انشا

انشا در مورد یک روز به یادماندنی

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد یک روز به یادماندنی برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

تبلیغات

⭐انشا اول در مورد یک روز به یادماندنی⭐

مقدمه

روز به یادماندنی من روزی بود که با خانواده‌ام به باغ وحش رفتیم. من خیلی هیجان زده بودم، چون می‌خواستم حیوانات مختلف را ببینم و با آن‌ها آشنا شوم. از صبح که بیدار شدم، دلم می‌خواست زودتر به باغ وحش برویم.

بدنه

وقتی به باغ وحش رسیدیم، خیلی شلوغ بود و صدای بچه‌ها و حیوانات در همه‌جا می‌پیچید. اولین حیوانی که دیدم، یک فیل بزرگ و خاکستری بود. او با گوش‌های بزرگش خیلی باحاله! بعد به سمت قفس شیرها رفتیم. شیرها خواب بودند و من فکر کردم که چقدر خوابشان شیرین است!

سپس به قسمتی رفتیم که پرنده‌ها در قفس‌های رنگارنگ بودند. پرنده‌های رنگی مثل طوطی و قناری خیلی زیبا بودند و صدای آوازشان دلنشین بود. من حتی توانستم یکی از آن‌ها را از نزدیک ببینم و این تجربه خیلی هیجان‌انگیز بود.

بعد از اینکه تمام حیوانات را دیدیم، به یک کافه کوچک رفتیم و بستنی خوشمزه‌ای خوردیم. بستنی‌ام طعم توت‌فرنگی داشت و خیلی خوشمزه بود. آن روز، من با خانواده‌ام خندیدیم و بازی کردیم و لحظات خوبی را کنار هم سپری کردیم.

تبلیغات

نتیجه

وقتی به خانه برگشتیم، احساس شادی و خوشحالی می‌کردم. آن روز برای من خیلی خاص و به یادماندنی بود، چون توانستم با خانواده‌ام لحظات خوبی را سپری کنم و حیوانات جدیدی را ببینم. امیدوارم این روز را همیشه به یاد داشته باشم و باز هم به باغ وحش بروم!

⭐انشا دوم در مورد یک روز به یادماندنی⭐

مقدمه:
همه ما در زندگی روزمره خود روزهایی را تجربه می کنیم که برای همیشه در ذهن ما ماندگار می شوند. این روزها می توانند روزها پر از شادی و خوشی باشند یا روزهای پر از غم و اندوه. اما هر کدام به نوعی در زندگی ما تأثیر می گذارند و به ما یادآوری می کنند که زندگی چقدر ارزشمند است.

بدنه:
من هم یک روز به یادماندنی در زندگی خود دارم که هرگز آن را فراموش نمی کنم. این روز زمانی بود که برای اولین بار به کوه رفتم. من همیشه عاشق طبیعت بودم و آرزو داشتم که یک روز به کوه بروم. بالاخره این آرزوی من برآورده شد و من توانستم به همراه خانواده ام به کوه برویم.

صبح زود از خواب بیدار شدیم و راه افتادیم. هوا کمی سرد بود، اما من خیلی هیجان زده بودم. هر چه جلوتر می رفتیم، کوه بزرگ و بزرگتر می شد. بعد از چند ساعت پیاده روی، به بالای کوه رسیدیم. مناظری که از بالای کوه می دیدم، باورنکردنی بود. همه جا را برف پوشانده بود و درختان مانند عروسک های سفیدی ایستاده بودند.

من و خانواده ام ساعت ها در بالای کوه نشستیم و از مناظر لذت بردیم. آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. من احساس می کردم که به یک دنیای جدید وارد شده ام.

تبلیغات

نتیجه:
این روز به یادماندنی به من یادآوری کرد که زندگی چقدر زیبا است. من از این که این روز را تجربه کردم، بسیار سپاسگزارم.

⭐انشا سوم در مورد یک روز به یادماندنی⭐

مقدمه:
یکی از روزهای به یادماندنی زندگی من، روزی بود که یک روز برفی داشتیم. آن روز هوا خیلی سرد بود و برف به شدت می بارید. من از خواب بیدار شدم و با دیدن برف سفیدی که همه جا را پوشانده بود، خیلی خوشحال شدم.

