انشا

انشا در مورد قصه های مادربزرگ

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد قصه های مادربزرگ با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا اول در مورد قصه های مادربزرگ⭐

مقدمه:
یکی از خاطرات شیرین دوران کودکی من، شنیدن قصه های مادربزرگم بود. مادربزرگم همیشه بعد از ظهرها که از مدرسه می آمدم، برایم قصه می گفت. قصه هایش از هر نوعی بود؛ از قصه های پریان و حیوانات گرفته تا قصه های تاریخی و مذهبی.

بدنه:
مادرم بزرگم صدای بسیار زیبایی داشت. وقتی برایم قصه می گفت، انگار که دنیای دیگری را می دیدم. قصه هایش مرا به سرزمین های دور و دراز می بردند و با شخصیت های مختلف آشنا می کردند.

یکی از قصه های مورد علاقه من، قصه «روباه و گرگ» بود. در این قصه، روباه با ترفندی گرگ را فریب می دهد و از دست او نجات می یابد. این قصه به من یاد داد که همیشه باید باهوش باشم و از هوش خود برای مقابله با مشکلات استفاده کنم.

مادرم بزرگم قصه های زیادی برایم گفت. هر کدام از این قصه ها درس و نکته ای برای من داشت. قصه های او مرا با دنیای اطراف آشنا می کرد و به من کمک می کرد تا انسان بهتری باشم.

من همیشه از شنیدن قصه های مادربزرگم لذت می بردم. این قصه ها برای من یک دنیای جدیدی را به ارمغان آوردند و خاطرات شیرینی را برایم رقم زدند.

نتیجه:
من همیشه از مادربزرگم برای قصه هایش سپاسگزارم. او با قصه هایش، دنیای کودکی من را زیباتر کرد.

⭐انشا دوم در مورد قصه های مادربزرگ⭐

مقدمه:
قصه های مادربزرگ، دنیایی از شگفتی و رمز و راز است. دنیایی که پر از موجودات افسانه ای، حیوانات سخنگو، و اتفاقات باورنکردنی است. قصه های مادربزرگ، ما را به سفری به دنیای خیال می برند و به ما می آموزند که خوب باشیم، مهربان باشیم، و همیشه به دنبال رویاهایمان باشیم.

بدنه:
من همیشه عاشق شنیدن قصه های مادربزرگم بودم. او قصه های زیادی می دانست، از قصه های قدیمی ایرانی گرفته تا قصه های جدید کودکانه. مادربزرگم همیشه با صدایی گرم و شیرین قصه ها را برایم تعریف می کرد و من با دقت به حرف هایش گوش می دادم.

یکی از قصه های مورد علاقه من، قصه «خاله سوسکه» بود. در این قصه، خاله سوسکه به خانه مورچه ها می رود تا برای زمستان آذوقه جمع کند. اما مورچه ها از خاله سوسکه می ترسند و او را بیرون می کنند. خاله سوسکه با ناراحتی به خانه برمی گردد، اما در راه با پشه ای آشنا می شود. پشه به خاله سوسکه کمک می کند تا آذوقه جمع کند و خاله سوسکه با خوشحالی زمستان را می گذراند.

قصه های مادربزرگ، نه تنها سرگرم کننده بودند، بلکه به من چیزهای زیادی هم یاد دادند. یاد گرفتم که نباید از کسی بترسم، حتی اگر آن شخص ظاهری ترسناک داشته باشد. یاد گرفتم که همیشه باید به دیگران کمک کنم، حتی اگر آنها از من کمک نخواهند. و یاد گرفتم که همیشه باید به رویاهایم پایبند بمانم، حتی اگر رسیدن به آنها سخت باشد.

قصه های مادربزرگ، یکی از بهترین خاطرات دوران کودکی من هستند. آنها بخشی از زندگی من هستند و همیشه در قلبم زنده خواهند ماند.

نتیجه گیری:
قصه های مادربزرگ، گنجینه ای ارزشمند هستند. آنها ما را با دنیای خیال آشنا می کنند و به ما می آموزند که چگونه زندگی کنیم. اگر هنوز مادربزرگ دارید، حتماً قصه های او را گوش کنید. شاید قصه های او، زندگی شما را تغییر دهند.

به این مطلب امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا