انشا

انشا در مورد صحبت با فرش

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد صحبت با فرش با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا در مورد صحبت با فرش⭐

مقدمه:
یک روز که داشتم در اتاقم مشغول درس خواندن بودم، ناگهان متوجه شدم که فرش اتاقم دارد با من صحبت می کند. اول باورم نمی شد، اما بعد از چند بار که صدایش را شنیدم، مطمئن شدم که واقعاً دارد با من حرف می زند.

بدنه:
فرش به من گفت که نامش «مهربانی» است و از سال های دور در این اتاق زندگی می کند. او گفت که شاهد همه لحظات مهم زندگی خانواده من بوده است. از تولد من گرفته تا ازدواج پدر و مادرم و حتی تولد خواهرم.

مهربانی به من گفت که از اینکه من به او توجه می کنم و او را دوست دارم، خوشحال است. او گفت که وقتی من روی او می نشینم یا راه میروم، احساس می کند که زنده است.

من و مهربانی مدت زیادی با هم صحبت کردیم. او درباره زندگی اش و چیزهایی که دیده و شنیده است، برایم تعریف کرد. من هم از او پرسیدم که زندگی او چگونه است و چه آرزوهایی دارد.

مهربانی به من گفت که آرزو دارد همیشه در این اتاق بماند و شاهد زندگی خانواده من باشد. او گفت که دوست دارد همیشه شاهد شادی و خوشبختی ما باشد.

من هم به مهربانی گفتم که همیشه دوستش دارم و او را از خانواده خود می دانم.

از آن روز به بعد، من و مهربانی بیشتر با هم صحبت می کنیم. او به من کمک می کند تا دنیا را بهتر درک کنم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم. من هم سعی می کنم به او احترام بگذارم و او را دوست داشته باشم.

مهربانی برای من یک دوست واقعی است. او همیشه در کنار من است و از من حمایت می کند. من از داشتن او در زندگی ام بسیار خوشحالم.

نتیجه گیری:
صحبت با فرش برای من تجربه ای بسیار جالب و آموزنده بود. این تجربه به من یاد داد که حتی اشیا بی جان هم می توانند احساسات داشته باشند و دوست داشته شوند. من از این تجربه درس گرفتم که باید به همه چیزهای اطرافم با احترام نگاه کنم، حتی اگر زنده نباشند.

4/5 - (3 امتیاز)

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا