؛ برگرفته از انگلیسی.
شایناشاینا: نور دهنده، درخشان، مدرن و لطیف.
شایوردشایورد: نور شایسته، ترکیبی نو و شاعرانه.
شباویزشباویز: پرنده افسانه‌ای شب‌پرواز؛ زیبا و نادر.
شباهنگشباهنگ: پرنده آوازخوان شب، بلبل شب؛ نماد نغمه و عشق.
شببوشب‌بو: گلی معطر که در شب می‌درخشد؛ نماد راز و لطافت.
شبدیزشبدیز: اسب سیاه تندرو؛ نام اسب خسرو پرویز.
شبنمشبنم: قطره‌های ریز روی گل، نماد لطافت و زندگی.
شذیشذی: در عربی به معنای بوی خوش، عطر دل‌نشین.
شرارهشراره: جرقه آتش، نماد شور و گرما.
شرافتشرافت: بزرگی، نجابت، شأن بالا.
شرفشرف: عظمت، بزرگی، افتخار.
شرفنساشرف‌النساء: افتخار زنان، زن با منزلت.
شرمینشرمین: خجالتی، لطیف و آرام؛ زن باوقار.
شرمیندختشرمیندخت: دختر باشرم و حیا.
شرمینهشرمینه: باحیا، باوقار، لطیف و دل‌نشین.
شرویندختشرویندخت: دختر شریف، نیک‌سرشت و اصیل.
شروینهشروینه: شریف، نجیب و خوش‌رفتار.
شریعتشریعت: راه، آیین؛ در نام‌گذاری نماد دیانت.
شریعهشریعه: جوی آب یا آیین دینی؛ لطیف و مذهبی.
شریفهشریفه: زن بزرگوار و با‌شأن.
شعراشعرا: ستاره‌ای درخشان، همچنین جمع شاعر.
شعفشعف: شادمانی، وجد، نشاط درونی.
شعلهشعله: آتش، فروغ، شور؛ نماد عشق.
شفاشفا: بهبودی، درمان؛ در قرآن، نماد رحمت.
شفاعتشفاعت: وساطت، میانجی‌گری برای نجات.
شفقشفق: سرخی افق، نماد زیبایی غروب یا سحر.
شفقتشفقت: مهربانی، دلسوزی، عطوفت.
شفیعهشفیعه: شفاعت‌کننده، اهل نجات دیگران.
شفیعه زهراشفیعه زهرا: دختی شفاعت‌گر همچون حضرت زهرا.
شفیقهشفیقه: دلسوز، مهربان، زنی با عاطفه.
شقایقشقایق: گل سرخ خودرو، نماد عشق و شهادت.
شکرانهشکرانه: سپاسگزاری، قدردانی، حالت شکر.
شکفتهشکفته: بازشده، شکوفا، روشن و شاد.
شکوراشکورا: بسیار شکر‌گزار، زنی قدردان.
شکوفاشکوفا: شکفته، باز، آماده رشد؛ دخت بالنده.
شکوفانشکوفان: گشوده‌شده، شکفته؛ دختر در حال پیشرفت.
شکوفهشکوفه: گل تازه‌شکفته، نماد امید.
شکوهشکوه: عظمت، جلال، احترام و وقار.
شکوه زهراشکوه زهرا: عظمت زهراگونه، جلال پاکی.
شکوهندهشکوهنده: بزرگ‌منزلت، زن شکوه‌مند.
شکوههشکوهه: شکلی مؤنث‌تر و آرام‌تر از «شکوه».
شکیباشکیبا: صبور، مقاوم، زن بردبار.
شکیلاشکیلا: خوش‌چهره، زیبا؛ شکلی لطیف و غربی‌مانند.
شلالهشلاله: آبشار، جریان روان؛ نماد حرکت و زندگی.
شلیرشلیر: گل شقایق در کردی؛ نماد عشق و خون.
شمامهشمامه: بوی خوش، عطر دل‌نواز.
شمایلشمایل: چهره، سیمای آراسته و نیکو.
شمساشمسا: منسوب به خورشید؛ دخت تابان و نورانی.
شمس الشریعهشمس‌الشریعه: خورشید آیین؛ زن راه‌نما و معنوی.
شمس الهدیشمس‌الهدی: خورشید هدایت؛ دخت راه‌نما و روشن‌دل.
شمس جهانشمس‌جهان: خورشید جهان، زنی درخشان و محوری.
شمسهشمسه: آفتاب کوچک، نماد روشنی و گرما.
شمسیشمسی: منسوب به خورشید؛ درخشان و تابان.
شمشادشمشاد: درخت همیشه‌سبز و مقاوم؛ نماد ایستادگی.
شمهشمه: رایحه، اشاره، بخش کوچکی از چیز بزرگ.
شمیدشمید: نامی نادر و فاخر؛ ترکیبی شاعرانه.
شمیدهشمیده: شکلی لطیف‌تر از «شمید»؛ آرام و خلاق.
شمیراشمیرا: زنی قدرتمند در افسانه‌های ایرانی، همسر فریدون.
شمیسشمیس: شکلی شاعرانه و زنانه از نور خورشید.
شمیساشمیسا: نور خورشید، درخشان، روشن‌دل.
شمیلاشمیلا: لطیف و خوش‌رفتار؛ شکلی اروپایی‌شده.
شمیمشمیم: رایحه خوش، عطر خوشایند.
شمیم یاسشمیم یاس: رایحه گل یاس، عطر پاکی و مهربانی.
شمیمفاطمهشمیم فاطمه: عطر فاطمی، بوی پاکی و معنویت.
شمیمهشمیمه: شکلی مؤنث‌تر از شمیم، عطر لطیف.
شمینشمین: درخشان، روشن، لطیف؛ برگرفته از نور.
شمیناشمینا: دخت لطیف و آرام؛ ترکیب نوین و دل‌نشین.
شنآیشن‌آی: ماهِ شن‌ها، آرام و نرم؛ ترکیبی شاعرانه.
شنیازشنیاز: نیاز دل، نیازمند محبت؛ ترکیبی احساسی.
شنیانشنیان: زن اهل محبت و آرامش؛ نامی نادر.
شوارشُوار: پرشور، یا از ریشه‌ی کردی، معنای لطافت و حرکت.
شورانگیزشورانگیز: برانگیزاننده شور و احساس.
شوریدهشوریده: عاشق، مجنون، آشفته از عشق.
شوکاشوکا: آهو، حیوان نجیب و زیبا؛ در کردی نماد لطافت.
شوکتشوکت: شکوه، عظمت، جلال.
شوناشونا: نامی مدرن با ساختار دل‌نشین، بی‌ریشه‌ی واضح.
شهبانوشهبانو: بانوی شاه، ملکه، زنی سلطنتی و بزرگ‌منزلت.
شهپرشهپر: بال شاهانه، نماد پرواز بلند و آزادی.
شهپرورشهپرور: دارای بال شاهانه، زن آزاده و باوقار.
شهدشهد: عسل، شیرینی طبیعی؛ نماد لطافت و شیرینی گفتار.
شهدختشهدخت: دختر شاه، دختر والا و سلطنتی.
شهدهشهده: زنی که شهادت داده، یا حاضر و ناظر.
شهرازشهراز: شکلی شاعرانه، ترکیبی از شهر و راز؛ زنی اسرارآمیز.
شهربانوشهربانو: بانوی شهر، زنی اصیل و باوقار؛ همسر امام حسین (ع).
شهرزادشهرزاد: زاده‌ی شهر، نام شخصیت افسانه‌ای هزار و یک شب.
شهرنازشهرناز: نازنین شهر، دختر محبوب و زیبا.
شهرنوششهرنوش: نوش شهر، شادی‌بخش شهر؛ لطیف و ادبی.
شهروشهرو: دختر شهر، نماد زیبایی و شهرنشینی.
شهرهشهره: مشهور، معروف، زن شناخته‌شده و ستوده.
شهزادشهزاد: شاهزاده، فرزند شاه، زنی باوقار و اصیل.
شهگلشهگل: گل شاهانه، گل ویژه و منحصر‌به‌فرد.
شهلاشهلا: زن با چشمان خواب‌آلود و دل‌فریب؛ نماد لطافت چهره.
شهنازشهناز: ناز شاهانه، بانوی باوقار و زیبا.
شهنوششهنوش: نوش شاهانه، شیرینی اصیل و باشکوه.
شهیداشهیدا: زن شهید، یا زنی که در راه حق فداکاری کرده.
شهیراشهیرا: بسیار معروف، زنی سرشناس و با‌اعتبار.
شهیرهشهیره: معروف، بانوی نامدار، زنی با شهرت نیک.
شهینشهین: شاهانه، یا دارای چهره‌ای شاهانه و باوقار.
شهیندختشهیندخت: دختر شاهین، دخت بلندپرواز و تیزبین.
شیباشیبا: لطیف و زیبا، نام ملکه‌ی سرزمین سبا.
شیداشیدا: عاشق، شیفته، واله، مجنون و بی‌قرار.
شیدا فاطمهشیدا فاطمه: فاطمه‌ای عاشق و پاک‌دل.
شیدانشیدان: عاشقانه، دختی سرشار از محبت.
شیدانهشیدانه: از جنس عشق، لطیف و واله.
شیدختشیدخت: دختر عاشق، دختی از تبار شیدایی.
شیدرخشیدرخ: رخ عاشقانه، چهره‌ی واله و عاشق.
شیدفرشیدفر: نور عاشقانه، روشنایی شور و عشق.
شیدهشیده: تابنده، درخشان؛ یا زنی در اوج عشق.
شیرازشیراز: شهر شعر و ادب، نماد لطافت و هنر.
شیرینشیرین: خوش‌طعم، دل‌نشین، معشوقه فرهاد؛ نماد زن فریبنده و هوشمند.
شیرین بانوشیرین‌بانو: بانوی شیرین، زن باوقار و محبوب.
شیریندختشیریندخت: دختر شیرین، دختی لطیف و دل‌ربا.
شیرینزادشیرین‌زاد: زاده شیرینی، خوش‌خلق و محبوب.
شیفتهشیفته: عاشق، دلبسته، زن پاک‌دل و پرعشق.
شیلاشیلا: خوش‌چهره، لطیف؛ نامی غربی‌الاصل که در ایران رایج شده.
شیلانشیلان: گل زرد وحشی در کردستان؛ نماد طبیعت و لطافت.
شیلانهشیلانه: شکلی لطیف‌تر از شیلان، با ساختار ملایم‌تر.
شیلرشیلر: در کردی به معنای نغمه، یا موج دریا.
شیماشیما: دارای خال زیبا، زیباروی؛ نماد تفاوت و جذابیت.
شیمهشیمه: ساختار لطیف از شیما، نامی شاعرانه و نازک‌طبع.
شیناشینا: در کردی به معنای آرامش؛ یا شکلی شاعرانه از شیوا.
شیواشیوا: روان، خوش‌آهنگ، خوش‌سخن و دل‌نشین.
شیوادختشیوادخت: دختر خوش‌سخن، دختر شیرین‌بیان.
شیوهشیوه: روش، سبک، منش؛ در شعر فارسی نماد نوع زیبای بیان.
صابرهصابره: زن بردبار، شکیبا و مقاوم در برابر سختی‌ها.
صابرینصابرین: جمع صابر؛ شکیبایان، زنانی صبور و استوار.
صاحبهصاحبه: همراه، همدم، زن مهربان و هم‌قدم.
صالحهصالحه: زن نیکوکار، شایسته، دیندار و اهل عمل صالح.
صالحه زینبصالحه زینب: زن صالح و فهیم با تقوای زینب‌گونه.
صائبهصائبه: درست‌کار، راست‌رو، دارای بینش درست.
صایماصایما: روزه‌دار، عبادت‌پیشه، شکلی ملایم و شاعرانه.
صائمهصائمه: زن روزه‌دار، پرهیزگار و اهل عبادت.
صایناصاینا: روشن، درخشان؛ نامی نو با ساختار لطیف.
صباصبا: نسیم سحرگاهی، بادی ملایم و خوش‌عطر؛ نماد عشق و طراوت.
صباحصباح: صبح، آغاز روشنایی، نماد امید و بیداری.
صبراصبرا: شکلی مؤنث‌تر و شاعرانه از صبر، دختر بردبار.
صبریصبری: وابسته به صبر، صبور، آرام و مقاوم.
صبرینصبرین: شکل جمع و لطیف صبر؛ زن بسیار بردبار.
صبریناصبرینا: دختر صبور، شکل امروزی‌تر صبرین.
صبرینهصبرینه: زن آرام و مقاوم؛ شکلی لطیف از صبر.
صبریهصبریه: زن بردبار، مؤنث صابر، رایج در جهان عرب.
صبورصبور: بسیار بردبار، زنی شکیبا و اهل تحمل.
صبوراصبورا: مؤنث صبور، زنی آرام و مقاوم در سختی‌ها.
صبورهصبوره: زن بردبار و ثابت‌قدم؛ شکلی کلاسیک.
صبیحهصبیحه: صبح‌رخ، زن زیبا با چهره‌ای چون سحرگاه.
صبیهصبیه: دختر جوان، دختی در آغاز شکفتن.
صحراصحرا: دشت، بیابان، نماد وسعت و آزادگی.
صداقتصداقت: راستی، درستی، زن با‌صداقت و بی‌ریا.
صدرصدر: بالاترین مقام، بخش آغازین، نماد بزرگی.
صدریصدری: وابسته به صدر، زنی شریف و با‌منزلت.
صدفصدف: پوسته مروارید، نماد پوشیدگی و ارزش درونی.
صدفنازصدف‌ناز: صدف لطیف، دختی با ارزش پنهان و نازک‌دل.
صدیقهصدیقه: زن بسیار راست‌گو و درست‌کردار؛ لقب حضرت فاطمه (س).
صدیقه زهراصدیقه‌زهرا: لقب کامل حضرت زهرا (س)، زنی نمونه و پاک.
صراحیصراحی: جام شراب عرفانی، نماد شور و معرفت.
صغریصغری: کوچک، فروتن، مؤنث «اصغر»؛ در تقابل با کبری.
صفاصفا: پاکی، آرامش، خلوص و روشنی دل.
صفوراصفورا: نام همسر حضرت موسی (ع)؛ زن پاک و دانا.
صفیاصفیا: برگزیده، خالص، زن زلال و بی‌آلایش.
صفیهصفیه: پاک، زلال، دوست‌داشتنی؛ نامی قرآنی.
صلاصَلا: ندا، آواز، بانگ؛ نماد دعوت و زیبایی صدا.
صمیمهصمیمه: نزدیک، دوست واقعی، اهل محبت.
صنمصنم: معشوق، بت‌گونه، زنی زیبا و دل‌ربا در ادب فارسی.
صنوبرصنوبر: درخت بلند و باریک؛ نماد استواری و زیبایی.
صنیعاصنیعا: کار نیک، ساخته‌شده نیکو؛ زنی اهل عمل خیر.
صوفیاصوفیا: خرد، دانایی؛ برگرفته از واژه یونانی Sophia.
صوفیهصوفیه: منتسب به صوفی‌گری، زن اهل عرفان و سلوک.
صوناصونا: پاک‌دامن، نجیب، در ترکی: حفاظت‌شده، معصوم.
صهباصهبا: شراب سرخ، نماد عشق، شور، عرفان و شوریدگی.
ضحاضحا: نور خورشید هنگام برآمدن، روشنایی روز؛ در قرآن نماد رحمت.
طاووسطاووس: پرنده‌ای زیبا و رنگارنگ، نماد شکوه، زیبایی و تفاخر.
طاهرهطاهره: پاک‌دامن، منزه، مؤنث طاهر؛ لقب حضرت فاطمه (س).
طراوتطراوت: شادابی، تازگی، سرزندگی؛ نماد زندگی نو.
طرفهطرفه: شگفت‌انگیز، نادر، زیبا و تعجب‌برانگیز.
طریفهطریفه: نادر، کمیاب، شیرین‌طبع و لطیف.
طلاطلا: فلز گران‌بها، نماد ارزش، شکوه و زیبایی.
طلایهطلایه: پیش‌قراول، جلوتر از دیگران؛ نماد پیشتازی.
طلعتطلعت: چهره، سیمای زیبا؛ در شعر فارسی بسیار کاربرد دارد.
طلوعطلوع: برآمدن خورشید، آغاز روشنایی؛ نماد امید.
طلیعهطلیعه: آغاز، شروع باشکوه؛ مقدمه‌ی اتفاقی بزرگ.
طنازطناز: عشوه‌گر، لطیف‌رفتار، زنی دل‌ربا.
طنانطنان: بسیار طنین‌دار، بلندآواز، زن خوش‌صدایی.
طنینطنین: پژواک صدا، تداوم صوت؛ نماد تأثیرگذاری و نغمه.
طوبیطوبی: در قرآن، درختی در بهشت؛ نماد نیکی و برکت.
طوعهطوعه: زنی مطیع خداوند، فرمان‌بردار با ایمان.
طهوراطهورا: بسیار پاک، مطهر و منزه؛ زنی پاک‌نهاد و مقدس.
طهورا فاطمهطهورا فاطمه: زن پاک‌سرشت با ویژگی‌های فاطمه‌گونه.
طیبهطیبه: نیک، خوش‌بو، پاک؛ مؤنث طیّب.
طیبه زهراطیبه زهرا: زنی نیک‌سیرت و پاک‌رفتار همچون حضرت زهرا.
طینتطینت: سرشت، ذات، فطرت؛ در متون دینی نماد درون پاک.
ظاهرهظاهره: آشکار، روشن، زن نمایان و بی‌پیرایه.
ظریفظریف: لطیف، حساس، خوش‌رفتار و نازک‌طبع.
ظریفهظریفه: شکلی مؤنث‌تر از «ظریف»؛ زن لطیف و نازنین.
عابدهعابده: زن عبادت‌کننده، پرستنده‌ی خداوند، اهل بندگی.
عادلهعادله: باانصاف، دادگر، زن منصف و عادل.
عارفهعارفه: عارف، اهل معرفت، زنی اهل سلوک عرفانی.
عارفه زینبعارفه زینب: زنی عارف و عالمه چون حضرت زینب (س).
عارفه زهراعارفه‌زهرا: زنی اهل معرفت و پاکی فاطمه‌گونه.
عاصفهعاصفه: طوفانی، پرشور و پرهیجان، زنی با قدرت تأثیرگذاری.
عاصمهعاصمه: نگهدارنده، حافظ، زنی که مانع گناه است؛ مؤنث «عاصم».
عاطفهعاطفه: مهربانی، دلسوزی، زنی با احساس لطیف و رحیم.
عاطفه زهراعاطفه زهرا: زنی مهربان و باعاطفه همچون حضرت زهرا.
عاطفه زینبعاطفه زینب: زنی عطوف، پرمهر، زینب‌گونه و بردبار.
عاقلهعاقله: خردمند، دانا، زنی هوشمند و متفکر.
عالمعالم: دانا، دانشمند، زن فرهیخته.
عالمهعالمه: زنی آگاه و دانا، مؤنث «عالم».
عالیاعالیا: بلندمرتبه، والامقام؛ شکل لطیف و امروزی عالیه.
عالیهعالیه: بلند، والا، زن رفیع‌مقام و نجیب.
عایشهعایشه: زنده، زندگی‌کننده؛ نام همسر پیامبر اسلام.
عبیرعبیر: عطر، بوی خوش، زن خوش‌عطر و لطیف.
عدنعدن: بهشت جاویدان، محل اقامت ابدی؛ در قرآن، جنات عدن.
عدناعدنا: شکلی مؤنث‌تر و لطیف‌تر از عدن؛ زنی بهشتی.
عدیلهعدیله: با‌عدالت، زنی متعادل و راستگو.
عذراعذرا: دختر پاک‌دامن، باکره، نام حضرت مریم (ع) در ادب اسلامی.
عرفانهعرفانه: زنی اهل عرفان، معنوی، دارای سلوک عرفانی.
عرفانه زهراعرفانه زهرا: زنی معنوی با طهارت زهراگونه.
عرفهعرفه: روز نهم ذی‌الحجه، روز دعا و نیایش؛ نامی معنوی و دینی.
عزتعزت: بزرگی، احترام، شکوه و قدرت روحی.
عزیزهعزیزه: دوست‌داشتنی، محبوب، گرامی و ارجمند.
عسلعسل: شیرینی طبیعی، لطیف، نماد مهر و نرمی.
عسل گیسوعسل‌گیسو: دختری با گیسوان شیرین و دل‌فریب.
عسلنازعسل‌ناز: نازنین و شیرین، زن دوست‌داشتنی.
عشاعَشا: ستاره شب‌نما، یا شب‌هنگام؛ نامی قرآنی.
عشرتعِشرت: شادی، خوش‌گذرانی مشروع، نماد خوش‌روزی.
عصمتعصمت: پاک‌دامنی، پرهیز از گناه؛ یکی از القاب حضرت زهرا (س).
عصمت سناعصمت سنا: زن پاک و نورانی، پاکدامن با روشنی الهی.
عصمتالزمانعصمت‌الزمان: عصمت دوران، زن پاک‌دامن و والامقام در زمانه.
عطراعطرا: بوی خوش، خوش‌عطر، زنی دل‌نشین.
عطرانعطران: بسیار معطر، در برگیرنده عطرها.
عطرآگینعطرآگین: پوشیده از بوی خوش، زنی خوش‌بو و لطیف.
عطریاعطریا: عطر گل‌ها، زنی خوش‌عطر و بااحساس.
عطرینعطرین: دارای بوی خوش، لطیف و نغمه‌دار.
عطرین زهراعطرین زهرا: زنی لطیف و خوش‌عطر با روحیه فاطمی.
عطرینهعطرینه: زن خوش‌بو، شکلی ملایم‌تر از عطرین.
عطریهعطریه: عطرگونه، زنی با طبع خوش و رفتار مطبوع.
عطوفتعطوفت: مهربانی، دلسوزی، زنی پرمهر.
عطوفهعطوفه: زنی باعطوفت، مهربان و دلسوز.
عطیهعطیه: بخشش، هدیه، نعمت؛ نامی قرآنی.
عطیهزهراعطیه‌زهرا: عطیه‌ی فاطمی، نعمت برآمده از طهارت.
عظیمهعظیمه: باعظمت، بزرگ‌منزلت، زن باوقار.
عفتعفت: پاک‌دامنی، نجابت، پرهیز از گناه.
عفراعفرا: سپید، روشن‌چهره، یا نام زنی نجیب در ادب عربی.
عفیفهعفیفه: زنی نجیب، باعفت، پاک و باوقار.
عقیقعقیق: سنگ قیمتی قرمز و پرارزش، نماد اصالت و زیبایی.
عقیقهعقیقه: قربانی، گوسفند قربانی‌شده هنگام تولد کودک؛ نامی مذهبی.
عقیلهعقیله: زن خردمند، خواهر امام حسین (س)، لقب حضرت زینب.
علویهعلویه: منتسب به خاندان حضرت علی (ع)؛ دختر از نسل علوی.
علیاعلیا: بلند، رفیع، والامقام؛ در قرآن به معنای بلندی مقام.
علیماعلیما: زن دانا، دارای علم؛ شکل مؤنث «علیم».
علیمهعلیمه: عالمه، آگاه، دارای علم و دانش.
عواطفعواطف: محبت‌ها، احساسات؛ زنی سرشار از مهر.
عهدیهعهدیه: وفادار به عهد، زن پایبند به پیمان.
عیناعینا: همان، عیناً، دقیقاً؛ در نام‌گذاری، اشاره به حقیقت و روشنی.
غانیهغانیه: زن بی‌نیاز، زیبا و ثروتمند؛ در ادبیات عرب نماد بی‌نیازی همراه با جذابیت.
غدیرهغدیره: برکه کوچک، نماد آرامش و زلالی؛ برگرفته از «غدیر».
غزالغزال: آهو، نماد زیبایی، چالاکی و معصومیت.
غزالهغزاله: دختر زیبا همچون آهو؛ لطیف و چابک.
غزلغزل: شعر عاشقانه لطیف، بیان احساس با زبان شاعرانه.
غزل زهراغزل زهرا: غزلی از جنس پاکی، ترکیبی از لطافت و طهارت.
غزوهغزوه: نبرد، حمله؛ در نام‌گذاری زنانه نادر و نماد قدرت درونی.
غنچهغنچه: گل نازک‌شکفته، نماد زیبایی نوظهور.
فاتنفاتن: فریبنده، دل‌ربا، زنی با جذابیت چشم‌گیر.
فاختهفاخته: نام پرنده‌ای خوش‌صدا و آرام، نماد صلح و لطافت.
فاخرهفاخره: شکوه‌مند، گران‌بها، زنی با عظمت.
فادیافادیا: نجات‌دهنده، فداکار؛ برگرفته از فدیه.
فادیهفادیه: زن فدایی، بخشنده و جان‌نثار.
فارههفارهه: بانشاط، شاد، زن سرزنده.
فاضلهفاضله: بافضیلت، فرهیخته، دارای کمالات اخلاقی.
فاطرهفاطره: از ریشه فطر؛ آفریننده، خالق، یا دختر آفریده‌شده با مهر.
فاطمهفاطمه: جداکننده از گناه؛ نام حضرت فاطمه زهرا (س)، نماد طهارت.
فاطمه ارغوانفاطمه ارغوان: فاطمه‌ای به لطافت گل ارغوان.
فاطمه انیسهفاطمه انیسه: همدم فاطمه‌وار، زنی مهربان و همراه.
فاطمه بارانفاطمه باران: دختی پاک و زلال همچون باران.
فاطمه بتولفاطمه بتول: لقب حضرت زهرا (س)، زنی منزّه و پاکدامن.
فاطمه پرنیافاطمه پرنیا: فاطمه‌ای زیبا و لطیف چون پرنیا (پارچه لطیف).
فاطمه تبسمفاطمه تبسم: زنی خندان و دلنشین، با وقار فاطمی.
فاطمه ثمرفاطمه ثمر: زنی پربار، پربرکت و نیک‌نتیجه.
فاطمه جانافاطمه جانا: جانِ دل، ترکیبی عاشقانه و معنوی.
فاطمه جانانفاطمه جانان: محبوب‌ترین، فاطمه‌ای دوست‌داشتنی.
فاطمه حوریافاطمه حوریا: فاطمه‌ای از جنس حوریان بهشتی.
فاطمه رستافاطمه رستا: رستگاری‌یافته، فاطمه‌ای نجات‌یافته از گناه.
فاطمه رضوانفاطمه رضوان: فاطمه‌ای اهل رضایت خداوند، بهشتی.
فاطمه زینبفاطمه زینب: ترکیبی از دو بانوی بزرگ؛ نماد شجاعت و پاکی.
فاطمه زینتفاطمه زینت: زینت بخش دین، فاطمه‌ای زیبا و معنوی.
فاطمه صبورافاطمه صبورا: صبور، فاطمه‌ای بردبار و استوار.
فاطمه طوبا (فاطمه طوبی)فاطمه طوبا: فاطمه‌ای همچون درخت بهشتی طوبی.
فاطمه کیمیافاطمه کیمیا: زنی کمیاب و ارزشمند همچون کیمیا.
فاطمه گل بانوفاطمه گل بانو: گل بانوی فاطمی، ترکیب لطافت و اصالت.
فاطمه گلسافاطمه گلسا: گل‌آسا، فاطمه‌ای خوش‌بو و زیبا.
فاطمه لیافاطمه لیا: ترکیب نوین، فاطمه‌ای ملایم و لطیف.
فاطمه مرضیهفاطمه مرضیه: مورد رضایت خداوند، لقب حضرت فاطمه (س).
فاطمه ملكافاطمه مَلِکا: زنی شاه‌گونه و پادشاه‌رفتار با طهارت فاطمی.
فاطمه مهرنازفاطمه مهرناز: دختی پرمهر و ناز، با وقار فاطمه‌وار.
فاطمه مهلافاطمه مهلا: دختی آرام، اهل مدارا با جلوه فاطمی.
فاطمه نازگلفاطمه نازگل: گل نازنین، فاطمه‌ای دوست‌داشتنی.
فاطمه نگارافاطمه نگارا: نگار فاطمی، زیبا و باوقار.
فاطمه نورسافاطمه نورسا: فاطمه‌ای نورآور، روشنی‌بخش.
فاطمه هانافاطمه هانا: ترکیبی نو و لطیف با پسوند آرام‌بخش.
فاطمه یلدافاطمه یلدا: فاطمه‌ای به بلندی شب یلدا؛ باشکوه و استوار.
فاطمه اطهرفاطمه اطهر: لقب قرآنی حضرت فاطمه (س)، پاک‌ترین.
فاطمه آلاءفاطمه آلاء: فاطمه‌ای پُرنعمت و عظمت‌دار (آلاء = نعمت‌ها).
فاطمه بهارفاطمه بهار: طراوت‌بخش، بهاری و لطیف.
فاطمه ثمینفاطمه ثمین: فاطمه‌ای گران‌بها، ارزشمند.
فاطمه ثنافاطمه ثنا: فاطمه ستوده‌شده، اهل حمد و ستایش.
فاطمه حسنی(فاطمه حسنا)فاطمه حسنی: نیک‌چهره، نیک‌رفتار، فاطمه‌ای زیبا.
فاطمه حورافاطمه حورا: همچون حور، فاطمه‌ای بهشتی.
فاطمه درسافاطمه درسا: فاطمه‌ای درس‌دوست و خردمند.
فاطمه دیبافاطمه دیبا: لطیف و زیبا چون پارچه دیبا.
فاطمه رقیهفاطمه رقیه: ترکیبی از دو دختر مقدس، پر از نجابت.
فاطمه ریحانفاطمه ریحان: خوش‌بو و خوش‌سیرت، فاطمه‌ای آرام‌بخش.
فاطمه ریحانهفاطمه ریحانه: گل خوشبو، فاطمه‌ای عطرافشان.
فاطمه زهرافاطمه زهرا: کامل‌ترین ترکیب، لقب حضرت زهرا (س).
فاطمه زهرهفاطمه زهره: فاطمه‌ای درخشان چون سیاره زهره.
فاطمه سارافاطمه سارا: فاطمه‌ای اصیل و نجیب.
فاطمه سبافاطمه سبا: فاطمه‌ای لطیف و نسیم‌وار.
فاطمه ستایشفاطمه ستایش: ستایش‌بر‌انگیز، تحسین‌شده.
فاطمه سرورفاطمه سرور: بانوی شادی، فاطمه‌ای خوش‌دل.
فاطمه سمافاطمه سما: آسمانی، بلندمرتبه.
فاطمه سنافاطمه سنا: نورانی، روشن، فاطمه‌ای پرتلألؤ.
فاطمه سیمافاطمه سیما: خوش‌چهره، زیبا، دارای سیمای روشن.
فاطمه صبافاطمه صبا: فاطمه‌ای نسیم‌گون، لطیف و آرام.
فاطمه طهورافاطمه طهورا: بسیار پاک، لقب قرآنی حضرت زهرا (س).
فاطمه عذرافاطمه عذرا: پاک‌دامن، دختر مقدس و بی‌گناه.
فاطمه غزالهفاطمه غزاله: فاطمه‌ای زیبا همچون آهو.
فاطمه کوثرفاطمه کوثر: سرچشمه خیر، لقب فاطمه در قرآن.
فاطمه مانافاطمه مانا: ماندگار، جاودان، با اثر جاوید.
فاطمه محدثهفاطمه محدثه: حدیث‌گو، زنی اهل روایت حدیث.
فاطمه محیافاطمه محیا: زنده‌دل، بانوی زندگی‌بخش.
فاطمه مطهرهفاطمه مطهره: بسیار پاک، لقب قرآنی حضرت فاطمه.
فاطمه معصومهفاطمه معصومه: بی‌گناه، لقب خواهر امام رضا (ع).
فاطمه نرجسفاطمه نرجس: گل نرجس، مادر امام زمان (ع).
فاطمه نسافاطمه نسا: زنان فاطمی، بانویی مؤمن و شریف.
فاطمه نورافاطمه نورا: فاطمه‌ای نورانی و روشن.
فاطمه هدیفاطمه هدی: راهنما، هدایت‌کننده.
فاطمه هستیفاطمه هستی: فاطمه‌ای وجودبخش، زاینده معنا.
فاطمه یاسفاطمه یاس: لطیف چون یاس، نماد طهارت.
فاطمه یاسمینفاطمه یاسمین: گل یاسمین، فاطمه‌ای خوش‌بو و خوش‌خلق.
فاطمه یکتافاطمه یکتا: یگانه، بی‌همتا، فاطمه‌ای منحصر‌به‌فرد.
فاطیمافاطیما: شکل لاتین‌زبان «فاطمه»، رایج در کشورهای غربی و اسلامی.
فاکههفاکهه: میوه‌دار، پُرثمر؛ در قرآن به معنای اهل بهشت و شادی.
فالقهفالقه: شکافنده، جداکننده؛ در قرآن: خداوندی که شب و صبح را جدا می‌کند.
فانوسفانوس: چراغ روشنایی، نماد هدایت، نور و زیبایی شبانه.
فانیدفانید: نامی ساختگی و لطیف با آهنگ غربی‌ـ‌فارسی؛ معنای خاص ثبت‌احوالی ندارد.
فانیذفانیذ: مشابه فانید، با ساختاری شاعرانه و مدرن.
فایدیمفایدیم: ساختاری نوآورانه، برگرفته از ترکی یا غربی؛ بدون ریشه دقیق ثبت‌شده.
فائزهفائزه: پیروز، موفق، رستگار؛ زنی سربلند.
فایضه(فائضه)فائضه (فایضه): بهره‌مند، دارنده نعمت، سرازیر از رحمت.
فائقهفائقه: برتر، غالب، زن پیروز و برتری‌یافته.
فتانهفتانه: فریبنده، جذاب، زن دل‌ربا.
فجرفجر: سپیده‌دم، طلوع، آغاز روشنایی؛ در قرآن نماد روشنی و امید.
فخرالزمانفخرالزمان: افتخار دوران، بانوی ارزشمند زمانه.
فخرجهانفخرجهان: افتخار جهان، زنی درخشان و بزرگ‌منزلت.
فخریفخری: زنی موجب فخر و سربلندی.
فخریهفخریه: شکلی مؤنث و لطیف‌تر از «فخری».
فخیمهفخیمه: با عظمت، سنگین، دارای وقار و شأن.
فدکفدک: نام منطقه‌ای که حضرت زهرا (س) در اختیار داشت؛ نماد حق‌خواهی و پاکی.
فرافرا: وسیع، گسترده، بانوی پرگستر و روشن‌دل.
فراتهفراته: برگرفته از نام رود فرات؛ لطیف، جاری، زاینده.
فراتینفراتین: شکل لطیف‌تر فرات، نماد لطافت و جریان نرم.
فرانهفرانه: والا، باشکوه؛ مؤنث فرّانه، پُر فروغ.
فرچهرفرچهر: دارای چهره‌ی فرّدار و باشکوه، درخشان‌رو.
فرحفرح: شادی، نشاط، خوشی.
فرح گلفرح‌گل: گل شادی، زنی لطیف و شاداب.
فرح انگیزفرحانگیز: شادی‌آفرین، الهام‌بخش نشاط.
فرحانهفرحانه: شاد و سرزنده، زنی خوش‌طبع.
فرحبخشفرحبخش: بخشنده‌ی شادی، زنی دل‌نشین.
فرحتفرحت: شادمانی، سرور، خوش‌حالی.
فرحدختفرحدخت: دختر شاد، دختر فرح‌گستر.
فرحروزفرحروز: روز شادی، زنی روشنگر و خوش‌حال.
فرحزادفرحزاد: زاده‌ی شادی، شادکام و لطیف.
فرحسافرحسا: مانند شادی، زنی بشاش و باطراوت.
فرح سیمافرح‌سیما: چهره‌ی شاد، سیمای بشاش و روشن.
فرح نازفرح‌ناز: نازنین و شاد، دختی دل‌نشین.
فرحنسافرحنسا: بانویی اهل شادی و طراوت.
فرحنوشفرحنوش: نوش شادی، زنی کامروا و پرنشاط.
فرخفرخ: خوشبخت، فرخنده، نیک‌روز.
فرخ بختفرخ‌بخت: زنی خوشبخت، سعادتمند.
فرخ چهرفرخ‌چهر: چهره‌ی فرخنده، زیبا و روشن.
فرخروفرخ‌رو: زن نیک‌رو و بشاش.
فرخ لقافرخ‌لقا: دارای گفتار و چهره‌ی نیکو.
فرخ مهرفرخ‌مهر: مهر نیک، دوست‌داشتنی و خوش‌اقبال.
فرخنازفرخ‌ناز: نازنینِ خوشبخت، زنی عزیز و شادکام.
فرخندهفرخنده: مبارک، خوش‌یمن، بانوی بخت‌یار.
فرخنده چهرفرخنده‌چهر: چهره‌ی مبارک و روشن.
فردختفردخت: دختر یگانه، زن اصیل و ویژه.
فردوسفردوس: بهشت، بالاترین درجه در بهشت؛ نامی قرآنی.
فردیسفردیس: گلزار، بهشت زمینی؛ باغ بهشتی.
فردیس چهرفردیس‌چهر: چهره‌ای بهشتی و دل‌ربا.
فردیس مهرفردیس‌مهر: مهر بهشتی، روشن و گرم.
فرزان دختفرزاندخت: دختر فرزانه، خردمند، اهل تدبیر.
فرزانهفرزانه: عاقل، دانا، اهل حکمت.
فرسافرسا: آرام، ساکن؛ گاه نماد وقار.
فرستوفرستو: برگرفته از نام زنانهٔ ایرانی–میترایی، زنی آرام و رازآلود.
فرسیمافرسیما: چهره‌زیبا، زن با سیمای روشن و ملیح.
فرشتهفرشته: موجودی آسمانی، نماد پاکی، مهر و عصمت.
فرشیدهفرشیده: درخشان، نورانی، زن نورافشان.
فرصتفرصت: زمان مساعد، مجال، زنی بهره‌مند از لحظه‌ها.
فرگلفرگل: گل شادی، زن لطیف و زیبا.
فرنازفرناز: نازنده و شاد؛ زنی محبوب و فرّدار.
فرنگارفرنگار: نقش ایرانی، طرح اصیل؛ زنی سنت‌دوست.
فرنگیسفرنگیس: نام اسطوره‌ای مادر سیاوش؛ زن اصیل و باوقار.
فرنوشفرنوش: کامروا، نیک‌سرشت و اهل شادی.
فرنوشافرنوشا: شکلی لطیف و امروزی از فرنوش.
فرنیافرنیا: زنی نوآور و لطیف، ساختار مدرن.
فرنیا زهرافرنیا زهرا: دختی لطیف و فاطمه‌وار.
فرنیانفرنیان: ترکیبی نو، دارای ساختار لطیف و آهنگین.
فرنیکفرنیک: بانوی نیک، خوش‌ذات.
فرنیکافرنیکا: مؤنث لطیف‌تر از فرنیک، زنی با طبع نیک.
فروردینفروردین: ماه اول سال، بهار، طراوت.
فروزفروز: روشن، نورانی، زنی تابناک.
فروزافروزا: درخشان، روشنی‌بخش.
فروزانفروزان: شعله‌ور، نورانی، دختی پرتلالؤ.
فروزشفروزش: درخشش، زن نورافشان.
فروزندهفروزنده: روشن‌گر، روشنی‌بخش، درخشان.
فروزینفروزین: درخشان، زن نورانی با ساختار لطیف‌تر.
فروغفروغ: روشنایی، نور؛ نماد معرفت و روشنگری.
فروغ بانوفروغ بانو: بانوی روشنی‌بخش، زن فرهیخته.
فروغ اعظمفروغ‌اعظم: بزرگ‌ترین روشنایی، زن والا و آگاه.
فروهفروه: فرّه ایزدی، شکوه درونی؛ در اوستا: روان نگهبان.
فرهتفرهت: شکوه، وقار، نامی پهلوی برای فر و نور.
فرهیختهفرهیخته: دانشمند، فرزانه، زنی اهل فرهنگ.
فریافریا: الهه زیبایی و عشق در اساطیر اسکاندیناوی؛ در فارسی به معنای بانوی باشکوه و دوست‌داشتنی.
فریالفریال: بانوی خوش‌چهره، نجیب و باشکوه؛ نامی با ریشه عربی و کاربرد در دربار ساسانی.
فریبافریبا: فریبنده، دل‌ربا، زنی که دل‌ها را می‌رباید.
فریتافریتا: ترکیبی لطیف و مدرن از ریشه «فری»، با معنای شیرینی و زیبایی.
فری چهرفری‌چهر: دارای چهره‌ای دل‌فریب و زیبا.
فری چهرهفری‌چهره: شکلی مؤنث و ادبی از «فری‌چهر»، چهره‌ای فریبنده و مهربان.
فریحافریحا: شاد، بشاش، زنی سرزنده و سرشار از نشاط.
فریدافریدا: صلح‌طلب، آرامش‌دهنده؛ در فارسی نو: زن رهایی‌بخش.
فریدختفریدخت: دختر یگانه، بی‌نظیر و منحصربه‌فرد.
فریدلفریدل: دل یگانه، یا زنی با دلی خاص و متفاوت.
فریدهفریده: یکتا، بی‌همتا، زنی که مشابهی ندارد.
فریرخفری‌رخ: رخ زیبا، چهره‌ی دل‌ربا.
