انشا

انشا در مورد گفتگو با یک گل پژمرده با مقدمه و نتیجه

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد گفتگو با یک گل پژمرده با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا در مورد گفتگو با یک گل پژمرده⭐

روزی در باغی زیبا قدم می زدم که چشمم به گل پژمرده ای افتاد. گل از زیبایی و طراوت سابق خود خبری نداشت. برگ هایش زرد و خشک شده بودند و گلبرگ هایش ریخته بودند.

کنار گل نشستم و با او به گفتگو پرداختم.

-ای گل پژمرده، چه شده که این گونه پژمرده شده ای؟
گل با صدایی گرفته گفت:

+از بی توجهی انسان ها خسته شده ام.

-چه می گویی؟

+انسان ها مرا کاشتند و از من مراقبت کردند، اما وقتی که دیگر زیبایی سابق را نداشتم، مرا فراموش کردند.

-مگر زیبایی فقط در ظاهر است؟

+برای انسان ها همین طور است. آنها فقط زیبایی ظاهری را می بینند و به زیبایی درونی اهمیتی نمی دهند.

-اما من زیبایی درونی تو را می بینم.

+تو؟

-بله، من.

+چگونه؟

-من با قلبم می بینم.

+قلبت؟

-بله، قلبم.

+قلبت چگونه می بیند؟

-قلبم زیبایی را در درون تو می بیند. قلبم می بیند که تو هنوز هم روحی زنده داری و می توانی زیبایی را در جهان ببینی.

گل پژمرده با شنیدن سخنان من لبخندی بر لب آورد.

+متشکرم که به من اهمیت دادی.

-خواهش می کنم.

از کنار گل برخاستم و به راه خود ادامه دادم. اما سخنان گل پژمرده در ذهنم باقی ماند.

فهمیدم که زیبایی فقط در ظاهر نیست. زیبایی درونی نیز مهم است. زیبایی درونی همان چیزی است که قلب ما می بیند.

4/5 - (1 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا