انشا

انشا در مورد تک درختی در بیابان

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد تک درختی در بیابان برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا اول در مورد تک درختی در بیابان⭐

مقدمه:
 بیابانی خشک و بی‌آب، جایی که هیچ گیاهی جز تک درختی نمی‌روید. این درخت کوچک و بی‌برگ، تنها نشانه‌ای از حیات است در این دشت خشک و بی‌روح.

بدنه:
 این درخت در زمین خشک ریشه دوانده و با برگ‌هایش که سبز هستند در میان تمامی خشکی و گرمی بیابان، با اراده‌ی قوی خود را برجا نگه می‌دارد. او با طاقت و استقامت خود با بادهای گرم و خشک می جنگد.

این درخت با خاکی که تشنه است، می‌جنگد تا آب را در خود نگه دارد و همچنین با آفتابی که سوزان و تابان است می‌جنگد تا سایه‌ای به بیابان برساند.

این درخت کوچک، چندین سال است در این بیابان زندگی می‌کند. به تنهایی با خود می‌گوید و با افکار خود صحبت می‌کند. او در خلوت خود، به خاطرات گذشته و به آرزوهای آینده فکر می‌کند.

او فراموش نمی‌کند که یکبار در گذشته، درختان بیشماری در این بیابان رشد می‌کردند و این دشت خشک و بی‌روح، زندگی و رنگارنگی زیادی داشت، اما حالا او تنهاست و بیابان خشک و بی‌آب، تنها دوست و همراه اوست.

اما ناگهان یک روز، یک قطره‌ آب بر روی درخت  تنها  می‌افتد. این قطره، نشانه‌ای از امید و زندگی است. درخت با شادی به آن قطره نگاه می‌کند و با خوشحالی می‌فهمد که هنوز امیدی برای زندگی در این بیابان وجود دارد. او با خوشحالی این قطره را دریافت می‌کند و آن را در خود جا می‌دهد. این قطره، انرژی و زندگی را به درخت می‌بخشد و درخت به تدریج زنده می‌شود.

از آن روز به بعد، تک درخت ما در بیابان، به خودش امید می‌دهد. او با آبی که در خود نگه می‌دارد، به خاکی که تشنه است آب می‌رساند. او با سایه‌ای که به اطراف می‌افکند مهمانان ناخوانده را از آفتاب رها می‌کند. او با صدایی که در باد می‌پیچد، داستانش را به دیگران می‌گوید.

نتیجه:
 این درخت کوچک، به تنهایی تبدیل به نشانه‌ای از امید و استقامت در بیابان شده است. او با رشد و زندگی خود، به دیگران نشان می‌دهد که هیچ وقت نباید ناامید شد و همیشه امکان رشد و تغییر وجود دارد. او تک درختی در بیابان است.

⭐انشا دوم در مورد تک درختی در بیابان⭐

مقدمه:
 بیابان بسیار گرم است و من در این گرمای سوزان ناچارم از آن عبور کنم و این گرمای طاقت فرسا را تحمل کنم.

بدنه:
 با شروع راهپیمایی در بیابان فکر می کردم گهگاهی درختی ببینم تا بتوانم در سایه آن استراحت کنم اما دریغ از یک درخت. با ادامه راه بوته های خشکی می بینم که هیچ برگی ندارند و در گستره بیابان به صورت تک و توک دیده می شوند اما نه آنقدر بزرگ هستند که سایه ای داشته باشند و نه هیچ علامتی از سبزی و طراوت در آنها دیده می شود.

با ادامه راه از دور تک درختی در بیابان دیدم و خوشحال شدم از این که بالاخره جایی برای استراحت پیدا کردم به همین خاطر گام های خود را بلندتر کردم تا سریع تر به آن برسم.

با نزدیک شدن به درخت کم کم برگ های سبز آن چشمان من را نوازش داد و هر چند برگ ها مانند برگ های درختان جنگلی پهن نبود با این حال تا حدی توانسته بودند سایه ای ایجاد کنند و توانستم در آن سایه بنشینم و خود را از گرمای مستقیم خورشید رها کنم.

این درخت ارتفاع زیادی ندارد اما آن طور که معلوم است سعی کرده تا جایی که می تواند ریشه خود را به اعماق خاک برساند و از آب آن استفاده کند.

تک درخت بیابان در برابر طوفان های گرد و خاک و گرمای سوزان مقاومت کرده و توانسته پابرجا باقی بماند تا به این ترتیب قدرت و شکوه خود را به همه ثابت کند و از طرفی نور امید را در دل کسانی مانند من روشن کند تا چند دقیقه یا ساعتی بتوانند در سایه آن استراحت کنند.

نتیجه:
 درخت تنهای این بیابان هیچ دوست و رفیقی ندارد و ظاهرا از بین دوستان سابقش تنها اوست که باقی مانده و همچنان چشم انتظار باران است تا شاید ببارد و بذری را که دوستانش قبل از مرگشان در خاک پاشیده اند زنده کند.

4.4/5 - (7 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا