انشا

انشا در مورد اگر من یک گل بودم

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد اگر من یک گل بودم با مقدمه، بدنه و نتیجه برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا اول در مورد اگر من یک گل بودم⭐

مقدمه:
 اگر من یک گل بودم، یک گل آفتابگردان بودم که با صورت چرخان به سمت خورشید و درخشش گرم آن قد بلند می ایستادم. من از خود شادی و انرژی مثبت را پخش می کردم و به همه کسانی که به من نگاه می کردند شادی می بخشم.

بدنه:
در حالی که باد به آرامی از میان برگ های سبز و گلبرگ های طلایی ام می وزد، در هماهنگی با آن تاب می خوردم و حسی از آرامش را به محیط اطراف می بخشیدم. در دنیای خیالی خود به عنوان یک گل، توانایی منحصر به فردی برای برقراری ارتباط با سایر گیاهان و حیوانات دارم و ارتباط عمیقی با طبیعت ایجاد می کردم.

به عنوان یک گل آفتابگردان، هدف من آوردن زیبایی و امید به زندگی دیگران است. من قد بلند و سربلند به عنوان نمادی از قدرت و انعطاف پذیری می ایستادم. روحیه آفتابی من به کسانی که با چالش ها روبرو هستند الهام بخش می شود که استقامت کنند و شجاعت غلبه بر موانع را پیدا کنند. از طریق رنگ های پر جنب و جوش و ظاهر زیبای خود، به مردم یادآوری می کنم که منحصر به فرد باشند و در جهان درخشان بدرخشند.

من در باغ زندگی، چراغی برای مثبت اندیشی خواهم بود. حضور من روحیه را بالا می برد و حس آرامش را گسترش می دهد. زنبورها و پروانه‌ها به سمت من کشیده می‌شوند و به دنبال شهد هستند. من پناهگاه امنی برای حشرات کوچک فراهم می کنم و به آنها پناه و خوراک تغذیه می کنم.

گلبرگ های گل من به عنوان یک سکوی فرود برای موجودات بالدار عمل می کند و به آنها اجازه می دهد در پروازهای زیاد خود مکانی برای استراحت و تجدید قوا داشته باشند.

نتیجه:
 من همچنین نماد رشد و تحول خواهم بود. من از دانه‌ای ریز که در زمین دفن شده بود، به شکل یک جوانه کوچک بیرون می‌آمدم و به نور خورشید می‌رسیدم. با گذشت زمان، قد بلندتر و قوی تر می شدم و برگ هایم را به سمت آسمان ها دراز می کردم. مراحل زندگی من به مردم یادآوری می کند که رشد نیاز به صبر و انعطاف پذیری دارد، همانطور که یک گل آفتابگردان به زمان نیاز دارد تا به پتانسیل کامل خود شکوفا شود.

⭐انشا دوم در مورد اگر من یک گل بودم⭐

مقدمه:
 اگر من یک گل بودم، در یک باغ پر از رنگ‌های زندگی قرار می‌گرفتم. همه انواع گل‌ها در اطرافم وجود داشته و با هم رقص می‌کردیم. من با بوی خوشم و با رنگ‌های زیبایم، انسان‌ها را شاد می‌کردم.

بدنه:
صبح‌ها، با نور خورشید، برگ‌هایم را باز می‌کردم و آماده می‌شدم تا به دیدار جهان بروم. دوست داشتم به عنوان گل همیشه اولین چیزی که صبح به دیدارم می آید بچه‌ها باشند. آنها با لبخندی بر لبان، به من نزدیک می‌شدند و برای دیدن رنگ‌ها و بوی خوشم اشتیاق نشان می دادند.

در طول روز، آفتاب مرا تغذیه می‌کرد و انرژی می داد. من با شادی در برابر باد آهسته حرکت می‌کردم و احساس آرامش می نمودم. آب باران همیشه دوستم داشت و با هر قطره از آن، زندگیم را تازه می‌کردم.

در شب، زمانی بود که برگ‌هایم را می‌بستم و به خواب می‌رفتم. در آغوش تاریک شب، به خواب می‌رفتم و در رویاهایم، به دنیایی دیگر سفر می‌کردم. من در رویاهایم، با کل جهان ارتباط برقرار می‌کردم و با همه موجودات زندگی می‌کردم.

اگر من یک گل بودم، برای هر کسی که من را می‌بیند، شادی و آرامش می‌آوردم. من با رنگ‌هایم و بوی خوشم، جهان را زیباتر می‌کردم و به هر کسی که به من نگاه می‌کرد، احساس زندگی می‌دادم. اما اگر من یک گل باشم، زود خواهم مرد، رنگ‌هایم را از دست خواهم داد و برگ‌هایم خشک و پژمرده خواهند شد اما هرگز فراموش نخواهم شد، زیرا خاطراتی از من در ذهن‌ها باقی خواهد ماند.

نتیجه:
 پس اگر من یک گل بودم، بهترین خاطره‌ها را در دل‌ها به جا خواهم گذاشت و همیشه در کنار من شادی و آرامش خواهد بود و به نظر من هدف از آفرینش گل ها از طرف خدا ایجاد خاطره های زیبا در ذهن همه موجودات است.

4.4/5 - (12 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا