انشا در مورد گدا با مقدمه و نتیجه
در این مطلب، انشا در مورد گدا با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
⭐انشا در مورد گدا⭐
مقدمه:
در گوشهای از خیابان، در میان انبوه رهگذران، گدایی نشسته بود. چهره آفتابسوخته و لباسهای مندرسش، حکایت از زندگی سخت و طاقتفرسای او داشت. چشمانش غمگین و پر از التماس بود، گویی از رهگذران تقاضای کمک میکرد.
بدنه:
در حالی که از کنار او عبور میکردم، به فکر فرو رفتم. چه چیزی باعث شده بود که این انسان به چنین وضعیتی دچار شود؟ آیا او شغل و خانوادهای نداشت؟ آیا جامعه او را طرد کرده بود؟
به یاد داستانی افتادم که در مورد یک گدا خوانده بودم. در آن داستان، گدا در واقع یک انسان ثروتمند بود که برای آزمایش انسانها، خود را به شکل گدا درآورده بود. او میخواست ببیند که آیا مردم به او کمک میکنند یا نه.
با خود فکر کردم که اگر این گدا هم مثل آن داستان، یک انسان ثروتمند باشد چه؟ اگر او فقط برای امتحان کردن من، خود را به این شکل درآورده باشد چه؟
اما این افکار فقط برای چند لحظه در ذهنم ماند. به خودم گفتم که حتی اگر این گدا یک انسان ثروتمند باشد، باز هم نیاز به کمک دارد. هیچ انسانی نباید در چنین شرایط سختی زندگی کند.
دستم را در جیبم کردم و چند سکه به او دادم. گدا با لبخندی غمگین، سکهها را در دست گرفت و از من تشکر کرد.
در حالی که از او دور میشدم، به این فکر میکردم که چه کارهای دیگری میتوانم برای کمک به او انجام دهم. شاید میتوانستم برای او شغلی پیدا کنم یا او را به یک مرکز نگهداری از بیخانمانها معرفی کنم.
به هر حال، مهمترین چیز این بود که به او کمک کنم تا از این وضعیت سخت نجات پیدا کند.
نتیجه:
در پایان انشا میخواهم بگویم که گدایی یک معضل اجتماعی است که باید برای حل آن چارهای اندیشید. همه ما باید در حد توان خود به گدایان کمک کنیم تا آنها بتوانند زندگی بهتری داشته باشند.