فریروفری‌رو: زن زیبارو، با چهره‌ای دل‌نشین.
فریسافریسا: زنی لطیف، دلنشین و فریبنده.
فریسانفریسان: ترکیبی مدرن، دختر رها و آزاد.
فریشافریشا: زنی لطیف و خندان، با ساختار آهنگین و مدرن.
فریمافریما: زن مهربان و عاشق، مؤنثی از فریبا + ما (بزرگی).
فریمانهفریمانه: به‌سبک فریما، زنی آرام، لطیف و دوست‌داشتنی.
فریماهفریماه: زیبارو چون ماه، چهره‌ی درخشان و فریبنده.
فریماه زهرافریماه زهرا: ترکیب زیبایی و طهارت، زنی فاطمه‌گونه و نورانی.
فریمهرفری‌مهر: مهر فریبنده، زنی دوست‌داشتنی و گرم‌رفتار.
فرینفرین: لطیف، دل‌فریب، نامی اصیل فارسی با ریشه‌ای کهن.
فرینافرینا: شکل مؤنث و شاعرانه‌تر فرین؛ زن لطیف و فریبنده.
فرینارفرینار: زنی لطیف با درون آتشین؛ ترکیب فرین + نار.
فرینازفریناز: نازنین و فریبنده، محبوب و باشکوه.
فرینامفرینام: زنی با نام نیک، فریبنده و اصیل.
فرینوفرینو: ساختاری نو و ملایم از فرین؛ مدرن و لطیف.
فرینوشفرینوش: نوش جان فرین، زنی آرام و شاد.
فریوارفریوار: دارای منش فریبا، زنی با منش دل‌ربا.
فریوشفریوش: فروزان و روشن، دختی همچون شعله.
فریهامفریهام: دخت آرام و اصیل؛ ترکیبی تازه و شاعرانه.
فصیحهفصیحه: فصیح، خوش‌زبان، زن سخنور و خوش‌بیان.
فضهفضه: نقره؛ نام کنیز باوفای حضرت زهرا (س).
فضیلتفضیلت: برتری، شایستگی، زنی فرهیخته و شریف.
فضیلهفضیله: دارای فضیلت، مؤنث فضیل؛ زن با‌کمالات.
فقیههفقیهه: زنی فقیه، آگاه به دین و احکام شرعی.
فوزیهفوزیه: پیروز، رستگار، زن کامیاب.
فوژانفوژان: صدای گسترده و بلند؛ طنین خوش‌نوا.
فهامهفهامه: بسیار فهمیده، دارای درک بالا و تیزهوش.
فهمیدهفهمیده: دانا، بافهم، زن عاقل و نکته‌سنج.
فهیمهفهیمه: فهمیده، باهوش، مؤنث «فهیم».
فیروزهفیروزه: سنگ قیمتی سبزآبی، نماد خوش‌یمنی، مهر، و زیبایی.
قاصدکقاصدک: گل کوچک سفید و سبک، نماد پیام‌آوری، خبررسانی و لطافت.
قانتهقانته: زنی خاشع، عبادت‌کننده و آرام؛ برگرفته از «قانت» در قرآن.
قدسیقدسی: منسوب به قدس، پاک و مقدس؛ زنی آسمانی‌منش.
قدسیهقدسیه: زن پاک‌نهاد، مقدس و باطنی نورانی.
قدیرهقدیره: توانمند، نیرومند، زن دارای اقتدار درونی.
قدیسهقدیسه: زن بسیار پاک و مقدس؛ هم‌ردیف با واژه‌ی «Saint».
قرةالعینقرةالعین: نور چشم، مایه آرامش دل؛ لقبی برای عزیزترین فرد خانواده.
قصهقصه: داستان، روایت؛ در نام‌گذاری نماد زندگی پرماجرا یا شاعرانه.
قصیدهقصیده: نوعی شعر بلند با ساختار رسمی؛ زنی با بیان فاخر و کلاسیک.
قمرقمر: ماه، روشنایی شب، نماد زیبایی و درخشش زنانه.
قمرالزمانقمرالزمان: ماه روزگار، زن زیبا و برجسته در زمانه خود.
قمرسیماقمرسیما: دارای سیمای ماه، زن با چهره‌ای درخشان و جذاب.
کاتوزاکاتوزا: نامی باستانی ایرانی، منسوب به اشراف‌زادگان ماد؛ زنی نجیب و اصیل.
کادوساکادوسا: برگرفته از «کادوسیان»؛ قوم ایرانی ساکن گیلان با پیشینه‌ی کهن، نماد اصالت.
کارینکارین: نامی مدرن و بین‌المللی با ریشه‌ی غربی؛ به‌معنای خالص، پاک، یا دوست‌داشتنی.
کاریناکارینا: شکل لطیف‌تر و مؤنث «کارین»، به‌معنای پاک‌نهاد، یا در برخی زبان‌ها: عشق.
کازیوهکازیوه: نام کردی یا آذری، با معنای روشنایی یا کوه بلند؛ نماد شکوه و استواری.
کاشانهکاشانه: خانه، مأمن، پناهگاه؛ زن اهل آرامش، وفا و خانواده‌دوست.
کاظمهکاظمه: زنی که خشم خود را فرو می‌برد، بردبار؛ لقبی برای زنان اهل حلم.
کاکوتیکاکوتی: گیاهی خوش‌عطر و دارویی از تیره نعنا؛ نماد لطافت طبیعت و زیبایی بومی.
کامدختکامدخت: دختر کامیاب، دختر کام‌روا و موفق.
کاملهکامله: کامل، تمام‌عیار؛ زن صاحب کمال و رشدیافته.
کاملیاکاملیا: نام گلی لطیف و زیبا، در فارسی نماد ظرافت و زنانه‌گی.
کامنازکامناز: زن کام‌یافته و نازنین؛ ترکیب کامیابی و محبوبیت.
کامیشاکامیشا: دختی سرشار از نرمی، زیبایی و شکوه؛ ساختار امروزی و لطیف.
کامینهکامینه: بانویی آرام، کامیاب و خوش‌نهاد؛ ساختاری شاعرانه.
کانازکاناز: دختر ناز، ترکیبی لطیف با معنای دخت محبوب.
کانیکانی: چشمه، منبع آب، در زبان کردی؛ نماد زایش، تازگی و زندگی.
کانیاکانیا: سرزمین مقدس، یا در سانسکریت: زیبا و آرام؛ در فارسی: لطیف و نو.
کانیاوکانیاو: شکلی توسعه‌یافته از کانیا؛ ساختاری کردی یا ترکی برای تاکید بر زیبایی و وقار.
کبریکبری: بزرگ، ارجمند، بلندمرتبه؛ لقب زنان فرهیخته در فرهنگ اسلامی.
کتانهکتانه: گیاه کتان، ظریف و لطیف؛ نماد خلوص و پاکی طبیعی.
کتایونکتایون: نام همسر گشتاسب در شاهنامه؛ زنی خردمند، ایرانی‌نژاد و باوقار.
کتیبهکتیبه: نوشته‌ی باستانی، سنگ‌نوشته یا حک‌شده؛ نماد تاریخ، فرهنگ و ماندگاری.
کرانهکرانه: کناره، مرز؛ در نام‌گذاری، نماد وسعت، آزادی و خیال‌پردازی.
کردیاکردیا: دختر کرد، بانوی آزاده و دلیر با ریشه‌ای قومی و ایرانی.
کریمهکریمه: بخشنده، بزرگوار، زن بلندهمت؛ لقب حضرت معصومه (س).
کژالکژال: آهو، نام کردی برای آهو یا دختر زیبا و تیزبین.
کعبهکعبه: خانه خدا، نماد طهارت، تقدس و مرکز بندگی.
کلالهکلاله: بخشی از گل که گرده‌افشانی روی آن انجام می‌گیرد؛ نماد زایش و شکوفایی.
کلثومکلثوم: زنی فربه‌گونه، خوش‌سیما و محترم؛ نامی اصیل عربی، خواهر حضرت فاطمه (س).
کمندکمند: طناب بلند، نماد گیرایی، چالاکی و زیبایی؛ در ادب فارسی، استعاره از گیسو.
کوثرکوثر: خیر فراوان، نهر بهشتی؛ سوره‌ای در قرآن؛ لقب حضرت فاطمه (س).
کوثرالزهراکوثرالزهرا: ترکیب معنوی از کوثر و زهرا؛ نماد طهارت و خیر بی‌پایان فاطمی.
کوشادختکوشادخت: دختر کوشا، پرتلاش و با اراده.
کوکبکوکب: ستاره، درخشان، زن پرنور و برجسته.
کوکبدختکوکبدخت: دختر درخشان، دارای چهره‌ای نورانی و بلندمقام.
کهرباکهربا: صمغ طبیعی الکتریسیته‌دار، نیمه‌شفاف و ارزشمند؛ نماد جذابیت و گیرایی.
کیاچهرکیاچهر: چهره‌ای شاهانه، بانویی با وقار سلطنتی.
کیادختکیادخت: دختر بزرگ‌زادگان، زنی از تبار والامقام و شاه‌نژاد.
کیاراکیارا: روشن، درخشان، در زبان لاتین: بانوی نورانی و خالص.
کیارخکیارخ: چهره‌ی بلندمرتبه، زنی با وقار و اصالت.
کیازرکیازر: زر پادشاهی، طلای اصیل؛ بانوی ارزشمند و نادر.
کیاناکیانا: سرشت سلطنتی، ذات شاهانه؛ بانویی اصیل و نجیب.
کیانا زهراکیانا زهرا: بانویی با سرشت بلند در طهارت زهراگونه.
کیانازکیاناز: نازنین‌زاده‌ی خاندان اصیل، باوقار و محبوب.
کیاندختکیاندخت: دختر بااصل و نژاده، وابسته به سلسله کیانی.
کیانرخکیانرخ: چهره‌ی شاهانه، زنی باشکوه و بلندمرتبه.
کیانهکیانه: وابسته به کیان، اساس هستی و اصالت ایرانی.
کیژانکیژان: زن اصیل و فهیم در زبان کردی؛ بانوی آراسته و متین.
کیلانکیلان: نام محلی در ایران، همچنین به معنی درخت مقاوم؛ زن بااستقامت.
کیمیاکیمیا: ماده‌ای جادویی برای تبدیل فلزات به طلا؛ در ادبیات، نماد ارزش و نایابی.
کیمیازهراکیمیا زهرا: طهارت نایاب و وجودی ارزشمند از نسل زهرا.
کینازکیناز: دختر ناز، خوش‌چهره و دوست‌داشتنی.
کیواندختکیواندخت: دختر کیوان (سیاره بلندمرتبه)؛ بانویی باشکوه و آسمانی.
کیوانهکیوانه: وابسته به کیوان، زنی با روح بلند و درخشان.
کیهانرخکیهانرخ: چهره‌ای جهانی، زن با سیمای وسیع و جهانی.
کیهانهکیهانه: وابسته به کیهان، زن جهانی، بیکران و ژرف‌اندیش.
كایراکایرا: بانوی نجیب و دوست‌داشتنی؛ در برخی منابع لاتین: پاک‌سرشت و روشن‌دل.
گرامیگرامی: عزیز، محترم، زنی ارجمند و دوست‌داشتنی.
گرامیدختگرامیدخت: دختر عزیز و گرامی، دختی مورد احترام.
گرانازگراناز: بسیار نازنین، زنی با زیبایی باشکوه و دل‌نشین.
گرانمهرگرانمهر: زنی پرمهر و ارزشمند، دارنده محبتی گرانبها.
گراننازگرانناز: نازنین بسیار عزیز؛ ترکیب ناز و شکوه.
گردآفریدگردآفرید: نام دختر گیو در شاهنامه، زن دلیر و جنگاور ایرانی.
گردآفرینگردآفرین: آفریننده شکوه، بانویی فرهمند و نیرومند.
گردیهگردیه: از شخصیت‌های تاریخی ساسانی؛ بانویی فرهیخته و مؤثر در سیاست.
گزینهگزینه: انتخاب‌شده، برگزیده؛ زنی متفاوت و خاص.
گشبینگشبین: کسی که روشنی شب را می‌بیند؛ زن بینا و روشن‌بین.
گشتاگشتا: نامی پهلوی، به‌معنای گسترده، بلندمرتبه و شریف.
گشینگشین: درخشان، تابان، روشنی‌بخش؛ زن نورانی و چشم‌گیر.
گل تکینگلتکین: گل باارزش، گل نایاب و بی‌بدیل.
گل ثناگل ثنا: گلی ستوده و تحسین‌شده، زنی خوش‌خلق و مهربان.
گلابگلاب: عصاره گل سرخ، عطرافشان، نماد لطافت و طراوت زنانه.
گلابتونگلابتون: نخ زری و طلایی برای تزیین لباس؛ نماد زیبایی و درخشش سنتی.
گلاراگلارا: آراسته به گل، زیبا، گل‌آرای.
گلارهگلاره: چشمان درخشان، چشم‌هایی چون گل؛ زنی خیره‌کننده.
گلاریسگلاریس: زن لطیف، روشن و آراسته به گل؛ ساختار امروزی و شاعرانه.
گلارینگلارین: زنی لطیف و دل‌نشین، گل‌گون و خوش‌نام.
گل افروزگلافروز: گل درخشان، روشن‌کننده چون گل.
گل افزاگلافزا: شکوفاکننده گل‌ها، زن زاینده و پربار.
گل افشانگلافشان: افشاننده‌ی گل، زن بخشنده و لطیف.
گلالهگلاله: گل لطیف، شکل کردی یا ترکی از گل + آلا.
گلانگلان: جمع گل، زن پُرگل و سرشار از لطافت.
گلاندختگلاندخت: دختر گُل، دختی لطیف، گل‌چهره و زیبا.
گلانهگلانه: شکوفه‌گون، همچون غنچه‌ی بازشده.
گلاویژگلاویژ: ستاره شامگاهی در زبان کردی؛ نماد امید و روشنی شب.
گلایل(گلایول)گلایل (گلایول): گلی با ساقه بلند و گل‌های متقارن؛ نماد استواری و لطافت.
گل آذینگل‌آذین: آذین‌شده با گل، زنی آرایش‌یافته با لطافت.
گل آراگل‌آرا: آراسته به گل، زنی زیبا و شاداب.
گل آساگل‌آسا: مانند گل، گل‌گون، زنی لطیف‌نهاد.
گل آناگل‌آنا: مادر گل‌ها، زنی با مهر و لطافت فراوان.
گل آورگل‌آور: آورنده گل، زنی باطراوت و زیبایی‌بخش.
گل آویزگل‌آویز: آویخته به گل، زنی آراسته و چشم‌نواز.
گل آئینگل‌آئین: دارای رسم و آداب گلی، زنی آراسته و آیینی.
گلبارگلبار: باران گل، زنی لطیف و پربرکت همچون بارش گل‌ها.
گلبارانگلباران: پوشیده‌شده با گل، زنی محبوب و محبوب‌داشتنی.
گلبامگلبام: بام پوشیده از گل، بانویی خوش‌طبع و چشم‌نواز.
گلبانگلبان: نگهبان گل‌ها، زنی مراقب و مهرپرور.
گلبانگگلبانگ: بانگ گل، صدای لطیف و خوش‌آهنگ؛ نماد نغمه‌ی طبیعی.
گلبختگلبخت: گل‌روز، زنی خوشبخت و زیبارو.
گلبخشگلبخش: بخشنده‌ی گل، زنی سخاوتمند و دل‌انگیز.
گلبرگلبر: گل‌آورنده، لطیف و دوست‌داشتنی؛ شکوفه‌گون.
گلبرگگلبرگ: بخش ظریف گل، زنی لطیف‌مزاج و حساس.
گلبنگلبن: درخت گل، ریشه‌دار و لطیف، زنی باطراوت و استوار.
گلبوگلبو: بوی گل، زن خوش‌بو و دلپذیر.
گلبوتهگلبوته: بوته‌ی گل، زنی رشد‌یافته و شکوفا.
گلبویگلبوی: خوش‌عطر چون گل، زن معطر و دل‌نواز.
گلبهارگلبهار: بهار گل‌ها، دختی لطیف و پر از زندگی.
گلبهارهگلبهاره: همان گلبهار، با ساختار لطیف‌تر و امروزی‌تر.
گلبیدگلبید: لطیف و نازک چون شکوفه‌ی بید؛ زنی سبک‌دل و آرام.
گلبیزگلبیز: افشاننده گل، زنی نشاط‌بخش و خندان.
گلبینگلبین: ناظر گل‌ها، زن زیبایی‌شناس و لطیف.
گلپارهگلپاره: تکه‌گل، زنی شیرین و لطیف.
گلپاکگلپاک: گل پاک، زنی بی‌آلایش و معصوم.
گلپرگلپر: گیاه معطر دارویی، زنی معطر، مفید و بومی.
گلپریگلپری: پری گل‌ها، زنی پری‌چهره و زیبا.
گلپسندگلپسند: خوش‌پسند همچون گل، بانویی دلپذیر.
گلپونهگلپونه: گیاه معطر و دارویی، زنی لطیف و آرام‌بخش.
گلپیراگلپیرا: زن پیراینده‌ی گل، بانویی آراسته و زیبا.
گلپیکرگلپیکر: دارای پیکری چون گل، زنی زیبا و لطیف‌اندام.
گلتابانگلتابان: گل درخشان، زنی روشن‌چهره و دل‌فروز.
گلجوگلجو: جوی گل، نماد طراوت و جاری بودن.
گلجهانگلجهان: گلِ جهان، زنی بی‌همتا و جهانی.
گلچمنگلچمن: چمن‌زار گلی، زنی آراسته به لطافت طبیعت.
گلچهرگلچهر: چهره‌ی گل، دختی زیبا و با سیمای لطیف.
گلچهرهگلچهره: زن خوش‌چهره و لطیف، به‌زیبایی گل.
گلچینگلچین: انتخاب‌شده از گل‌ها، زنی برگزیده و خاص.
گلخندگلخند: خنده‌ی گلی، لبخند لطیف و دلربا.
گلخندانگلخندان: زن همیشه‌خندان، لطیف و دل‌نشین.
گلخندهگلخنده: لبخند دل‌فریب، لطیف و مهرآلود.
گلخواهگلخواه: دوستدار گل، زنی زیباشناس و عاشق زیبایی.
گلدارگلدار: آراسته به گل، زنی خوش‌لباس و لطیف.
گلدامنگلدامن: دامن گل‌دوزی‌شده، نماد وقار و لطافت زنانه.
گلدانهگلدانه: زنی گُلان، دختی آراسته و زیبا.
گلدختگلدخت: دختر گُلان، بانویی با چهره‌ی لطیف.
گلدشتگلدشت: دشت پرگل، زنی گسترده‌دل و باطراوت.
گلدوستگلدوست: دوستدار گل، زنی مهرورز و آرام‌دل.
گلدوشگلدوش: بوی گل، نماد لطافت و عطر طبیعی.
گلدیسگلدیس: ترکیب گل + دیس (مانند)؛ زنی گُلونهاد و باوقار.
گلرازگلراز: گل پرراز، زنی رمزآلود و زیبا.
گلرامگلرام: گل آرام، بانویی با طبع ملایم و دل‌نشین.
گلرباگلربا: رباینده دل‌ها چون گل؛ زنی جذاب و دل‌فریب.
گلرخگلرخ: چهره‌گل، زن گل‌رو و دل‌نواز.
گلرخسارگلرخسار: دارای گونه‌های گلگون، زن لطیف و دل‌نشین.
گلرخشانگلرخشان: چهره‌گل‌گونِ درخشان، زنی نورانی و چشم‌گیر.
گلرنگگلرنگ: رنگ گل‌ها، زنی شاد و متنوع.
گلروگلرو: گل‌رخ، زنی زیبا و شادرو.
گلریزگلریز: افشاننده گل، زنی بخشنده و لطیف.
گلریزانگلریزان: مراسم گل‌ریزی؛ زنی لطیف، سنت‌گرا و مهربان.
گلزادگلزاد: زاده‌ی گل، نماد لطافت و طراوت وجودی.
گلزارگلزار: باغ گل، زن پُرطراوت و دل‌نواز.
گلزرگلزر: زرین همچون گل؛ زنی باارزش و زیبا.
گلزریگلزری: گل‌مانند و زرین، زن باوقار و لطیف.
گلساگلسا: آراسته به گل، دختی با لطافت طبیعی.
گلسارگلسار: پوشیده از گل، زنی لطیف‌رفتار و خوش‌طبع.
گلسانگلسان: گل‌مانند، زیبا و خوش‌بو.
گلساناگلسانا: زنی آراسته به گل‌های بهاری، لطیف و بانشاط.
گلستانگلستان: باغ گل، زنی پربرکت، پرطراوت و فرهیخته.
گلستانهگلستانه: منسوب به گلستان، زن طبیعت‌دوست و شاعرانه.
گلسرخگلسرخ: گل سرخ، نماد عشق، لطافت و شور.
گلسفیدگلسفید: گل سفید، زن پاک‌سرشت و نجیب.
گلسمینگلسمین: شکلی نادر از «یاسمن»، گل سفید و خوش‌بو.
گلسورگلسور: شکلی ترکی یا کردی از گل سرخ، زنی لطیف و پرشور.
گلسوریگلسوری: گل‌مانند، بومی، زنی لطیف‌نهاد.
گلسیماگلسیما: چهره‌ای گل‌گون، زنی زیباروی.
گلشاگلشا: شکوفا، در حال شکفتن؛ بانویی با طراوت، رو به رشد.
گلشادگلشاد: گلِ شاد، زنی شاد، لطیف و دل‌نشین.
گلشکرگلشکر: گل‌های شیرین، زن شیرین‌طبع و دوست‌داشتنی.
گلشنگلشن: بوستان، باغ گل؛ زن طبیعت‌دوست و دل‌انگیز.
گلشیدگلشید: آفتاب گل‌ها، زنی درخشان، گرم و روشن.
گلصباگلصبا: نسیم گل، زن لطیف و آرام.
گلطلاگلطلا: گلِ طلایی، زنی زیبا و گران‌قدر.
گلعذارگلعذار: گل‌چهره، زن لطیف‌رو و دلربا.
گلغنچهگلغنچه: غنچه‌ی گل، نماد لطافت نوظهور و زیبایی.
گلفامگلفام: به رنگ گل، زنی رنگین و خوش‌چهره.
گلفرگلفر: لطیف و گل‌گون، زنی نرم‌خو و مهربان.
گلفروغگلفروغ: روشن همچون گل، زن نورانی و پربرکت.
گلفشانگلفشان: افشاننده‌ی گل، زنی نشاط‌آور و لطیف.
گلگونگلگون: به رنگ گل، زن شاد، گرم‌رفتار و جذاب.
گلگونهگلگونه: گونه‌های گل‌گون، زن لطیف و دلنشین.
گلگیتیگلگیتی: جهان‌گلی، زنی که همچون گل در جهان می‌درخشد.
گلگیسگلگیس: گیسوان گل‌گون، زن زیبا و افسون‌گر.
گلگیسوگلگیسو: زنی با گیسوانی خوش‌حالت، نرم و دل‌ربا.
گلمانگلمان: بانوی گل‌گون، زنی زیبا، خوش‌سیما و باوقار.
گلمرگلمر: گلی از جنس مرمر؛ زیبا، دلنواز و استوار.
گلموگلمو: زنی لطیف و بومی‌نهاد، با ریشه در فرهنگ محلی.
گلمهرگلمهر: مهر گل، بانویی مهربان، خوش‌رفتار و دل‌نشین.
گلمیسگلمیس: گلی لطیف، زنی زیبا و لطیف‌نهاد با ساختاری مدرن.
گلمینوگلمینو: شکلی نوین از «مینو» همراه با لطافت گل؛ زن با طبع لطیف و بهشتی.
گلنارگلنار: گل انار، سرخ و دلربا؛ زنی آتشین و دلنواز.
گلناریگلناری: منسوب به گل انار، دختی زیبا با رنگ و بوی خاص.
گلنازگلناز: گلِ نازنین، زنی عزیز، لطیف و خواستنی.
گلنامگلنام: دارای نام نیک همچون گل، زن خوش‌نام و محترم.
گلنرگسگلنرگس: نرگس گلگون، زنی زیبا و پرعطوفت.
گلنساگلنسا: گلِ نَسا، دختی لطیف، لطیف‌رو و شیرین.
گلنسیمگلنسیم: نسیم گلی، زنی خوش‌بو و خوش‌رفتار.
گلنوشگلنوش: نوش گل، زن شاد، خوش‌طبع و لطیف.
گلنوشاگلنوشا: ساختار لطیف‌تر و شاعرانه‌تر از گلنوش؛ زن دلنواز.
گلوارگلوار: جاری از گل، زن نرم‌خو و لطیف.
گلورگلور: گل نورانی، زنی درخشان و روشن‌نهاد.
گلوریاگلوریا: شکوه، عظمت، برگرفته از واژهٔ لاتین «gloria».
گلوشگلوش: گل نرم، زن خوش‌طبع و با روحیه‌ی لطیف.
گلیگلی: شبیه گل، زنی لطیف، زیبا و پر از طراوت.
گلیاگلیا: شکلی لطیف از گل؛ دختی چشم‌نواز و باوقار.
گلیادگلیاد: ترکیب گل و یاد، زن ماندگار در خاطر.
گلیارگلیار: گل‌دوست، یا گل‌رفتار؛ دختی خوش‌طبع و لطیف.
گلیاسگلیاس: گل یاس، زن خوش‌بو، نجیب و آرام.
گلیتاگلیتا: ساختاری مدرن از گل + «تا»؛ لطیف و امروزی.
گلیدختگلیدخت: دختر گل، لطیف‌نهاد و زیبارو.
گلیرخگلیرخ: رخ گلگون، چهره‌ی دل‌نشین.
گلینگلین: پوشیده‌شده از گل، زنی باوقار و آراسته.
گلیناگلینا: گل‌گونه، لطیف، ساختار نو.
گلینوشگلینوش: نوش گل، زنی شیرین و لطیف.
گلینهگلینه: ساختاری ترکیبی و لطیف از گل، با ریشه محلی یا کردی.
گندمگندم: نماد برکت، رشد و زنانگی؛ زنی پرثمر و دلنشین.
گواراگوارا: خوش، دل‌چسب، زن مطلوب و گوارا در رفتار و گفتار.
گوزلگوزل: زیبا، دل‌نشین؛ واژه ترکی برای زن زیبارو.
گولنگولن: شکوفه‌کرده، پرگل؛ در ترکی: گل‌ریزان، زن لطیف‌رفتار.
گونایگونای: ماه روز، ترکیب ماه و روز در زبان ترکی؛ زن با چهره‌ی درخشان.
گوهرگوهر: جواهر، زن باارزش، نجیب و کمیاب.
گوهرافشانگوهرافشان: افشاننده گوهر، زن سخاوتمند و پربرکت.
گوهرالشریعهگوهرالشریعه: زینت و گوهر دین؛ زنی دین‌دار و پاک‌سرشت.
گوهردختگوهردخت: دختر گوهری، بانویی ارزشمند و کمیاب.
گوهرشادگوهرشاد: زن شاد و درخشان مانند گوهر؛ همسر شاهرخ تیموری و بانی مسجد گوهرشاد.
گوهرنازگوهرناز: زن نازنین و باارزش؛ زنی گرانبها و دل‌فریب.
گویچکگویچک: در ترکی، به‌معنای دخت کوچولو، عزیز، بانوی خردسال و نازنین.
گهرگهر: جوهره، اصل، زن اصیل و نجیب.
گهربارگهربار: پُر از گوهر، زن گران‌بها و ارزشمند.
گهرنازگهرناز: زن نازنین و پُرگوهر، ترکیبی از زیبایی و ارزش.
گیتاگیتا: جهان، آفرینش؛ زنی گسترده‌دل، دانا و جهان‌دیده.
گیتانوشگیتا‌نوش: نوش جان گیتی، زنی پرانرژی و حیات‌بخش.
گیتیگیتی: دنیا، جهان، نماد گستردگی و شکوفایی.
گیتیافروزگیتی‌افروز: روشنی‌بخش جهان، زنی تاثیرگذار و روشن‌دل.
گیتیدختگیتی‌دخت: دختر دنیا، زنی پر از تجربه و ژرف‌اندیش.
گیتیفروغگیتی‌فروغ: فروغ جهانی، زن درخشان و الهام‌بخش.
گیتینازگیتی‌ناز: ناز جهان، زن دلربا و محبوب در نگاه همگان.
گیراگیرا: جذاب، دل‌ربا، بانویی با گیرایی خاص و نفوذ کلام.
گیساگیسا: گیسو، موهای بلند و زیبا؛ نماد زنانگی و ظرافت.
گیسوگیسو: موی بلند، استعاره‌ای برای زیبایی و نرمی در ادبیات فارسی.
گیشاگیشا: نام محله‌ای در تهران؛ همچنین نماد دختر مدرن، مستقل و شهری.
گیلاگیلا: گل‌گون و لطیف؛ شکلی تازه با ریشه‌ی گلی و آرام.
گیلارگیلار: در زبان گیلکی: زیبا؛ دختر دل‌نشین و خوش‌سیما.
گیلانگیلان: منسوب به استان گیلان؛ نماد طبیعت‌دوستی، طراوت و سرسبزی.
گیلاناگیلانا: دختر گیلان، یا شکلی لطیف از نام محلی.
گیلداگیلدا: نامی مدرن، به‌معنای زنی باوقار و درخشان؛ در برخی منابع غربی: فریبنده و اصیل.
گیلماهگیلماه: ترکیب «گیل» (قوم گیلک، شمال ایران) + «ماه»؛ یعنی «ماهِ گیلان»، نمادی از زیبایی، نجابت و اصالت زنان گیلانی.
گیلنازگیلناز: ترکیب «گیل» + «ناز»؛ یعنی «نازنینِ گیلک»، دختری لطیف، نازپرورده، شیرین‌خو و اصیل.
گیلهواگیلهوا: ترکیب «گیل» + «هوا» (در گویش محلی به‌معنای نسیم یا طراوت)؛ یعنی «نسیم شمال»، زنی لطیف‌خو، معطر، آرام‌بخش و ریشه‌دار.
گیواگیوا: نامی فارسی با ریشه‌ای لطیف و خوش‌آوا؛ نماد زنان آرام، نیک‌رفتار، روشن‌دل و دلنواز.
لاچینلاچین: نام پرنده‌ای شکاری در زبان ترکی؛ نماد قدرت، استقلال و چالاکی.
لادنلادن: نام گلی زردرنگ، لطیف و مقاوم؛ زنی طبیعت‌دوست، باطراوت و آرام.
لاریسالاریسا: نامی با ریشه یونانی، به‌معنای شاد و باوقار؛ نماد لطافت و زیبایی کلاسیک.
لالهلاله: گل مشهور به رنگ سرخ یا زرد، نماد عشق و لطافت در ادب فارسی.
لاله دختلاله‌دخت: دختری لطیف و زیبا مانند گل لاله.
لاله رخلاله‌رخ: زن زیبارو با گونه‌هایی به رنگ لاله؛ محبوب و خجسته.
لاله رولاله‌رو: چهره‌سرخ و زیبا، زنی شاداب و باطراوت.
لاله زارلاله‌زار: گلستانی از لاله‌ها، زن دل‌نواز و لطیف.
لاله سارلاله‌سار: جایی پر از لاله، زنی لطیف‌نهاد و شاعرانه.
لاله سانلاله‌سان: ترکیب «لاله» (گلی لطیف، باشکوه و نماد نجابت) + «سان» (پسوند تشبیهی در فارسی به‌معنای مانند، شبیه)؛ به‌معنای «مانند لاله» یا «لاله‌گون».
لاله گونلاله‌گون: به رنگ لاله، چهره‌سرخ و پرشور.
لالهوشلاله‌هوش: هوشمند و زیبا همچون لاله، زنی دل‌ربا.
لامعهلامعه: درخشان، روشن، زن نورانی و هوشمند.
لاونلاوَن: آرام، گرم، زن آرامش‌بخش و دل‌نشین (در برخی گویش‌های غرب ایران).
لاوینلاوین: نام کردی، به‌معنای نوازش، لطافت و مهربانی.
لبابهلبابه: زنی ناب، پاک‌سرشت و اصیل.
لبانهلبانه: زن مهربان و نیک‌نهاد؛ شکلی لطیف‌تر از لبابه.
لبخندلبخند: شادی چهره، زن خوش‌اخلاق و آرام‌بخش.
لبنالبنا: درخت کندر؛ در عربی، زن شفاف، نرم‌خو و پرعطر.
لطافتلطافت: نرمی، ظرافت، نماد زنانگی و روح لطیف.
لطیفلطیف: لطیف‌نهاد، زنی با طبع نرم و مهربان.
لطیفهلطیفه: نکته‌گو، ظریف، خوش‌کلام و بذله‌گو.
لعبالعبا: دختر، عروسک؛ نماد زیبایی کودکانه و لطافت.
لعبتلعبت: زن زیبا، خوش‌سیما، دختری دل‌ربا و خواستنی.
لعیالعیا: زنی شریف و آرام، با ریشه در عرفان اسلامی و نام‌های اصیل عربی.
لقالقا: دیدار، ملاقات؛ زنی دلپذیر و روشن‌چهره.
لمیالمیا: لب براق، زن خوش‌سخن و دل‌نشین؛ نامی رایج در جهان عرب.
لمیعهلمیعه: درخشان، تابان، زنی نورانی و لطیف.
لنالُنا: نور ماه، زنی درخشان، ملایم و زیبا.
لونالونا: الهه‌ی ماه در اساطیر رومی؛ زن نورانی، رؤیایی و جذاب.
لیالیا: ملایم، لطیف؛ در عبری: خجسته، در فارسی: زنی دل‌نشین و نرم‌خو.
لیانلیان: آرامش، لطافت، شیرینی؛ زنی نرم‌طبع و مهربان.
لیانالیانا: نور زندگی، زنی پرانرژی، پر از مهر و حیات.
لیدیالیدیا: نامی باستانی با ریشه‌ی یونانی، به‌معنای زنی نجیب و سرزمین‌دار.
لیزانلیزان: ترکیبی نوین و لطیف، برگرفته از نام‌های غربی با معنای روشن و ظریف.
لیلالیلا: شب، زن زیبارو و پرراز؛ در ادبیات فارسی: نماد معشوق و شور عشقی.
لیلازکیهلیلا زکیه: ترکیبی از لیلا (شب) و زکیه (پاک)؛ زن پاک‌نهاد و رازآلود.
لیلوفرلیلوفر: شکل تغییریافته‌ی «نیلوفر»، زن گل‌مانند و آرام.
لیلیلیلی: نام معشوق مجنون، در ادب فارسی و عربی نماد زیبایی، لطافت و فداکاری.
لیلیالیلیا: شکلی لطیف‌تر از لیلی، با پسوند مدرن و شاعرانه.
لیلیانلیلیان: زن شب، شکلی غربی‌شده و لطیف‌تر از لیلی.
لیلینازلیلیناز: نازنین شب‌چهره، زن زیبای آرام و دل‌ربا.
لینالینا: لطیف، نرم، زن دوست‌داشتنی و آرام‌خلق.
لینهلینه: نرم‌خوی، زن صلح‌طلب و مهربان.
لیوزالیوزا: ساختار نوین با ریشه لاتین‌ـ‌فارسی؛ به معنای روشن، لطیف و شیرین.
لیوسالیوسا: زن ملایم و نجیب؛ شکلی مدرن و خوش‌آهنگ از اسامی جهانی.
ماتیناماتینا: شکلی مدرن و لطیف، با ریشه در زبان‌های اروپایی؛ به‌معنای درخشان یا وابسته به صبح.
ماجدهماجده: بزرگوار، شریف، زن ارجمند و باوقار.
مارالمارال: آهو، نماد زیبایی، ظرافت و وقار در زبان ترکی.
مارال گلمارال‌گل: گل آهو، ترکیبی شاعرانه برای زن زیبا و نجیب.
ماریماری: شکلی غربی از مریم؛ به‌معنای بانوی پاک و نجیب.
ماریاماریا: شکل لاتین و جهانی «مریم»، زنی پاک‌سرشت و دل‌نواز.
مارینمارین: دریایی، زنی نرم‌خو و آرام همچون آب.
مارینامارینا: دریا، زن آرام، روان، باطراوت.
ماریهماریه: شکل عربی‌ـ‌فارسی «مریم»؛ بانویی باطراوت و پاک.
ماگنولیاماگنولیا: نام گل زیبا و بزرگ سفید؛ زن باشکوه و متمایز.
مالیامالیا: شکل غربی‌ـ‌مدرن با ریشه عبری یا فرانسوی، به معنای آرامش یا لطافت.
مامکمامک: مادر کوچک، مادر مهربان؛ لقب محبت‌آمیز زنانه.
مامکانمامکان: ساختار ترکیبی به‌معنای جایگاه مادری، زنی مهربان و پرمهر.
مانامانا: ماندگار، جاوید، زن با ثبات و ریشه‌دار.
مانادختمانادخت: دختر ماندگار، زن اصیل و باپشتوانه.
مانترامانترا: ورد مقدس در آیین‌های باستانی؛ زن معنوی و تأثیرگذار.
مانترهمانتره: شکلی پارسی‌گونه از مانترا؛ زن آگاه، ژرف‌اندیش.
مانداماندا: آرام، پایدار، زن باطبع ملایم.
ماندانماندان: ماندگار، زن با حضور پایدار و مطمئن.
مانداناماندانا: مادر کوروش کبیر؛ زن باشکوه، تاریخی و اصیل.
ماندگارماندگار: پایدار، زن با ثبات و اثرگذار در زندگی.
مانلیمانلی: محبوب، عزیز؛ نامی شعرگونه و لطیف در زبان فارسی مدرن.
مانوشاکمانوشاک: گل بنفشه در ارمنی؛ نماد فروتنی و زیبایی.
مانیامانیا: شور، هیجان؛ زنی پرانرژی، فعال و غیرمتعارف.
مانیسامانیسا: الهام‌گرفته از شهر مانيسا در ترکیه؛ همچنین نماد لطافت و شکوفایی.
ماواماوا: پناهگاه، آرامگاه روح؛ زن آرام‌بخش و پناه دل.
ماهماه: نماد زیبایی، روشنی، زنی درخشان و چشم‌گیر.
ماه تی تیماه‌تی‌تی: دختری زیبا چون ماه؛ نامی شمالی‌ـ‌گیلکی برای زیبایی افسانه‌ای.
ماه ثمرماه‌ثمر: میوه‌ی ماه، زنی بارآور و نورانی.
ماه ثمینماه‌ثمین: ماه گرانبها، زن کمیاب و درخشان.
ماه زینبماه‌زینب: زینب‌چهره و درخشان مانند ماه؛ ترکیبی مذهبی‌ـ‌زیباشناختی.
ماه طلاماه‌طلا: ماه طلایی، زنی باارزش و باشکوه.
ماه فاطمهماه‌فاطمه: ترکیبی مذهبی‌ـ‌شاعرانه، زنی پاک، نورانی و پرجاذبه.
ماه لیلیماه‌لیلی: ترکیب لیلی و ماه؛ زن عاشق و دل‌فریب.
ماه نوماه‌نو: ماه اول ماه قمری، زن نوآور، بشارت‌دهنده و پاک.
ماه نیاماه‌نیا: وابسته به ماه، زنی لطیف و خیال‌انگیز.
ماه نیکماه‌نیک: ماه نیک‌اختر، زنی خوش‌بخت و باوقار.
ماهاماها: جمع ماه؛ زن زیبارو و درخشان.
ماهانا
ماهآذرماه‌آذر: ماه زمستان، زن خونسرد، باشکوه و متین.
ماهآفریدماه‌آفرید: آفریده‌ی ماه، زن لطیف و درخشان.
ماهآفرینماه‌آفرین: ستوده‌ی ماه، زنی تحسین‌برانگیز و نورانی.
ماهبختماهبخت: خوش‌بخت چون ماه، زن بخت‌یار و درخشان.
ماهپریماه‌پری: ترکیب ماه و پری؛ زنی زیبا و رؤیایی.
ماهپسندماه‌پسند: پسندیده از دید ماه، زنی خواستنی و دل‌نشین.
ماهپیکرماه‌پیکر: اندام ماه‌گونه، زن خوش‌تراش و متین.
ماهتاماه‌تا: مانند ماه، زن زیبا و نجیب.
ماهتابماه‌تاب: تابان همچون ماه؛ زن نورانی و دل‌فروز.
ماهتابانماه‌تابان: بسیار تابان، زن باشکوه و تأثیرگذار.
ماهتیساماه‌تیسا: ترکیبی از ماه و تیسا (دختر مقدس)؛ زنی نورانی و پاک.
ماهتیناماه‌تینا: ماه پاک و درخشان؛ دختری رؤیایی.
ماهجهانماه‌جهان: ماه عالم، زن درخشان و بی‌مانند.
ماهچهرماه‌چهر: چهره‌مانند ماه، زنی زیبارو و خجسته.
ماهچهرهماه‌چهره: لطیف‌تر از ماه‌چهر، زنی با سیمای آسمانی.
ماهدختماه‌دخت: دختر ماه، زنی نورانی و دل‌انگیز.
ماهدهماه‌ده: دهه‌ی قمری ماه، نماد آغازین درخشش زنانه.
ماهدیسماه‌دیس: ماه‌نما، زن با طبع رؤیایی و متین.
ماهرخماه‌رخ: رخ ماه‌گون، زنی زیبا و پرنور.
ماهرخسارماه‌رخسار: زن با گونه‌های ماه‌گونه، خوش‌رو و آرام.
ماهروماه‌رو: ماه‌چهر، زنی جذاب و درخشان.
ماهرویماه‌روی: همان ماه‌رو با تأکید بیشتر بر زیبایی زنانه.
ماهرهماه‌ره: ره‌یافته از ماه، زنی نورانی و هدایت‌گر.
ماهریزماه‌ریز: باران ماه، لطافت دل‌انگیز.
ماهساماه‌سا: مانند ماه، زن نرم‌خو و لطیف.
ماهستیماه‌ستی: ماه سرمست، زن جذاب، شاد و دلبر.
ماهسیماماه‌سیما: چهره‌ماهی، زنی لطیف و باشکوه.
ماهشیدماه‌شید: درخشان چون ماه؛ زنی پرنور و تأثیرگذار.
ماهصنمماه‌صنم: ماه‌گونه و معشوق‌رو؛ زنی دل‌بر و شایسته عشق.
ماهطلعتماه‌طلعت: چهره‌ی ماه، زن نیک‌رخ و باشکوه.
ماه فروزماه‌فروز: فروزان چون ماه؛ زنی نوربخش و روشنی‌افزا.
ماه فروغماه‌فروغ: درخشان، نورانی، زن الهام‌بخش و پُر فروغ.
ماهکماهک: ماه کوچک، زنی لطیف، شیرین و دل‌نشین.
ماهکانماه‌کان: معدن ماه؛ زنی گنجینه‌دار نور و زیبایی.
ماه گلماه‌گل: ترکیب گل و ماه، زن رؤیایی و دل‌فریب.
ماه منظرماهمنظر: کسی که مانند ماه است، زن چشم‌گیر و دلربا.
ماه منیرماهمنیر: زن نورانی، ماه‌گون و پُر شکوه.
ماه نازماه‌ناز: نازنین ماه‌چهره، زن زیبا و محبوب.
ماه نساماه‌نسا: زنی از نژاد ماه، لطیف‌نهاد و اصیل.
ماه گارماه‌نگار: نقش‌بسته از ماه، زنی خیال‌انگیز و شاعرانه.
ماه نوشماه‌نوش: نوش ماه، زن زیبا، سرخوش و کام‌روا.
ماهنینغمه، آواز، ترانه، تصنیف
ماه نیلاماه‌نیلا: ماه آبی، زنی آرام، رؤیایی و پاک.
ماهوارماهوار: درخشان چون قمر؛ زنی روشن‌ضمیر و دل‌فروز.
ماهورماهور: گوشه‌ای در موسیقی ایرانی؛ زن موزون، دل‌نشین و اصیل.
ماهوراماهورا: شکل لطیف‌تر ماهور، زنی ملایم و آهنگین.
ماهوشماهوش: درخشان مانند ماه، زن دلربا و پرجاذبه.
ماهوینماهوین: ماه‌مانند، زن درخشان و دل‌فریب.
ماهینماهین: ماه‌گون، زن نیک‌چهره و بلندمرتبه.
ماهینهماهینه: شکلی لطیف‌تر و مؤنث‌تر از ماهین.
مایامایا: در سانسکریت به‌معنای نیروی خلقت یا مادر طبیعت؛ در زبان‌های غربی به‌معنای پرشکوه، لطیف و رؤیایی.
مایانمایان: منسوب به سرزمین مایا یا ترکیب فارسی‌ـ‌مدرن با بار معنایی آرامش و وقار.
مائدهمائده: سفره آسمانی، نعمت الهی؛ زنی پربرکت و مقدس.
مائده زینبمائده زینب: زینبی با برکت آسمانی، دختری نورانی و بخشنده.
مایسامایسا: ترکیبی لطیف از مایا و لیسا؛ زنی زیبا، آرام و مدرن.
مبارکهمبارکه: بابرکت، خجسته؛ زنی پرثمر، نیک‌سیرت و محبوب.
مبرامبرا: پاک و مبرا از آلودگی؛ زنی پاک‌دامن، شریف و راستگو.
مبشرهمبشره: بشارت‌دهنده، مژده‌آور؛ زنی خوش‌قدم و نویدبخش.
مبینامبینا: آشکار، روشن‌گو؛ زنی صریح، آگاه و حقیقت‌طلب.
مبینهمبینه: زن روشن‌دل، اهل تبیین و روشنگری.
متانتمتانت: وقار، سنگینی، زنی متین، با وقار و محترم.
متانهمتانه: شکلی شاعرانه‌تر از متانت؛ زن وقور و آرام.
متینامتینا: ریشه در متین، زنی با وقار، استوار و شایسته.
متینهمتینه: لطیف‌تر از متینا؛ زنی با آرامش عمیق و خردمند.
مجللهمجلله: بزرگوار، ارجمند؛ زنی باشکوه و محترم.
مجیرامجیرا: پناه‌دهنده، حمایتگر؛ زنی مهربان و پشتیبان.
محبتمحبت: مهر، عشق خالص؛ زنی مهربان، صمیمی و عاطفی.
محبوبهمحبوبه: دوست‌داشتنی، محبوب دل‌ها؛ زنی شریف و دلربا.
محترممحترم: دارای حرمت، باوقار و شریف.
محتشمهمحتشمه: باوقار، باشکوه، زن متین و شایسته.
محجوبمحجوب: باحیا، پوشیده، زن خجسته‌رو و فروتن.
محجوبهمحجوبه: شکلی لطیف از محجوب؛ زن عفیف، آرام و محترم.
محدثهمحدثه: روایت‌گر حدیث، زنی دانا، فهیم و عالمه.
محدثه زهرامحدثه‌زهرا: فاطمه‌ای فهیم و عالمه؛ زنی مذهبی و آگاه.
محسنهمحسنه: نیکوکار، خیراندیش؛ زن مهربان و فداکار.
محلامحلا: زیبا و آراسته؛ زنی خوش‌منظر و دلنشین.
محمودهمحموده: ستوده، پسندیده؛ زنی مورد تحسین و احترام.
محنامحنا: زینت یافته با حنا، زیبا و سنتی.
محیامحیا: زندگی، چهره؛ زنی با روح زنده و رخ زیبا.
مدحتمدحت: ستایش، توصیف نیک؛ زن ارزشمند و ستودنی.
مدیامدیا: سرزمین باستانی مادها؛ زنی اصیل، شجاع و ماندگار.
مدیحهمدیحه: ستایش‌شده، محترم، زن مورد احترام و تعریف.
مدیسامدیسا: ساختار مدرن و لطیف، دختری هنردوست و آرام.
مدیسهمدیسه: شکلی شاعرانه از مدیسا؛ زن رؤیایی و ملایم‌خو.
مرالمرال: آهو، زن زیبا، لطیف‌رفتار و نجیب‌منش.
مراممرام: روش و منش، زن اصیل و با شخصیت استوار.
مرجانمرجان: گوهر سرخ، زن باارزش، زیبا و آرام.
مرجان چهرمرجان‌چهر: چهره‌ مرجان‌گون؛ زن با سیمای خاص و باشکوه.
مرجان دختمرجان‌دخت: دختر گوهری، زن گران‌بها و دل‌نشین.
مرجانرخمرجان‌رخ: رخ زیبا مانند مرجان، زن باوقار و درخشان.
مرجانهمرجانه: شکلی لطیف‌تر از مرجان؛ زن لطیف، مهربان و آرام.
مرحمتمرحمت: مهربانی، رحمت؛ زنی پناه‌دهنده و عطوف.
مرسامرسا: دریا، زن آرام، عمیق و صبور.
مرسدهمرسده: شکلی شاعرانه، زن اهل درک و قدردان.
مرسینمرسین: نام شهری در ترکیه؛ زنی زیبا، خوش‌چهره و لطیف.
مرصعمرصع: زینت‌یافته، جواهرنشان؛ زن آراسته و دلربا.
مرضیهمرضیه: پسندیده، خشنود؛ زن خوش‌منش، اهل رضا و ادب.
مرمرمرمر: سنگ سفید و زیبا، زن محکم و خوش‌چهره.
مرمریمرمری: مانند مرمر، زن درخشان و اصیل.
مرمرینمرمرین: زنی لطیف، درخشان و نفیس.
مروامروا: نام کوهی در مکه؛ زن پاک، کوه‌وار و شریف.
مرواریدمروارید: گوهر دریایی؛ زن ناب، گران‌بها و درخشان.
مروهمروه: نام مقدس، زن پاک‌دامن، نجیب و صبور.
مریانمریان: نامی کردی، زن لطیف، کوه‌مانند و مؤمن.
مریسمریس: درخشان و لطیف؛ شکلی مدرن و دلنشین.
مریسامریسا: شکل غربی، زنی شاد، پویا و ملایم‌طبع.
مریممریم: زن پارسا، مادر حضرت عیسی؛ زنی نجیب، باوقار و پاک.
مریم گلمریم‌گل: گل مریم، زنی لطیف، نجیب و دوست‌داشتنی.
مزینمزین: آراسته، زینت‌یافته؛ زن زیبا، آراسته و خوش‌سیرت.
مژانمژان: شکلی کردی از «مژده»؛ زنی خبرخوش‌آور و دل‌نشین.
مژدهمژده: بشارت، زنی خوش‌قدم، امیدبخش و روشنی‌آور.
مژگانمژگان: مژه، زن زیبارو با چشمانی دلربا.
مستانمستان: جمع مست، زنانی عاشق، شیدا و بی‌پیرایه.
مستانهمستانه: شیدا، زن آزاد، بی‌ریا و رها از وابستگی.
مستورهمستوره: باحجاب، پوشیده؛ زنی عفیف، مؤمن و فروتن.
مسرتمسرت: شادی، شادمانی؛ زن پرانرژی و خوشحال‌کننده.
مسرورمسرور: شاد، خوشحال؛ زنی باطبع خوش و امیدوار.
مسعودهمسعوده: خوشبخت، نیک‌فرجام؛ زنی با سعادت و آرامش.
مشاعلمشاعل: چراغ‌ها، زنی روشنی‌بخش، هدایت‌گر و پرنور.
مشانامشانا: ساختار شاعرانه، زن ملایم، خاص و مدرن.
مشکاتمشکات: چراغدان، زنی نورانی، راه‌نما و پربصیرت.
مشکنازمشکناز: ناز و عطر مشک؛ زنی لطیف، خوش‌بو و جذاب.
مشکینمشکین: مشک‌گون، زن معطر، رازآلود و جذاب.
مشکین دختمشکین‌دخت: دختر خوش‌بو، زنی لطیف و نجیب.
مشیامشیا: زنی با منش و روش خاص، آرام و هنرمند.
مشیانهمشیانه: شکلی ملایم و شاعرانه، زن آرام، عاشق و خیال‌انگیز.
مشیمامشیما: لطیف، سبک‌رفتار، دختری آرام و شیرین.
مطهرمطهر: پاک‌شده، زن تطهیرشده از ناپاکی‌ها.
مطهرهمطهره: مؤنث مطهر، زن بسیار پاک‌دامن و محترم.
معززمعزز: عزیز، محترم؛ زنی دارای شأن و منزلت بالا.
معززهمعززه: شکلی شاعرانه‌تر و لطیف‌تر از معزز.
معصومهمعصومه: پاک‌دامن، بی‌گناه؛ زن شریف، اصیل و معنوی.
معصومه یاسمعصومه یاس: دختی فاطمی و لطیف چون یاس.
معصومه زهرامعصومه‌زهرا: فاطمه‌ای معصوم، پاک‌سرشت و محبوب.
معطرمعطر: خوشبو؛ زن معطر، دل‌نواز و مطبوع.
معظمهمعظمه: بزرگوار، رفیع‌مقام؛ زنی دارای شأن والا.
معینامعینا: یاری‌دهنده، زنی همراه، فعال و دلسوز.
مفرحمفرح: شادی‌آفرین، زن شاد، دل‌گشا و مثبت.
مفیدهمفیده: سودمند، زنی مفید، اثرگذار و محترم.
مقبولهمقبوله: پذیرفته‌شده، زن محبوب و شایسته.
مقدسهمقدسه: پاک‌سرشت، زنی مذهبی، مؤمن و عزیز.
مقصودهمقصوده: هدف، آرمان؛ زنی هدفمند و متمایز.
مکرمهمکرمه: گرامی داشته شده، زن محترم و ستوده.
مکنونهمکنونه: پنهان، رازدار؛ زن درون‌گرا و عمیق.
مکیهمکیه: منسوب به مکه؛ زنی اصیل و فاطمه‌منش.
ملاحتملاحت: نمکین، دلربا، زنی جذاب و شیرین‌چهره.
ملائکملائک: جمع فرشته، زن پاک، روحانی و نیک‌رفتار.
ملایمملایم: نرم‌خو، معتدل؛ زنی آرام، باوقار و متعادل.
ملداملدا: نامی مدرن با آوایی لطیف، نماد زنان آرام، باوقار و متفاوت.
ملکا زهراملکا زهرا: فاطمه‌ای سلطنت‌منش و باشکوه؛ زنی باوقار و نورانی.
ملک جهانملک‌جهان: پادشاه زن جهان؛ زنی مقتدر، شریف و بزرگ‌منزلت.
ملک زمانملک‌زمان: بانوی روزگار؛ زنی شایسته، آگاه و تأثیرگذار.
ملک سیماملک‌سیما: بانویی با سیمای سلطنتی؛ زیبا، باشکوه و نجیب.
ملک شادملک‌شاد: بانوی شاد؛ زنی باوقار، باطبع لطیف و خوش‌رو.
ملک نازملک‌ناز: نازِ سلطنت؛ زنی نازنین، زیبا و متین.
ملک نساملک‌نسا: بانوی زنان؛ زنی والا، شریف و برجسته.
ملودیملودی: آهنگ، نغمه؛ زنی لطیف، هنرمند و دلنواز.
ملورینملورین: نغمه‌ی لطیف یا گل خوشبو؛ زنی هنردوست و محبوب.
ملوسکملوسک: زیبا و شیرین، شکلی محاوره‌ای و دلنشین از ملوس.
ملوکملوک: پادشاهان، شکوه؛ زنی بزرگ‌منزلت، با شخصیت شاهانه.
ملیحساملیحسا: ترکیب ملیح + سا؛ زنی شیرین‌چهره و لطیف‌رفتار.
ملیحهملیحه: نمکین، دلربا، شیرین‌خو و دلنشین.
ملیساملیسا: در یونانی به‌معنای زنبور عسل؛ نماد زنان فعال، شیرین و مهرورز.
ملیسیملیسی: شکلی مدرن از ملیسا؛ زن شاد، ملایم و پرشور.
ملیکاملیکا: ملکه، بانوی شاهانه؛ زنی باشکوه، متین و زیبا.
ملیکا مریمملیکا مریم: مریمِ ملکه‌منش، دختری اصیل، نجیب و باوقار.
ملیکهملیکه: شکل لطیف‌تر «ملیکا»، زنی نجیب و باجلال.
ملیکه زهراملیکه زهرا: فاطمه‌ای سلطنت‌منش، پاک و بلندمرتبه.
ممتازممتاز: برجسته، نمونه، زن برتر، خاص و محترم.
منامنا: آرزو، تمنا؛ زنی خواستنی، آرام و آرمان‌گرا.
منالمنال: داشته‌ها، ثروت معنوی؛ زنی غنی، متعادل و سخاوتمند.
منانهمنانه: عطاکننده، بخشنده؛ زنی مهربان، نیک‌رفتار و آرام.
منتامنتا: شکلی مدرن با بار معنایی ملایم؛ دختری خاص و خوش‌سیما.
منزلتمنزلت: مقام، رتبه؛ زن بلندمرتبه، با شأن و وقار.
منزهمنزه: پاک، پیراسته؛ زنی با طهارت درون و برون.
منصورهمنصوره: پیروز، یاری‌شده؛ زن قوی، مؤمن و نیک‌فرجام.
منظرمنظر: جلوه، نما؛ زنی خوش‌سیما، آراسته و تأثیرگذار.
منورمنور: نورانی، روشن؛ زن روشنگر، صادق و زلال.
منورهمنوره: مؤنث منور، زنی نورانی و شریف‌نهاد.
منیبامنیبا: ساختار نوساخته و لطیف، با آوای دلنشین؛ زن آرام و مهرورز.
منیرمنیر: درخشان، روشنی‌بخش؛ زنی تأثیرگذار، روشن‌ضمیر.
منیراعظممنیر اعظم: بزرگ و روشنگر؛ زنی فهیم و رفیع‌مقام.
منیرهمنیره: شکلی لطیف‌تر از منیر، زن آرام، روشن‌دل و مثبت.
منیژهمنیژه: از شاهنامه، دخت افراسیاب؛ زنی اصیل، شجاع و عاشق.
مواهبمواهب: جمع موهبت؛ زنی پربرکت، بخشنده و پرثمر.
موحدهموحده: یکتاپرست؛ زنی مؤمن، خالص و دین‌مدار.
موزونموزون: هماهنگ، متعادل؛ زنی خوش‌رفتار و متین.
موژانموژان: موج‌ها، زن پویا، عمیق و لطیف‌نهاد.
موژاناموژانا: شکل لطیف‌تر و مدرن‌تر از موژان؛ زن دل‌نواز و پرشور.
مولودمولود: تولد، زاده‌شده؛ زنی پربرکت و امیدآفرین.
مولودهمولوده: مؤنث مولود، زنی فرخنده، تازه‌نفس و خجسته.
مولیانمولیان: برگرفته از نام رود در شاهنامه؛ زن لطیف، خنک‌دل و اصیل.
مونامونا: آرزو، امید، زن مهربان، آرام و رویاپرداز.
مونسمونس: همدم، همدل؛ زنی صمیمی، وفادار و آرامش‌بخش.
موهبتموهبت: نعمت، عطای الهی؛ زن خجسته، پربرکت و نیک‌نهاد.
موهبهموهبه: بخشیده‌شده، زن مورد لطف الهی.
مه جانمه جان: جانِ ماه، زن زیبا، دوست‌داشتنی و پاک‌رو.
مه دانهمه دانه: دانه‌ی ماه، زنی نادر، دلربا و معطر.
مه نسامه نسا: زنان ماه‌گون، زنی لطیف و خوش‌سیمای فاطمی.
مه نورامه نورا: نور ماه، زن روشنی‌بخش و لطیف‌خو.
مه نیلامه نیلا: مه و نیلوفر؛ زن رؤیایی، آرام و معنوی.
مه یاس فاطمهمه یاس فاطمه: ترکیب یاس و ماه؛ زنی فاطمی، لطیف و نورانی.
مهامها: آهو، زن زیبا، آرام و محبوب.
مهابادمهاباد: شهر کردستانی، دخت کوه‌منش و اصیل.
مهادمهاد: اساس، پایه؛ زن بنیان‌گذار، قوی و پایدار.
مهادامهادا: شکلی لطیف از مهاد، زنی آرام، تأثیرگذار و دقیق.
مهاممهام: شکوه، عظمت؛ زن باصلابت، باشکوه و مقتدر.
مهانمهان: بزرگواران؛ زن شریف، نجیب و محترم.
مه اندختمهاندخت: دختر مهان؛ زنی اصیل و بلندمرتبه.
مهآرامه‌آرا: آراسته‌ به نور ماه؛ زنی زیبا، ملایم و دل‌نشین.
مه آسامه‌آسا: مانند ماه؛ زن درخشان، صبور و آرام.
مهبامهبا: زیبا چون ماه؛ زن خوش‌سیما و لطیف‌دل.
مهبانمهبان: خانم ماه، زن بزرگ، نجیب و دوست‌داشتنی.
مهبانومه‌بانو: بانویی با فروغ ماه، اصیل، زیبا و باشکوه.
مهتا(مهتا)مهتا: مانند ماه، دختر نازنین، زیبا و آرام.
مهتابمهتاب: روشنایی ماه، زن نورانی، عاشق‌منش و متین.
مهتابانمهتابان: تابان مانند ماه؛ زنی درخشان، گرم و رفیق‌دل.
مهتاجمهتاج: نیازمندِ نور، زن مشتاقِ روشنی و حقیقت.
مهتیاممهتیام: ترکیبی شاعرانه و لطیف با آهنگ دل‌نواز.
مهجبینمهجبین: زن ماه‌رو با چشم‌هایی دلربا.
مهدامهدا: هدیه ماه، زنی بخشنده، زیبا و صمیمی.
مهدانامهدانا: هدیه‌دهنده، بخشنده و مایه آرامش.
مهدختمهدخت: دختر مهد، دختر اصیل و نیک‌زاد.