بدنه:
سریع از جا بلند شدم و به سمت پنجره رفتم. برف به قدری زیاد بود که روی درختان و ماشین ها نشسته بود. من از پنجره بیرون را نگاه کردم و از دیدن این منظره زیبا لذت بردم.

بعد از کمی استراحت، لباس های گرمم را پوشیدم و به بیرون رفتم. برف روی زمین نرم و لطیف بود. من با پای برهنه روی برف راه می رفتم و لذت می بردم.

با دوستانم به پارک رفتیم. ما با هم آدم برفی درست کردیم و در برف بازی کردیم. آن روز به ما خیلی خوش گذشتی و لحظات فراموش نشدنی را تجربه کردیم.

تبلیغات

نتیجه:
روزهای به یادماندنی در زندگی ما بسیار مهم هستند. این روزها به ما یادآوری می کنند که زندگی چقدر ارزشمند است و باید از آن لذت ببریم. ما باید قدردان این روزهای زیبا باشیم و آنها را در قلب خود نگه داریم.

⭐انشا سوم در مورد یک روز به یادماندنی⭐

مقدمه:
ما در زندگی مان روزهای مختلفی داریم، برخی معمولی و برخی خاص. روزهایی هم هستند که برای همیشه در خاطرات ما حک می شوند. به همین ترتیب، من هم یک روز به یاد ماندنی از زندگی ام دارم که برایم بسیار عزیز است. خاطرات این روز در قلب من حک شده و تا ابد باقی خواهد ماند.

دهمین سال تولد من، به یاد ماندنی ترین روز زندگی من بود. روزی بود که هرگز نمی توانم آن را فراموش کنم و آن را بهترین روز تولدم می دانم. آن روز مثل هر روز عادی دیگری شروع شد. با این حال، در ادامه روز، اتفاقات هیجان انگیز شروع به رخ دادن کردند.

روز تولدم خیلی زود از خواب بیدار شدم چون مجبور بودم برای مدرسه لباس راحتی بپوشم. روز قبل تمام آب نبات هایم آماده بود که در کلاس پخش کنم.

مادرم صبحانه مورد علاقه ام را آماده کرد و برای ناهار هم یک شکلات تخته ای بزرگ به من داد. من به مدرسه رفتم و تمام کلاس برای من آواز خواندند و به من تبریک گفتند. نوبت پخش شیرینی شد.

تبلیغات

من و بهترین دوستم برای پخش تافی (نوعی شیرینی) نزد همه معلمان رفتیم. علاوه بر این، این احساس برای من باورنکردنی بود. دوستانم همگی برای من آواز می خواندند و مشتاق بودند که بعد از ظهر به جشن تولد من بیایند.

تولد در مدرسه به یاد ماندنی بود اما جشن تولد در خانه، آن روز را بیشتر به یاد ماندنی کرد. همچنین مادرم همه دوستان مدرسه من را به مهمانی دعوت کرد.

هدایای زیادی دریافت کردم و بازی های زیادی انجام دادیم. ما بازی هایی مانند صندلی بازی، گرگم به هوا، مسابقه تخم مرغ و قاشق و غیره بازی کردیم.

نکته مهم جشن تولد من قطعا کیک تولد بزرگ من بود. از آنجایی که من عاشق ابرقهرمانان هستم، مادرم کیک را با تم ابرقهرمانی سفارش داده بود. خیلی هم خوشمزه بود و با طعم مورد علاقه من.

آن روز زمان زیادی را با خانواده و دوستانم گذراندم. همه آن روز خوشحال بودند و با لبخندی بزرگ به صورتشان به خانه برگشتند.

تبلیغات

نتیجه:
بنابراین دهمین سال تولد من خاطره انگیزترین روز زندگی من است. آن روز خاطرات خوش زیادی برایم به ارمغان آورده است که برای همیشه با من خواهد ماند. آن روز به من احساس خوشبختی و خوش شانسی می دهد که همه آن چیزها را در زندگی ام دارم.

4.4/5 - (48 امتیاز)

منبع
toppr

نوشته های مشابه

‫3 دیدگاه ها

  1. عالی همونی که میخواستم 👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍💖💖💖💖

    موافقم 15
    مخالفم 10

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا