معنی ضرب المثل مار در آستین پروردن
مفهوم ضرب المثل مار در آستین پروردن
مار در آستین پروردن یک ضرب المثل است که در بسیاری از فرهنگها و زبانها استفاده میشود. این ضرب المثل بیانگر وجود یک تهدید یا مشکل پنهان درون یک موقعیت یا رابطه است که ممکن است در ابتدا قابل تشخیص نباشد. مانند ماری که در آستین شخصی پنهان شده و در هر لحظه ممکن است ناگهان حمله کند.
در این ضرب المثل، مار نماد ناخوشایندی، خطر یا مشکلی است که در زندگی یا موقعیتی وجود دارد و به نظر میرسد که در ابتدا نمیتوان آن را تشخیص داد. آستین هم نماد محیط یا رابطهای است که فرد در آن قرار دارد و میتواند شامل روابط اجتماعی، کاری، خانوادگی و غیره باشد.
استفاده از این ضرب المثل به منظور ارائه هشدار، پیام یا نصیحتی است که فرد را به دقت و آگاهی از مخاطرات پنهان در موقعیت یا رابطهای تشویق میکند. با این کار، فرد متقابل مورد هشدار قرار میگیرد که در هر لحظه میتواند با مشکلات و خطراتی مواجه شود که در ابتدا آن را تشخیص نمیدهد.
داستان ضرب المثل مار در آستین پروردن
در داستانی که در یکی از روزهای خدا روایت میشود، یک چوپان در جستجوی زمین سبز برای گوسفندانش به جنگلی میرود. او متوجه میشود که جنگل در آتش است و یک مار هم در میان آتش گیر کرده است. چوپان تصمیم میگیرد که مار را از آتش نجات دهد و او را در توبرهای قرار میدهد و از آتش رد میکند. اما به محض اینکه مار کمی جان میگیرد، سر از توبره بیرون میآورد و میگوید که میخواهد چوپان را نیش بزند.
چوپان به مار میگوید که از دو موجود دیگر هم درستی یا نادرستی کار او را بپرسد و اگر آنها هم تأیید کنند، او را نیش بزند. مار قبول میکند و همراه با چوپان به سمت جوی آبی میروند. چوپان از آب میپرسد که آیا سزای نیکی بدی است و آب میگوید که بدی است زیرا انسانها با آب جوی ها زراعت میکنند و سپس آب را برای خوردن میبرند و دست و روی خود را میشویند و بعد آب دهان را بر آب میاندازند.
مار به چوپان میگوید که فقط یک سوال باقی مانده است، چوپان به کنار درختی میرود و از آن سوال میپرسد. درخت میگوید که بدی است زیرا انسانها در سایه درخت استراحت میکنند، از میوهاش میخورند، برگهایش را به گوسفندان میدهند و در نهایت شاخههاش را برای ساختن چوبدستی میشکنند. چوپان کاملاً ناامید میشود و مار به او میگوید که او همچنان یک سوال دیگر دارد.
چوپان به نزد روباه میرود و از او میپرسد که آیا سزای نیکی بدی است. روباه به چوپان میگوید که ابتدا باید ببیند که مار چگونه به میان توبره رفته است؟ و سپس پاسخ خود را میدهد. اما تا مار به میان توبره برمیگردد، روباه به چوپان میگوید که او را بکشد زیرا سزای نیکی بدی است.