مهدیامهدیا: منسوب به مهدی؛ زنی پاک، منتظر و شریف.
مهدیسمهدیس: ماهگون، زن درخشان و دل‌فروز.
مهدیسامهدیسا: شکل لطیف‌تر و امروزی‌تر از مهدیس.
مهدیسهمهدیسه: دختر درخشان و آرام‌خو.
مهدینمهدین: منسوب به هدایت، زن مؤمن و روشن‌دل.
مهدینامهدینا: شکلی لطیف از مهدین؛ دختر هدایت، پاک و صبور.
مهْدیهمهدیه: منسوب به مهدی، زن دین‌دار، متین و باوقار.
مهدیه زهرامهدیه‌زهرا: فاطمه‌ای منتظر، دین‌مدار و مؤمن.
مهر آوامهر آوا: آواز مهر، دختری لطیف، خوش‌صدا و مهربان‌نهاد.
مهرامهرا: عشق، دوستی؛ زنی مهرورز، وفادار و دلنشین.
مهرابهمهرابه: آتشکده زرتشتیان یا محل نیایش مهر؛ زنی معنوی، اصیل و نورانی.
مهرازمهراز: راز مهر، زنی عمیق، رازدار و عاشق‌منش.
مهراعظممهراعظم: مهر بزرگ؛ زن باعظمت، دلسوز و باشکوه.
مهرافروزمهرافروز: روشنی‌بخش عشق، زن روشن‌دل و گرم‌خو.
مهرافزامهرافزا: افزاینده مهر، زن مهربان، فداکار و صمیمی.
مهرانامهرانا: بانوی مهر، زنی لطیف، بخشنده و صلح‌جو.
مهراندختمهراندخت: دختر مهر؛ زنی نیک‌سیرت، نجیب و مهربان.
مهرانگلمهرانگل: گل مهر؛ دختری لطیف، باعاطفه و دل‌نواز.
مهرانگیزمهرانگیز: برانگیزاننده مهر، زن دلبر، مؤثر و فداکار.
مهرانوشمهرانوش: نوشنده مهر؛ زنی عاشق، نجیب و آرام‌دل.
مهرانهمهرانه: منسوب به مهر؛ زن دوست‌داشتنی، گرم و دلنشین.
مهرآذرمهرآذر: ترکیب مهر و آتش؛ زن پرشور، درخشان و مهربان.
مهرآذینمهرآذین: آراسته به مهر؛ دختری زیبا، نجیب و مودب.
مهرآرامهرآرا: آراسته با مهر؛ زن دلنشین، صمیمی و باوقار.
مهرآسامهرآسا: مانند مهر؛ زنی پرمحبت، گرم و روشن.
مهرآفاقمهرآفاق: مهر آسمان‌ها؛ زن بلندمرتبه، روشن‌بین و شریف.
مهرآفریدمهرآفرید: آفرینش‌یافته مهر؛ زن نیک‌نهاد و معنوی.
مهرآفرینمهرآفرین: آفریننده مهر، زن بخشنده، آرام‌بخش و محبوب.
مهرآنامهرآنا: مادر مهر، زن سرشار از عشق، زایش و محبت.
مهرآوهمهرآوه: مهرآور، زن اهل صلح، شادی و صفا.
مهرآهنگمهرآهنگ: نوای مهر؛ دختری خوش‌آوا، هنرمند و دلنشین.
مهرآیهمهرآیه: نشانه مهر، زن الهام‌بخش، لطیف و مؤثر.
مهرآیینمهرآیین: روش مهرورزی؛ زن صاحب منش مهر و دوستی.
مهربانمهربان: مهربان، خوش‌رفتار، زن دلسوز و آرام.
مهربان مریممهربان مریم: مریمِ مهربان، زن با وقار و نجابت فاطمی.
مهربان یاسمهربان یاس: یاس مهربان، زنی لطیف‌نهاد، آرام و مؤمن.
مهربانومهربانو: بانوی مهربانی، زن بزرگ‌منش و محبوب.
مهربخشمهربخش: بخشنده مهر، زنی فداکار و آرام‌روان.
مهرپرورمهرپرور: پرورش‌دهنده مهر؛ زنی مادرگونه، شکیبا و صمیمی.
مهرتامهرتا: تا نهایت مهر؛ زن سرشار از عشق و وفا.
مهرجانمهرجان: جانِ مهر، زن مهربان، عاشق و آرام‌روح.
مهرجهانمهرجهان: مهر جهان، زن جهانی‌منش و فرهیخته.
مهرخمهرخ: چهره مهربان؛ زنی شیرین‌رو و دل‌نواز.
مهردختمهردخت: دختر مهر؛ زنی اصیل، نجیب و پرمحبت.
مهردیسمهردیس: دیسِ مهر؛ زن زیبا، شاد و باوقار.
مهردینامهردینا: دختری دین‌مدار و مهربان؛ آرام، صبور و متین.
مهررازمهرراز: راز مهر، زن رازآلود، عاشق و صمیمی.
مهرزهرامهرزهرا: فاطمه‌ای مهرآفرین؛ زنی با دل پاک و منش آسمانی.
مهرسامهرسا: دارای مهر؛ زن صمیمی، باوقار و مطمئن.
مهرسانمهرسان: مانند مهر؛ دختری مهربان، متین و آرام.
مهرسنامهرسنا: مهرآفرین و نوربخش؛ زنی لطیف و معطر.
مهرسیمامهرسیما: سیمای مهر، زن خوش‌چهره، محبوب و فهیم.
مهرشیدمهرشید: آفتاب مهر؛ زن نورانی، روشنگر و گرم‌دل.
مهرفروزمهرفروز: فروزنده مهر؛ زنی روشنی‌بخش، شاد و پرجاذبه.
مهرفروغمهرفروغ: پرتوی از مهر؛ زن مؤثر، آرام و با درک بالا.
مهرکمهرک: مهر کوچک؛ زنی لطیف، ملایم و دلنشین.
مهرگانمهرگان: جشن مهرگان؛ زنی با روح شاد، ایرانی و اصیل.
مهرگلمهرگل: گل مهر؛ زن دلنشین، زیبا و دوست‌داشتنی.
مهرلقامهرلقا: سیمای مهر؛ زنی نیک‌منظر و صمیمی.
مهرنازمهرناز: نازآفرین مهر؛ زن لطیف، دلبند و جذاب.
مهرنسامهرنسا: بانوی مهربانی؛ زن فاطمی، آرام و شریف.
مهرنگمهرنگ: رنگ مهر؛ زنی گرم‌خو، عاشق و پراحساس.
مهرنگارمهرنگار: نقاش مهر؛ زن هنرمند، لطیف و صمیمی.
مهرنورمهرنور: نور مهر؛ زن آرامش‌بخش، نجیب و دل‌افروز.
مهرنوشمهرنوش: نوشنده مهر؛ زن شیرین، فهیم و صادق.
مهرنیامهرنیا: زاده مهر؛ زن با طبع پاک، آرام و معنوی.
مهرنیا
مهرنیکامهرنیکا: نیک‌ترینِ مهر؛ زنی متین، نجیب و دوست‌داشتنی.
مهرومهرو: چهره ماه؛ زن زیبا، آرام و متین.
مهروزمهروز: روزِ ماه، دختی درخشان، گرم و پرنور.
مهروشمهروش: روشن چون ماه؛ زنی صبور، دل‌نواز و نجیب.
مهرویمهروی: صورت ماهگون؛ زن زیبا، اصیل و پاک‌نهاد.
مهریمهری: منسوب به مهر؛ زن وفادار، ملایم و محبوب.
مهریامهریا: زنی وفادار، گرم و روشن‌رو؛ مهربان و باثبات.
مهریارمهریار: یار مهربان؛ زن وفادار، حامی و فهیم.
مهریاسمهریاس: یاسِ مهربانی؛ زن لطیف‌دل، مؤمن و آرام.
مهریزمهریز: شهری کویری، اما لطیف و پایدار؛ زن صبور، نجیب و باوقار.
مهرینمهرین: پر از مهر، زن صمیمی، دل‌نواز و نجیب.
مهزادمهزاد: زاده ماه؛ دختی باوقار، لطیف و زیبا.
مهسامهسا: مانند ماه؛ زن نورانی، زیبا و باطبع لطیف.
مهسارامهسارا: ماه + سارا؛ زنی اصیل، نیک‌خوی و جذاب.
مهسانمهسان: دارای مهر، متین و متعادل؛ زن آرام و بااخلاق.
مهسایهمهسایه: لطیف چون ماه و یاس؛ دختری لطیف‌نهاد و معطر.
مهستمهست: ماه‌گون و باشکوه؛ زن نجیب، اصیل و آرام.
مهستامهستا: سرور ماه‌گونه؛ زنی باوقار، دل‌ربا و مؤمن.
مهستانمهستان: مجلس مهربانی و دانایی؛ زن خردمند و فرهیخته.
مهستیمهستی: ماه‌گون، شاعرانه؛ زن ادیب، باوقار و عاشق.
مهسومهسو: مانند ماه؛ زن نجیب، آرام‌دل و متین.
مهسیمامهسیما: سیما مانند ماه؛ زن زیبا، دلنواز و دوست‌داشتنی.
مهشادمهشاد: شادی ماه؛ زن باطبع لطیف، خوش‌قلب و شیرین‌خو.
مهشاممهشام: شکلی نو، برگرفته از مه + شام؛ زن اسرارآمیز و لطیف.
مهشیدمهشید: خورشید ماه، زن پرتوافکن، نیرومند و زیبا.
مهشیدامهشیدا: شکلی لطیف از مهشید؛ زن دوست‌داشتنی و روشن‌رو.
مهشیدهمهشیده: زن پرتوی ماه و نور؛ آرام، دلنواز و خردمند.
مهفاممهفام: دارای مفهوم ماه‌گون؛ زن معنادار، صمیمی و متین.
مهفروزمهفروز: فروزنده ماه، زن روشن‌رو، محبوب و پرشور.
مهفروغمهفروغ: فروغ ماه، زنی لطیف، روشن‌دل و صادق.
مهکام(مهکام)مهکام: شکلی شاعرانه از مهکام (استوار چون ماه)؛ زن قوی و متین.
مهکامهمهکامه: مجلس ماه؛ زن باشکوه، اصیل و فهیم.
مهکیامهکیا: ترکیبی از ماه و کیا (بزرگ‌منزلت)؛ زن فرهیخته و نجیب.
مهگانمهگان: جشن مهرگان؛ زن روشن‌دل، اصیل و خوش‌طبع.
مهگانهمهگانه: شکلی لطیف از مهگان؛ زنی صمیمی، آراسته و خوش‌نهاد.
مهگلمهگل: گلِ ماه، زن زیبا، آرام و متین.
مهگونهمهگونه: رنگِ ماه، زن لطیف، آرام و رؤیایی.
مهلامهلا: زیبا، خوش‌سیما؛ زن دل‌ربا، نجیب و آرام.
مهلقامهلقا: چهره ماه؛ زن زیبا، باوقار و فروتن.
مهنامهنا: خوشی و نعمت؛ زن بابرکت، شاد و آرام.
مهنازمهناز: ناز ماه؛ زن زیبا، شیرین‌رفتار و نجیب.
مهناممهنام: نام‌آور، زن با شخصیت، باوقار و مؤثر.
مهندمهند: شمشیر هندی؛ زن نیرومند، مصمم و بُرا.
مهنگارمهنگار: نگار ماه، زنی زیبا، مهربان و دل‌فروز.
مهنورمهنور: نور ماه، زنی روشن، مؤمن و آرام.
مهنوشمهنوش: نوشنده مهر؛ زن لطیف‌دل، آرام‌رفتار و دلنواز.
مهنیامهنیا: دختی مؤمن، نیک‌رفتار و روشن‌دل.
مهوانمهوان: میهمان ماه؛ زنی صمیمی، محبوب و میهمان‌دوست.
مهوشمهوش: چهره‌ی ماه‌گون؛ زن زیبا، درخشان و باشکوه.
مهوینمهوین: سرشار از زیبایی و لطافت ماه؛ زنی نجیب، آرام و دوست‌داشتنی.
مهیمهی: وابسته به ماه، زن درخشان، بلندمرتبه و زیبا.
مهیامهیا: آماده، آراسته؛ زنی مهیا برای مهر و زندگی.
مهیازمهیاز: خواسته‌ی ماه، زنی آرزومند یا آرزو شده.
مهیاسمهیاس: ترکیبی از ماه و احساس؛ زنی لطیف، احساسی و پاک.
مهیانمهیان: ماه‌سان، بانویی بلندمرتبه و دلنواز.
مهیسامهیسا: زیبا مانند ماه؛ شکلی مدرن و دل‌نشین.
مهیشامهیشا: دختر ماه‌گون و باوقار، با طبعی آرام و عاشقانه.
مهیلامهیلا: ترکیبی شاعرانه، زنی درخشان و دل‌ربا با ساختار غربی‌ـ‌ایرانی.
مهینمهین: بزرگ، ارجمند، زن باوقار و بلندمرتبه.
مهینامهینا: شکلی لطیف‌تر از مهین، زن بزرگ‌منش و متین.
مهیندختمهین‌دخت: دختر بزرگوار، بانویی اصیل و محترم.
مهینرخمهین‌رخ: رخِ مهین، زنی باشکوه و زیبارو.
مهینزادمهین‌زاد: زاده‌ی بزرگان، دختری با نژاد شریف.
مهینشادمهین‌شاد: زن بزرگوار و شادکام، خوش‌اخلاق و دل‌نشین.
مهینفروغمهین‌فروغ: زن باشکوه و نورانی، زنی فروزان و محترم.
مؤمنهمؤمنه: زن مؤمن و باایمان؛ نشانه‌ی پاکی و صداقت.
میترامیترا: ایزد مهر در ایران باستان؛ زن فروغ‌بخش، مهربان و روشنی‌بخش.
میترادختمیترادخت: دختر ایزد مهر، بانویی نورانی و فداکار.
میترانازمیتراناز: زن نازنین و مهربان، منسوب به میترا.
میترانوشمیترانوش: نوش مهر، زنی پرنشاط و نورانی.
میچکامیچکا: در گویش شمالی: قطره باران؛ زن لطیف، سبک‌رفتار و شفاف.
میخوشمیخوش: شکلی ترکیبی از می (شراب) و خوش؛ زنی شیرین‌رفتار و دل‌نشین.
میسامیسا: لطیف، آرام و زیبا؛ ساختار امروزی و محبوب.
میسانمیسان: درخشان و نورانی؛ ستاره‌گون.
میسونمیسون: شکلی مدرن از نام‌های دخترانهٔ بین‌المللی؛ به‌معنای زن مستقل و باوقار.
میشامیشا: هدیه خداوند (در برخی ریشه‌های سانسکریت و عبری)؛ در فارسی، زن دوست‌داشتنی.
میشانهمیشانه: شکلی شاعرانه از میشا؛ زنی لطیف‌نهاد و آرام.
میگلمیگل: ساختار مدرن‌ـ‌لاتین با آوایی زنانه و لطیف؛ نماد شخصیت مستقل.
میگونمیگون: رنگین، خوش‌رنگ؛ نامی با ریشه در طبیعت (گیلان)، نماد زیبایی.
میلامیلا: زنی زیبا و آرام؛ در برخی زبان‌ها به‌معنای مهر یا عشق.
میلانامیلانا: زنی پر از مهر، عاشق‌پیشه و آرام‌دل؛ شکلی گسترده از میلا.
میلاوهمیلاوه: ساختاری لطیف، زن آرام و دلپذیر با طبع هنرمندانه.
میمنتمیمنت: خجستگی، خوش‌یمنی، زن نیک‌فال و خوش‌قدم.
مینامینا: نام پرنده مینا یا شیشه‌های رنگی؛ نماد لطافت، انعطاف و زیبایی.
مینادختمینادخت: دختر مینا، دختی نازنین و لطیف‌رفتار.
مینازمیناز: نازنین، باوقار و زیبا مانند مینا.
میناگونمیناگون: رنگارنگ چون مینا، زن پرشور و زندگی‌بخش.
میناوشمیناوش: زن لطیف، با ظاهر یا رفتاری مانند مینا.
مینومینو: بهشت، عالم پاکی و نیکی؛ زن لطیف، آرام و متعالی.
مینوچهرمینوچهر: چهره‌ی بهشتی، زنی خوش‌سیما و اصیل.
مینودختمینودخت: دختر بهشت، زنی پاک‌سرشت و باوقار.
مینورخمینورخ: رخ بهشتی، زنی زیبارو و دلنشین.
مینوسامینوسا: لطیف و آرام، زن با منش بهشتی و دل‌نواز.
مینوفرمینوفر: فروغ بهشت، زن روشنی‌بخش و نورانی.
مینومهرمینومهر: مهر بهشتی، زن با مهر و عطوفت آسمانی.
میهنمیهن: سرزمین مادری، نماد تعهد، عشق به وطن و زنان با اصالت.
نابتنابت: خالص، ناب، زن بی‌آلایش و پاک‌سرشت.
ناتاناتا: تولد، پیدایش؛ زنی آغازگر و نوزا.
ناجیهناجیه: رستگار، نجات‌یافته، زن نیک‌بخت.
نادرهنادره: بی‌نظیر، کمیاب، زنی خاص و استثنایی.
نادیانادیا: امیدبخش، زن خوش‌آینده و نویددهنده.
نادیهنادیه: دعوت‌کننده، زن مهربان و اهل دعوت به نیکی.
نارانارا: آتش، شور، زنی گرم‌رفتار و پرهیجان.
ناربنناربن: درخت انار، زنی بارور، زیبا و باطراوت.
نارتانارتا: شکلی شاعرانه از نارا؛ زنی سرشار از شور و مهر.
ناردانهناردانه: دانه‌ی انار، زنی لطیف و بارور.
ناردختناردخت: دختر انار، زن باطراوت و زیبا.
ناردیسناردیس: همچون انار، زنی سرخ‌رو و شیرین‌طبع.
ناردینناردین: گیاهی خوش‌بو و دارویی؛ زن آرام، مفید و لطیف.
نارگلنارگل: گل انار، زن شاداب، دلربا و روشن‌رو.
نارمینانارمینا: ترکیب نرمی و طراوت انار؛ زن لطیف‌نهاد و دلنواز.
ناروننارون: درختی مقاوم و بومی؛ زنی استوار و طبیعت‌دوست.
ناروینناروین: نو، تازه، دختر نوآور و پیشرو.
ناریننارین: ظریف، لطیف، زن حساس و دلنشین.
نارینانارینا: شکل لطیف‌تر از نارین، زنی آرام و دل‌فروز.
نارینهنارینه: مؤنث، زنانه؛ دختری لطیف و زن‌گونه.
ناز ارغوانناز ارغوان: دختر زیبا و خوش‌رنگ مانند گل ارغوان.
نازآفریدنازآفرید: آفریده‌ی ناز، زنی لطیف، باشکوه و دلفریب.
نازآفریننازآفرین: ستایشگر ناز و زیبایی؛ زن تحسین‌برانگیز.
نازبختنازبخت: خوش‌بخت و نازنین؛ زن دلبر و بخت‌یار.
نازبونازبو: گیاه معطر؛ زنی خوش‌بو و لطیف.
نازپرینازپری: پری نازنین، زن زیبارو و خیالی.
نازتابنازتاب: روشنی‌بخش و جذاب، زن دل‌فروز و خیره‌کننده.
نازجهاننازجهان: زینت جهان، زن محبوب و برجسته.
نازدختنازدخت: دختر نازنین، دختری دوست‌داشتنی و لطیف.
نازشیریننازشیرین: ناز و شیرینی توأمان؛ زن دلربا و محبوب.
نازفاطمهنازفاطمه: فاطمه‌ای نازنین؛ زن پاک، محبوب و متین.
نازفرنازفر: شکوه ناز، زنی باشکوه و لطیف.
نازکنازک: لطیف، نازنین، زن حساس و ملایم.
نازگل فاطمهنازگل فاطمه: گل ناز فاطمه، دختی لطیف و فاطمی‌نسب.
نازگیتینازگیتی: ناز جهان، زن برجسته و باشکوه.
نازلارنازلار: دختران نازنین؛ در ترکی، اشاره به لطافت و زیبایی.
نازلینازلی: نازنین، زنی شیرین‌خو و محبوب.
نازلی فاطمهنازلی فاطمه: فاطمه‌ای نازنین و لطیف.
نازمهرنازمهر: ناز و مهر در کنار هم؛ زنی مهربان و دل‌فریب.
نازمهرینازمهری: زنی با مهر نازناک، لطیف و صمیمی.
نازنیننازنین: محبوب، دوست‌داشتنی، زنی دلربا و شیرین.
نازنین ثنانازنین ثنا: نازنین ستوده، زنی قابل تحسین و مهربان.
نازنین حلیمهنازنین حلیمه: زنی فهیم، آرام و دوست‌داشتنی.
نازنین راضیهنازنین راضیه: دختر خشنود و دل‌نشین.
نازنین رایحهنازنین رایحه: زنی خوش‌بو، دلربا و سبک‌رفتار.
نازنین زیبانازنین زیبا: ترکیب لطافت و زیبایی؛ زنی خیره‌کننده.
نازنین سارانازنین سارا: بانوی پاک و نازنین، مهربان و اصیل.
نازنین شبنمنازنین شبنم: لطیف، درخشان و دوست‌داشتنی.
نازنین فرنازنازنین فرناز: زنی خوش‌سیما، نازنین و دلربا.
نازنین محیانازنین محیا: نازنین با سیمای زیبا و آرام.
نازنین نفسنازنین نفس: زن نازنین و زندگی‌بخش، روح‌افزا.
نازنین نگارنازنین نگار: زنی خوش‌نقش و محبوب.
نازنین نورانازنین نورا: زن نازنین و روشنی‌بخش.
نازنین یاسنازنین یاس: دختر لطیف، خوش‌بو و محبوب.
نازنین یلدانازنین یلدا: زنی بلند، زیبا و خاطره‌انگیز.
نازنین بتولنازنین بتول: زنی پاک‌سرشت، نازنین و مقدس.
نازنین خدیجهنازنین خدیجه: ترکیب بزرگی و لطافت؛ زنی فهیم و نازنین.
نازنین رقیهنازنین رقیه: دختی کوچک، نازنین و مهربان.
نازنین زهرانازنین زهرا: زنی فاطمی، نازنین و نورانی.
نازنین زینبنازنین زینب: زن بزرگ‌منش، نازنین و متین.
نازنین فاطمهنازنین فاطمه: ترکیب ناز و طهارت؛ زن محبوب و فاطمه‌منش.
نازنین کوثرنازنین کوثر: زن نازنین و پربرکت، مانند کوثر بهشتی.
نازنین مریمنازنین مریم: زنی نازنین با منش پاکِ مریم‌گونه.
نازنین معصومهنازنین معصومه: دخت پاک، معصوم و نازنین.
نازنین نرگسنازنین نرگس: گل نازنین، زن دل‌ربا و معطر.
نازوالانازوالا: ناز بلندمرتبه؛ زن نازنین و شریف.
نازینازی: خوش‌رفتار، دوست‌داشتنی، زنی ملایم و نازنین.
نازیانازیا: نازآور، لطیف، زنی مهربان و شاعرانه‌خو.
نازیتانازیتا: ترکیب ناز و پسوند لطیف «تا»؛ زنی نازنین‌رو و مدرن.
نازیدختنازیدخت: دختر ناز، زن لطیف و زیبا.
نازیکنازیک: نرم، لطیف؛ در ترکی به‌معنای ظریف‌نهاد.
نازیلانازیلا: نازنین و درخشان، زنی روشن‌دل.
نازیننازین: زنی محبوب و لطیف؛ شکل دیگری از نازنین.
نازیهنازیه: زن نازآفرین، لطیف‌خو و محبوب.
ناژوناژو: گل نادر و کمیاب در گویش کردی؛ زنی لطیف، خاص و کمیاب.
ناژینناژین: زندگی دوباره در کردی؛ زن زنده‌دل و بازآفرین.
ناعمهناعمه: نرم‌خو، آرام؛ زنی متین، دل‌نشین و مهربان.
ناعمه زهراناعمه زهرا: زهرای لطیف‌خو و آرام؛ زنی پاک و صبور.
نافلهنافله: نماز مستحبی؛ زنی دیندار و پنهان‌کار در نیکی.
ناوکناوک: تیر کوچک، یا نگاهی نافذ؛ زنی دل‌ربا و تیزبین.
ناهیدناهید: ایزدبانوی آب و روشنایی در ایران باستان؛ نماد پاکی، زایش و فروغ.
ناهیدهناهیده: روشن، تابناک، شکلی لطیف‌تر از ناهید.
نایرهنایره: زن شعله‌گون، پرانرژی و درخشان؛ آتش‌مانند.
نائلهنائله: دست‌یافته، کامیاب؛ زن موفق، با سرانجام نیک.
نائیریکانائیریکا: نیایش و نیروی زنانه در آیین زرتشتی؛ زن معنوی، پرجاذبه و مؤثر.
نبراسنبراس: چراغ، مشعل؛ زنی روشن‌گر و آگاه‌ساز.
نبیهنبیه: باهوش، درخشان و خردمند.
نثارنثار: پیشکش، قربانی مهر؛ زنی فداکار و دوست‌داشتنی.
نجاحنجاح: کامیابی، پیروزی؛ زن موفق و بلندهمت.
نجلانجلا: بزرگ‌چشم، زنی گیرا، زیبارو و بانفوذ.
نجمانجما: ستاره‌گون، زن درخشان و برجسته.
نجمهنجمه: ستاره، زن نورانی، خوش‌چهره و شریف.
نجمیهنجمیه: شکل مؤنث و ادبی از نجمه؛ زن شریف و برجسته.
نجوانجوا: زمزمه، نجوای دل؛ زنی لطیف‌نهاد و رازدار.
نحلهنحله: بخشیده‌شده، عطا شده؛ زن بخشیده‌شده از سوی خداوند.
نداندا: صدا، آواز، زن بانگ‌زننده به آگاهی و بیداری.
ندیمهندیمه: همراه صمیمی، خدمتکار نجیب؛ زنی مهربان و همراه.
رجسنرجس: گل نرگس، زنی مغرور، زیبا و باشکوه.
نرجس زهرانرجس‌زهرا: زنی فاطمی‌نسب با جلوه‌ای از نرگس؛ زنی زیبا و پاک.
نرسهنرسه: منسوب به خاندان ساسانی؛ زن اشراف‌زاد و باشکوه.
نرگسنرگس: گل نرگس، زن با چشم‌های نافذ و چهره‌ای مغرور.
نرگس فاطمهنرگس فاطمه: گل نرگس فاطمی، زنی باشکوه، نجیب و مذهبی.
نرگسدختنرگس‌دخت: دختر نرگس‌سان، زیبا، برازنده و پاک.
نرگسزهرانرگس‌زهرا: فاطمه‌ای با چشم نرگس‌گون؛ نماد لطافت و پاکی.
نرگسهنرگسه: شکلی لطیف‌تر و امروزی از نرگس.
نرگسینرگسی: منسوب به نرگس، زنی خوش‌چهره و بانفوذ.
نرمیننرمین: نرم‌خو، لطیف و دل‌نشین؛ زنی آرام و محبوب.
نزهتنزهت: پاک‌دامنی، دوری از بدی‌ها؛ زنی شریف و متعهد.
نزهتالزماننزهت‌الزمان: شکوه دوران، زن شریف زمان خود.
نزیهنزیه: پاک‌نهاد، نجیب؛ زنی با منش بالا.
نزیههنزیهه: مؤنث نزیه، زنی پاک‌سرشت و دلنشین.
نژلانژلا: شکل عربی نازلا؛ زن بزرگ‌چشم، لطیف‌چهره و دلربا.
نسانسا: زنان؛ زنی نماد زنانگی و لطافت.
نسارنسار: هدیه، فدیه؛ زن بخشنده و فداکار.
نسترنستر: شکوفه‌ بهاری، شکل کوتاه‌تر نسترن.
نسترننسترن: گل نسترن، نماد لطافت، عطر و وقار زنانه.
نسترن زهرانسترن زهرا: دخت فاطمی‌نسب، لطیف‌نهاد و دوست‌داشتنی.
نسریننسرین: گل خوش‌بو و سفید؛ زن پاک، نجیب و محبوب.
نسرین دختنسرین‌دخت: دختر لطیف و نسرین‌گون.
نسرین رخنسرین‌رخ: زن با چهره‌ی گل‌مانند، زیبا و روشن.
نسرینهنسرینه: شکلی لطیف‌تر از نسرین؛ زنی آرام و صمیمی.
نسیبانسیبا: بانوی اصیل و شایسته، دارای شأن و منزلت.
نسیبهنسیبه: زنی صاحب‌افتخار، نجیب‌زاده و فداکار.
نسیمنسیم: باد لطیف، زنی آرام و مهربان.
نسیمانسیما: نسیم‌گون، زن خوش‌رفتار و ملایم.
نسیمهنسیمه: شکلی لطیف‌تر از نسیم؛ زن دل‌نواز و آرام.
نشاطنشاط: شادمانی، زن سرزنده، پُرانرژی و دوست‌داشتنی.
نشمیلنشمیل: در کردی، نرم، لطیف و سبک‌رفتار؛ زنی مهربان.
نصرانصرا: پیروزی، زن کامیاب و مؤثر.
نصرتنصرت: یاری، پیروزی؛ زنی حامی، فداکار و مؤمن.
نصیبهنصیبه: شکل دیگری از نسیبه، زن شریف و باپایه.
نظارهنظاره: تماشا، زیبایی چشم‌نواز؛ زنی دل‌ربا و گیرا.
نظیرهنظیره: مشابه، همتا؛ زنی هم‌پایه و هم‌طراز.
نعنانعنا: گیاه معطر و آرام‌بخش؛ زنی لطیف و مفید.
نعیمانعیما: نعمت‌یافته، زن پرنعمت، آرام و دل‌نشین.
نعیمهنعیمه: زنی اهل آسایش و راحتی؛ آرام و باطبع ملایم.
نغمهنغمه: آهنگ دلنواز، زن موسیقی‌دوست و دل‌ربا.
نغمه زهرانغمه زهرا: آوای زهرایی، زنی نورانی، لطیف و مذهبی.
نفحهنفحه: نسیم معطر؛ زنی لطیف، خوش‌بو و دل‌انگیز.
نفسنفس: زندگی، روح؛ زن زنده‌دل و انگیزه‌بخش.
نفس زینبنفس زینب: جان زینبی، زنی روحانی، شریف و لطیف.
نفیسانفیسا: گران‌بها، زن باارزش و ممتاز.
نفیسهنفیسه: کمیاب، پربها، زن شریف و دوست‌داشتنی.
نفیسه زهرانفیسه‌زهرا: فاطمه‌ای باارزش و پاک‌سرشت.
نقرهنقره: فلز درخشان، زن زیبا، لطیف و زینتی.
نقشیننقشین: نقش‌دار، زنی زیبا، آراسته و هنرمند.
نقیبهنقیبه: پیشرو، زن راه‌گشا و شریف.
نکونکو: نیکو، خوب‌خوی، زن شایسته و ستودنی.
نکیسانکیسا: موسیقیدان دوران ساسانی؛ زنی هنرمند، لطیف و دل‌نواز.
نگارنگار: نقش، تصویر؛ زن خوش‌چهره، شیرین و هنرمند.
نگار زینبنگار زینب: دختی زیبا، نیک‌خوی و فاطمی‌نسب.
نگارافروزنگارافروز: روشن‌کننده‌ی نگار، زن درخشان و خوش‌منظر.
نگارشیدنگارشید: چهره درخشان، زن نورانی و زیبارو.
نگارماهنگارماه: چهره‌ی ماه‌گون، زنی زیبا و خیره‌کننده.
نگارهنگاره: تصویر دل‌نواز، زن هنرمند و چشم‌گیر.
نگاریننگارین: نقش‌دار، زیبا، لطیف و هنردوست.
نگارین فاطمهنگارین فاطمه: زنی لطیف، فاطمه‌خوی، و هنرمند.
نگاهنگاه: نگاه روشن، زنی آگاه، تیزبین و مؤثر.
نگیننگین: جواهر، زینت حلقه؛ زن ارزشمند، زیبا و برازنده.
نگین چهرهنگین‌چهره: زن زیبا، درخشان و شایسته.
نگیندختنگین‌دخت: دختر گران‌بها و گوهربار.
نگین رخنگین‌رخ: رخِ نگین، زنی درخشان و چشم‌گیر.
نگین زهرانگین‌زهرا: فاطمه‌ای گوهرگون و نورانی.
نلکانلکا: شکلی لطیف و امروزی، برگرفته از گل «لوتوس» در برخی منابع هندی؛ نماد طهارت و زیبایی.
نلینلی: کوتاه‌شده‌ی اسامی غربی مانند الینور یا نِلینا؛ دختر خوش‌زبان، شاد و محبوب.
نلیانلیا: ساختاری مدرن با طنین لطیف؛ زنی آرام، دلنشین و پرجاذبه.
نلیسانلیسا: ترکیبی از نلی + لیزا؛ زنی اصیل، مهربان و ملایم‌خو.
نمونهنمونه: الگو، اسوه؛ زن برجسته، کامل و شایسته تقلید.
نوانوا: نغمه، آهنگ؛ دختری لطیف‌نهاد، سرزنده و موسیقی‌دوست.
نوازشنوازش: محبت، لطافت عملی؛ زنی مهربان و آرامش‌بخش.
نوالنوال: هدیه، بخشش؛ زنی سخاوتمند و باطراوت.
نوبرنوبر: اولین میوه یا محصول؛ دختر تازه‌گل، خاص و محبوب.
نوبهارنوبهار: بهار نو، زنی شاداب، نوآور و زندگی‌بخش.
نورانورا: روشنایی، نور ایمان؛ دختی نورانی، پاک‌سرشت و نجیب.
نورالزهرانورالزهرا: روشنایی زهرایی، زن با طهارت فاطمه‌گونه.
نورالسمانورالسما: نور آسمان، زنی بلندمرتب، متین و درخشان.
نورالعیننورالعین: نور چشم، دختر عزیز، محبوب و باارزش.
نورالهدینورالهدی: روشن‌کننده راه، زنی راهنما و دین‌مدار.
نوراننوران: روشن، نورانی؛ زنی تابناک و دل‌فروز.
نورانگیزنورانگیز: الهام‌بخش و درخشان، زن روشن‌ضمیر.
نورآفاقنورآفاق: روشن‌کننده افق‌ها؛ زنی وسیع‌نگر و متفکر.
نورسانورسا: آورنده نور، زنی امیدبخش و دل‌افروز.
نورستهنورسته: شکفته، نورانی؛ زن تازه‌گل و روح‌نواز.
نورسنانورسنا: ترکیبی شاعرانه با ساختار مذهبی و نو؛ زنی درخشان و مقدس.
نورصبانورصبا: نور نسیم‌گون، زن آرام، روشن‌دل و مهرورز.
نورگلنورگل: گل روشن، زنی لطیف، روشن‌دل و زیبا.
نورهاننورهان: در عربی به‌معنای ملکه‌ی نور؛ زنی مقتدر و روشن‌فکر.
نوریانوریا: زنی روشن، سرزنده و دلنشین؛ شکلی مدرن و لطیف.
نوریننورین: مؤنثِ «نور»، زن روشن‌نهاد و چشم‌نواز.
نوریهنوریه: نورانی، روشن‌رو؛ زن آرام و دین‌مدار.
نوریه زهرانوریه زهرا: فاطمه‌ای روشن، پاک‌نهاد و نورآور.
نوژانوژا: نوآور، زنی خلاق و پیشرو؛ در کردی: تازه، متفاوت.
نوژاننوژان: تولد دوباره، زن پرشور و تحول‌آفرین.
نوژهنوژه: بشارت، علامت خوب؛ زنی خوش‌قدم و امیدبخش.
نوژیننوژین: زندگی نو؛ زن نوگرا، زنده‌دل و امروزی.
نوشانوشا: آرامش‌بخش، دلنواز؛ زنی شیرین‌رفتار.
نوشاننوشان: شکلی شاعرانه برای نوشا؛ زن با طبع لطیف.
نوش آذرنوش‌آذر: آتش نوشین، زن گرم‌خو، لطیف و پرشور.
نوش آسانوش‌آسا: مانند نوش، شیرین و خواستنی.
نوش آفریننوش‌آفرین: آفریننده آرامش، زن هنرمند و دل‌نشین.
نوشهنوشه: شکلی لطیف از نوش؛ زن آرام، شیرین و محبوب.
نوشیدنوشید: نوشنده، زن زنده‌دل و پرطراوت.
نوشیکانوشیکا: دختری مدرن، با نامی خوش‌آهنگ و لطیف.
نوشیننوشین: شیرین، دلنشین؛ زنی محبوب، دوست‌داشتنی و آرام.
نوشیندختنوشین‌دخت: دختر شیرین، زنی دلربا، آرام و اصیل.
نوشینهنوشینه: شکلی لطیف‌تر از نوشین، دختری خوش‌خلق و ملایم.
نوگلنوگل: گل نو، شکفته، زنی تازه‌نفس و باطراوت.
نونانونا: هدیه الهی یا نان (زندگی)، زنی بخشنده و پشتیبان.
نویدهنویده: بشارت، خبر خوب؛ زن امیدبخش و مثبت‌اندیش.
نویسانویسا: نویسنده، زن اهل فکر و قلم.
نوینانوینا: نو، تازه، زنی مدرن و نوآفرین.
نهانُها: خرد، عقل، زنی فرزانه و آگاه.
نهارانهارا: نور، درخشش؛ زنی روشنی‌بخش و دل‌انگیز.
نهالنهال: درخت جوان، زن نوپا، سرزنده و قابل رشد.
نهالهنهاله: شکلی لطیف‌تر از نهال، دختری لطیف و رشدپذیر.
نهاننهان: پنهان، رازآلود؛ زنی رمزآمیز و عمیق.
نهایتنهایت: کمال، اوج؛ زن کامل، هدفمند و بلندپرواز.
نهضتنهضت: قیام، حرکت؛ زن فعال، آرمان‌گرا و پرانرژی.
نهلهنهله: عطا، هدیه، زن ارزشمند و بخشیده‌شده.
نیلدانیلدا: ترکیب نیلوفر و لاله؛ زن گل‌گون، لطیف و روشن.
نیارانیارا: دختر آراسته و خوش‌منظر، زن باوقار و محترم.
نیازنیاز: خواهش، مهر؛ زن مهربان، عاشق و خالص.
نیالانیالا: منسوب به آرامش و سکون؛ دختری ملایم و مهرطلب.
نیایشنیایش: دعا، عبادت؛ دختری معنوی و آرام‌سرشت.
نیایش فاطمهنیایش فاطمه: فاطمه‌ای اهل نیایش و فروتنی؛ دختری پاک و معنوی.
نیتانیتا: ناب، خالص؛ زنی شفاف، بی‌ریا و اصیل.
نیرنیر: روشنایی، زن نورانی و روشنی‌بخش.
نیراعظمنیراعظم: نور بزرگ، زن باشکوه، خردمند و مقتدر.
نیروانانیروانا: رهایی مطلق در بودیسم؛ زن معنوی، آرام و آزاد.
نیرهنیره: درخشان، نورانی؛ زنی پاک‌دل و متین.
نیسانیسا: زنان، شکلی لطیف و امروزی از نسا.
نیکانیکا: خوب، نیکو، دختری شایسته و خوش‌اخلاق.
نیک اخترنیکاختر: ستاره نیک، زن خوش‌قدم و درخشان.
نیکادلنیکادل: دل نیکو، زنی مهربان و نیک‌نهاد.
نیکافروزنیکافروز: روشنی‌بخش نیکی، زن دلگرم‌کننده و الهام‌بخش.
نیکامهرنیکامهر: مهر نیکو، زنی مهربان و دوست‌داشتنی.
نیکآفریدنیک‌آفرید: آفرینش نیک، زن خداپسند و نیک‌خوی.
نیک آفریننیک‌آفرین: زن ستوده و نیکو‌نهاد.
نیکتانیکتا: بی‌همتا، یگانه؛ دختری خاص، ممتاز و خلاق.
نیک چهرنیک‌چهر: چهره نیک، دختری زیبا و مهربان.
نیک چهرهنیک‌چهره: شکلی لطیف‌تر، زنی خوش‌چهره و خوش‌رو.
نیکدختنیک‌دخت: دختر نیکو، زنی اصیل و شریف.
نیکرخنیک‌رخ: چهره‌ نیک، زنی آرام و خجسته‌رو.
نیکرونیک‌رو: زن خوش‌سیمای باطن و ظاهر.
نیکسانیک‌سا: نیک‌رفتار و باوقار؛ دختری لطیف و مهربان.
نیک سیمانیک‌سیما: زن نیکو‌رو و آراسته.
نیک شادنیک‌شاد: زنی خوشحال و پاک‌رفتار.
نیکنازنیک‌ناز: لطیف، زیبا و خوش‌رفتار.
نیکونیکو: خوب، دلنشین، شایسته.
نیکو زهرانیکو زهرا: فاطمه‌ای خوش‌نهاد و مهربان.
نیکوچهرنیکوچهر: زنی نیکو و زیباچهره.
نیکولقانیکولقا: دارای وقار و نیک‌منشی؛ زن متین و محترم.
نیکونازنیکوناز: زن خوش‌رفتار و دوست‌داشتنی.
نیکینیکی: نیکی، خوبی؛ زن مهربان، آرام و شایسته.
نیکیانیکیا: نیکی به‌صورت خاص و امروزی؛ زن خلاق و آرام.
نیکیتانیکیتا: فاتح و قهرمان (در زبان اسلاوی)؛ زنی قوی، مستقل و رهبر.
نیلنیل: نام رودی در آفریقا؛ زن آرام، عمیق و پرنفوذ.
نیلانیلا: نیلوفر آبی یا رنگ آبی تیره؛ زنی صبور، دل‌فروز و آرام‌دل.
نیلاننیلان: شکلی شاعرانه با آهنگ لطیف؛ دختری مهربان و متین.
نیلآینیل‌آی: چشم آبی در ترکی؛ زن دلربا و زیبا‌چهره.
نیلپرنیلپر: گلبرگ نیلوفر؛ زنی لطیف، نجیب و متعادل.
نیلدانیلدا: ترکیب نیل + دا؛ زنی آبی‌منش، ژرف و ملایم‌خو.
نیلرامنیلرام: آرام همچون نیل؛ دختری عمیق، متین و صبور.
نیلسانیلسا: زنی باوقار و دوست‌داشتنی، دارای آوایی لطیف و مدرن.
نیلسونیلسو: جاری چون نیل؛ زن روان، آزادمنش و آرامش‌بخش.
نیلفامنیلفام: به‌رنگ نیل؛ زن خوش‌رنگ، اصیل و هنرمند.
نیلگوننیلگون: به رنگ نیل؛ زن آرام، ملایم، دریادل و شاعرانه‌خو.
نیلونیلو: کوتاه‌شده نیلوفر؛ زن زیبا، دوست‌داشتنی و باوقار.
نیلوپرنیلوپر: گلبرگ نیلوفر؛ زنی لطیف، دل‌نواز و باطراوت.
نیلوفرنیلوفر: گلی آبی و آبی‌پرور؛ زن زیبا، پاک و آرام‌روح.
نیلینیلی: آبی‌رنگ، روشن‌فکر و لطیف.
نیلی یاسنیلی یاس: آبی چون نیلوفر، لطیف همچون یاس؛ زن مؤمن و نجیب.
نیلیانیلیا: شکلی مدرن از نیلی؛ دختری لطیف، آرام و معطر.
نیلیننیلین: رنگین، صمیمی و روشن‌دل.
نینانینا: در زبان‌های گوناگون به‌معنای لطیف، کوچک یا مادر؛ زنی دلنواز و ریشه‌دار.
نیوشانیوشا: شنونده؛ زنی دانا، شنوا، آرام و صبور.
واحدهواحده: یگانه، بی‌همتا؛ زن مستقل، با شأن و باعزت.
واحهواحه: نخلستان، سرزمین سرسبز در کویر؛ زن پناه‌دهنده، آرامش‌بخش و پربرکت.
وارانواران: باران در گویش گیلکی؛ زنی زنده‌دل، آرامش‌بخش و باطراوت.
وارشوارش: باران (مازندرانی)؛ زن لطیف، پاک‌دل و حیاتی.
والا دختوالادخت: دختر بلندمرتبه؛ زنی شریف، نجیب و باوقار.
والهواله: عاشق، شیدا؛ زن لطیف، خیال‌انگیز و رمانتیک.
والیهوالیه: سرپرست، حاکم؛ زنی باوقار و مقتدر.
وانیاوانیا: هدیه خدا؛ زن آرام، دلنشین و الهام‌بخش.
وتراوترا: برگرفته از فرهنگ کهن، به‌معنای روشنایی، پاکی.
وجیهوجیه: آبرومند، خوش‌چهره؛ زنی محترم، شریف و محبوب.
وجیههوجیهه: شکلی لطیف از وجیه؛ زن آراسته، دلنشین و متین.
وحیدهوحیده: تنها، یگانه؛ زن مستقل، اصیل و ممتاز.
وردگلوردگل: گل سرخ؛ زنی باطراوت، زیبا و باشکوه.
ورقاورقا: رنگ روشن، پرنده‌ای زیبا؛ زن لطیف، سبک‌بال و متعادل.
ورناورنا: سرزمین ایرانی و کهن؛ زنی اصیل، باشکوه و ریشه‌دار.
وستاوستا: نام کتاب مقدس زرتشتیان؛ زن دانا، متین و معنوی.
وسیمهوسیمه: خوش‌چهره، متناسب؛ زنی زیبا، آراسته و جذاب.
وصال زهراوصال‌زهرا: رسیدن به فاطمه؛ زنی معنوی، نجیب و عاشق اهل‌بیت.
وفاقوفاق: هماهنگی، صلح؛ زن صمیمی، متعادل و سازگار.
ولاولا: عشق، دوستی؛ زنی مهربان، صادق و وفادار.
ونداوندا: هدیه خدا (در برخی گویش‌ها)؛ زن لطیف و خوش‌نهاد.
ونوسونوس: الهه زیبایی در اساطیر یونانی؛ زن بسیار زیبا و دل‌فروز.
ونوساونوسا: شکلی لطیف و شاعرانه از ونوس؛ زن دل‌ربا و رؤیایی.
ونوشاونوشا: شکلی کردی از ونوش؛ زنی صمیمی، آرام و دلنشین.
ونوشهونوشه: گل بنفشه؛ زنی لطیف، متین و دوست‌داشتنی.
ویاناویانا: دارای بصیرت، درخشان و متفکر؛ زنی متعادل و پویا.
ویداویدا: دانایی، آگاهی؛ زن خردمند، روشن‌دل و باادراک.
ویسویس: معشوقه وفادار در شاهنامه؛ زنی عاشق، اصیل و اسطوره‌ای.
ویستاویستا: روشن، خلاق؛ زن آینده‌نگر، دقیق و متفکر.
ویسهویسه: از داستان ویس و رامین؛ زن وفادار، اصیل و عاشق‌پیشه.
ویشارویشار: درخشان و بینا؛ زنی آینده‌نگر و فعال.
ویشکاویشکا: برگرفته از واژه کردی؛ زنی لطیف، ساده‌دل و صادق.
ویناوینا: شنیدن (در سانسکریت) یا شکلی لطیف از نینا؛ زن دلنواز و متعادل.
وینهوینه: خانه دل یا رؤیا؛ زن صمیمی و خیال‌انگیز.
ویوناویونا: ترکیبی از ویس و نونا؛ زنی لطیف، عاشق و شاعرانه‌خو.
هاتفههاتفه: صداکننده، بانویی الهام‌بخش و رازآلود.
هاجرهاجر: مادر حضرت اسماعیل؛ زن شکیبا، مؤمن و فداکار.
هاجرههاجره: شکل مؤنث از هاجر؛ زن صبور و فروتن.
هادیههادیه: راهنما، هدایتگر؛ زن روشن‌فکر، دانا و صمیمی.
هالانهالان: نام کردی با بار آرامش؛ زن خنک‌دل و روشن‌روح.
هالههاله: دایره نور؛ زن معنوی، لطیف و مهربان.
هاناهانا: لطف خداوند؛ زن آرام، بخشنده و پراحساس.
هانههانه: شکلی لطیف‌تر از هانا؛ دختری دل‌نواز و آرام.
هانیاهانیا: بانویی بخشنده و لطیف‌خو.
هانیتاهانیتا: شکلی شاعرانه با آوایی ملایم؛ زن مهربان و امروزی.
هانیههانیه: خرسند، خوش‌اخلاق؛ زن دل‌نشین، مؤمن و آرام.
هانیهزهراهانیه‌زهرا: فاطمه‌ای خوش‌اخلاق، صمیمی و معنوی.
هایاهایا: زنی خجسته، متین و فروتن؛ شکلی نوساخته و خوش‌آهنگ.
هایدههایده: خوش‌آواز و محبوب؛ برگرفته از موسیقی ایرانی.
هبههبه: عطا، هدیه؛ زن بخشیده‌شده، مهربان و گرامی.
هجرتهجرت: مهاجرت معنوی؛ زن متحول، بیدار و پاک.
هدیهدی: هدایت؛ زن راهنما، مؤمن و روشن‌فکر.
هدیرهدیر: صدای آرام آب؛ زن آرام، صبور و درون‌گرا.
هدیلهدیل: صدای کبوتر؛ زن عاشق‌پیشه و لطیف‌رفتار.
هدیههدیه: بخشیده‌شده، زن خجسته و مهربان.
هدیه بانوهدیه‌بانو: بانوی عطا؛ زن بخشنده، متین و شریف.
هدیهزهراهدیه‌زهرا: فاطمه‌ای بخشنده و فروتن.
هرانوشهرانوش: نغمه مهر؛ زن روشن‌دل، آرام و هنرمند.
هستیهستی: وجود، بودن؛ زن با معنا، عمیق و شریف.
هستی زهراهستی‌زهرا: فاطمه‌ای عمیق و روشن‌دل.
هستی نازهستی‌ناز: وجودی نازنین؛ دختر باوقار، لطیف‌نهاد.
هستیاهستیا: نام الهه آتش در یونان؛ زن گرم، روشنگر و وفادار.
هستیدختهستی‌دخت: دختر وجود؛ زنی اصیل، متین و باشخصیت.
هلساهلسا: زنی امروزی، با طبع لطیف و آرام.
هلنهلن: درخشان، الهه زیبایی در اسطوره یونانی؛ زن روشن‌چهره و اصیل.
هلناهلنا: شکل اروپایی هلن؛ زن زیبا، باوقار و دل‌نواز.
هلنازهل‌ناز: زن نازنین با درخشش و لطافت.
هلیاهلیا: نور آفتاب؛ زن روشن‌دل، پرانرژی و امیدبخش.
هلیانههلیانه: ترکیب شاعرانه از هلیا؛ زن دلنشین، مؤثر و آرام‌خو.
هماهما: مرغ اسطوره‌ای خوشبختی؛ زن بلندمرتبه، بخت‌یار و نجیب.
همادختهما‌دخت: دختر هما؛ زنی اصیل، شاد و باوقار.
همادیسهما‌دیس: مانند هما، باشکوه و خاص.
همتاهمتا: همانند، یگانه؛ زن منحصربه‌فرد، خجسته و ممتاز.
همدمهمدم: همراه، همدل؛ زنی صمیمی، وفادار و آرام‌بخش.
همرازهمراز: شریک راز؛ زن صادق، قابل اعتماد و باوفا.
همراههمراه: پشتیبان، زن صمیمی، متعهد و فداکار.
همیلاهمیلا: شکلی لطیف و امروزی، با طبعی آرام و صمیمی.
هناهنا: گیاه حنا؛ زن آراسته، اصیل و شیرین‌خو.
هنردختهنردخت: دختر هنر؛ زن خلاق، ظریف‌سلیقه و فرهیخته.
هنگامههنگامه: غوغا، شکوه؛ زن تأثیرگذار، پرانرژی و باشکوه.
هنیاهنیا: شکلی شاعرانه با طبع لطیف و آرام.
هوپندهوپند: دانا، خردمند؛ زن فکور، متین و آینده‌نگر.
هوتساهوتسا: زنی سرشار از روشنایی، حکمت و نجابت.
هوچهرهوچهر: چهره درخشان؛ زن زیبا و اصیل.
هوداهودا: هدایت، روشنی؛ زن صادق، نجیب و متفکر.
هوراهورا: درخشان، روشن؛ زن نورانی، گرم و باجذبه.
هورانهوران: خورشیدها؛ زن باشکوه، پرنور و ریشه‌دار.
هورآساهورآسا: مانند خورشید؛ زن گرم، روشنگر و صبور.
هورخشهورخش: درخشش خورشید؛ زن پرتوافکن و تابناک.
هوردختهوردخت: دختر خورشید؛ زن اصیل، پرانرژی و دلنشین.
هورساهورسا: روشن، طلایی؛ زن امیدبخش و تأثیرگذار.
هورسانهورسان: درخشان مانند خورشید؛ زن گرم، باشکوه و شیرین‌رفتار.
هورشیدهورشید: شکل کردی و شاعرانه از خورشید؛ زن درخشان و باوقار.
هورمهرهورمهر: خورشید مهر؛ زن نورانی، صلح‌جو و شریف.
هوروشهوروش: تابان، زنی لطیف و دل‌فروز.
هوریهوری: زن بهشتی، دل‌نواز و روحانی‌خو.
هوریاهوریا: زن بهشتی، زیبا و لطیف‌نهاد.
هورینهورین: نورانی، باشکوه؛ زن درخشان و آرام‌روح.
هوزانهوزان: شکوفه‌ریز، شاعرانه؛ زن دلنواز، عاشق و ملایم.
هوفریاهوفریا: زنی روحانی، بلندمرتبه و اصیل.
هوگلهوگل: گل بهشتی؛ زنی لطیف، صبور و محبوب.
هونازهوناز: نازنین و اصیل؛ زن شریف، نجیب و دل‌نواز.
هونامیکهونامیک: ساختاری کردی یا آمیخته، نماد زن اصیل و آرام‌منش.
هونیاهونیا: شکلی لطیف با طبع شیرین، زن دلنشین و آرام‌رفتار.
هیامهیام: عشق سوزان؛ زن شیدا، دل‌باخته و پرجذبه.
هیدیهیدی: شکلی مدرن با آوای نرم؛ زنی دل‌نواز و گرم‌خو.
هیدیکاهیدیکا: نامی امروزی و خوش‌آهنگ با طبعی لطیف.
هیروهیرو: زن شجاع و قهرمان در اسطوره یونان؛ زن وفادار، فداکار و نجیب.
هیریهیری: آراسته و متین؛ زنی متعادل و شریف.
هیفاهیفا: زیبا، دلربا؛ زنی جذاب، مهربان و صمیمی.
هیلاهیلا: هاله نور، زن آرام، متفکر و فروتن.
هیلداهیلدا: جنگجوی زن، در زبان آلمانی؛ زنی شجاع، خردمند و متین.
هیواهیوا: امید؛ زن امیدوار، آینده‌نگر و شاددل.
یادیاد: خاطره، یادآور؛ زنی ماندگار، مؤثر و اصیل.
یادمهریادمهر: مهر ماندگار؛ زن وفادار، عمیق و دل‌نواز.
یاردایاردا: یاری‌دهنده؛ زن همراه، وفادار و صمیمی.
یاردختیاردخت: دختر یار؛ زنی باعاطفه، وفادار و خوش‌منش.
یارنازیارناز: ناز یار؛ زنی دل‌نشین، دوست‌داشتنی و مهربان.
یازیاز: گل یاس در برخی گویش‌ها یا عدد ۱۱ به ترکی؛ زنی لطیف و آرام‌نهاد.
یازگلیازگل: گل یاز؛ زن لطیف، دلنواز و صمیمی.
یاسیاس: گل معطر و سفید؛ زنی پاک‌سرشت، نجیب و آرام.
یاس آفرینیاس‌آفرین: پدیدآورنده یاس؛ زنی لطیف‌دل، مؤمن و مهرورز.
یاس بانویاس‌بانو: بانویی همچون یاس؛ زن نجیب، مهربان و اصیل.
یاس رخیاس‌رخ: چهره‌مانند یاس؛ زن زیبا، آرام و دل‌فروز.
یاس زهرایاس‌زهرا: فاطمه‌ای به لطافت یاس؛ دختری نجیب، معنوی و آرام.
یاسفاطمهیاس‌فاطمه: فاطمه‌ای یاس‌گون؛ زن پاک، فروتن و آرام‌منش.
یاسگلیاس‌گل: گل یاس؛ زنی لطیف، آرام‌دل و صمیمی.
یاسمنیاسمن: گلی خوشبو؛ زن دل‌نواز، لطیف و شاد.
یاسمن دختیاسمن‌دخت: دختر گل یاس؛ زنی نازنین، صبور و شیرین‌رفتار.
یاسمن زهرایاسمن‌زهرا: فاطمه‌ای به لطافت گل یاس؛ زن معنوی، نجیب و محبوب.
یاسمن زینبیاسمن‌زینب: زینبِ یاس‌گون؛ زن صبور، شریف و دین‌مدار.
یاسمن فاطمهیاسمن‌فاطمه: فاطمه‌ای معطر به یاس؛ زن مؤمن، باوقار و آرام.
یاسمینیاسمین: شکلی فرانسوی از یاسمن؛ زن لطیف، محبوب و مهربان.
یاسمین رقیهیاسمین‌رقیه: رقیه‌ای لطیف‌نهاد و نجیب.
یاسمین زهرهیاسمین‌زهره: زهره‌ای به‌ لطافت گل یاسمین؛ زن زیبا و باشکوه.
یاسمین طاهرهیاسمین‌طاهره: طاهره‌ای لطیف، معطر و معنوی.
یاسمین معصومهیاسمین‌معصومه: معصومه‌ای لطیف، مؤمن و دلنشین.
یاسمین نرگسیاسمین‌نرگس: نرگسِ یاس‌گون؛ زن روشن‌رو و لطیف‌رفتار.
یاسمینایاسمینا: شکلی لطیف‌تر و مدرن از یاسمین؛ زن خوش‌بو و مؤثر.
یاسمینهیاسمینه: شکلی لطیف و شاعرانه از یاسمین؛ زن صبور و متین.
یاسنازیاس‌ناز: ناز یاس؛ زن شیرین، لطیف و آرام‌منش.
یاسینایاسینا: ترکیب یاس و نینا؛ زن لطیف، مهربان و روشن‌دل.
یاشگینیاشگین: برگرفته از ترکی؛ زنی زنده‌دل، پرانرژی و ریشه‌دار.
یاشیلیاشیل: به معنی سبز در ترکی؛ زن آرام، زنده و نوآفرین.
یاقوتیاقوت: سنگ قیمتی قرمز؛ زن درخشان، باارزش و اصیل.
یامین دختیامین‌دخت: دختر امن و آرامش؛ زن مطمئن، وفادار و مهربان.
یانایانا: هدیه خدا، لطیف‌خو و فروتن.
یاناریانار: آتشین، درخشان؛ زن پرشور، باشکوه و باطراوت.
یانیکیانیک: دوست‌داشتنی، عزیز؛ زن صمیمی، مهربان و دلنشین.
یزداندختیزدان‌دخت: دختر خدا؛ زن متین، شریف و دین‌دار.
یسرایسرا: آسانی، گشایش؛ زن مثبت، آرام و دل‌فروز.
یسنایسنا: نیایش، پرستش در اوستا؛ زن معنوی، شریف و روشن‌دل.
یسنامهریسنامهر: مهرِ نیایش؛ زن عارف‌منش و عاشق‌دل.
یشمایشما: به‌معنای زندگی در برخی گویش‌ها؛ زن پرانرژی و زنده‌روح.
یکتایکتا: بی‌همتا، منحصر به‌فرد؛ زن مستقل، خاص و روشن.
یکتا بانویکتا‌ بانو: بانوی بی‌همتا؛ زن اصیل، متین و باجذبه.
یکتا زهرایکتا‌ زهرا: فاطمه‌ای یگانه، متین و نورانی.
یکتا مهریکتا‌ مهر: مهرِ بی‌نظیر؛ زن عاشق، وفادار و اصیل.
یکتافاطمهیکتا‌ فاطمه: فاطمه‌ای بی‌همتا؛ زن برجسته، شریف و نجیب.
یگانهیگانه: بی‌نظیر، خاص؛ زن با شأن، متین و خلاق.
یگانه کوثریگانه‌کوثر: کوثری بی‌همتا؛ زن مؤمن، روشن‌دل و عمیق.
یگانه هستییگانه‌هستی: هستی یگانه؛ زن معناگرا، مستقل و پرعاطفه.
یگانه زهرایگانه‌زهرا: فاطمه‌ای یکتاست؛ زن شریف، نجیب و مؤمن.
یگانه فاطمهیگانه‌فاطمه: فاطمه‌ای بی‌همتا؛ زن مؤمن، فروتن و عزیز.
یلدایلدا: بلندترین شب سال؛ زن گرم، نجیب و رازآلود.
یمنایمنا: سمت راست، برکت؛ زن مبارک، شریف و نیک‌بخت.
یوکابدیوکابد: مادر حضرت موسی؛ زن مؤمن، فداکار و اصیل‌منش.
4.6/5 - (75 امتیاز)

29 دیدگاه

  1. سلام
    با جستجو در سایت ثبت احوال متوجه این مطلب می شوید که نام آرتا در حال حاضر منحصرا جهت پسر ها ثبت می گردد و برای دخترها ارتا دخت مصوب گردیده ،لطفا جهت بروز رسانی نام های دخترانه تصحیح بفرمایید تا مخاطب دچار اشتباه به واسطه مطلب منتشره در سایت شما نگردد.

    موافقم 1
    مخالفم 1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا