انشا در مورد جان بخشی به دریا
![انشا در مورد جان بخشی به خودکار](https://mosbate1.ir/wp-content/uploads/2023/11/sea6.jpg)
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد جان بخشی به دریا برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
⭐انشا اول در مورد جان بخشی به دریا⭐
مقدمه:
من دریا هستم. وسیع و بیکران. قلبم از آب است و روحم از شور و هیجان. من در دل کوهها و جنگلها متولد شدم و از میان صخرهها و جزایر گذشتم تا به اینجا برسم.
بدنه:
من یک موجود زنده هستم. در طول مسیرم، با همه چیز ارتباط برقرار میکنم. با گیاهان و حیوانات، با انسانها و با موجودات کوچکی که در اعماق من زندگی میکنند.
من به گیاهان و حیوانات آب میدهم تا بتوانند رشد کنند و زندگی کنند. من به انسانها آب میدهم تا بتوانند بنوشند و کشاورزی کنند.
من به انسانها آرامش میبخشم. من آنها را به دنیای رویاهایشان میبرم.
من دوست دارم با انسانها همراه باشم. دوست دارم آنها را در سفرم همراهی کنم و به آنها از زیباییهای طبیعت بگویم.
یک روز، یک گروه از دانشآموزان کنار من نشستند. آنها به من نگاه میکردند و از زیبایی من لذت میبردند. من از دیدن آنها خوشحال شدم و تصمیم گرفتم با آنها حرف بزنم.
دانشآموزان از من پرسیدند: «تو کی هستی؟»
من به آنها گفتم: «من دریا هستم.»
دانشآموزان گفتند: «خیلی زیبا هستی.»
من از حرف دانشآموزان خوشحال شدم و گفتم: «ممنونم.»
من و دانشآموزان مدت زیادی با هم صحبت کردیم. من به آنها از زیباییهای طبیعت و اهمیت حفاظت از آن گفتم.
دانشآموزان به حرفهای من گوش میکردند و با دقت به من نگاه میکردند. وقتی من تمام حرفهایم را گفتم، یک دانشآموز گفت: «من قول میدهم که از طبیعت محافظت کنم.»
من از حرف دانشآموز خوشحال شدم و گفتم: «من از تو ممنونم.»
من و دانشآموزان با هم خداحافظی کردیم و آنها به راه خود ادامه دادند.
من امیدوارم که انسانها همیشه از من و دیگر دریاها محافظت کنند تا بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم و به همه چیز زندگی ببخشیم.
نتیجه:
دریاها نقش مهمی در زندگی انسان ها و طبیعت دارند. ما باید از دریاها محافظت کنیم تا بتوانند به زندگی خود ادامه دهند و به همه چیز زندگی ببخشند.
⭐انشا دوم در مورد جان بخشی به دریا⭐
مقدمه:
من دریا هستم، پهنهای بیکران از آب شور و از هیجان موجهایم میزنند به ساحل و صدایم میپیچد در تلاطم.
بدنه:
یک روز، یک کشتی حامل انسانهای بیخانمان از کنار من عبور کرد. آنها به من نگاه میکردند و اشک میریختند. من از دیدن آنها ناراحت شدم و تصمیم گرفتم به آنها کمک کنم.
من موجهایم را آرام کردم و کشتی را به ساحل رساندم. انسانهای بیخانمان از کشتی پیاده شدند و به من تشکر کردند. آنها گفتند که من نجاتدهنده آنها هستم.
من از حرف انسانهای بیخانمان خوشحال شدم و گفتم: «من خوشحالم که توانستم به شما کمک کنم.»
انسانهای بیخانمان در ساحل اتراق کردند و من آنها را از غذا و آب خود دادم. آنها چند روز در کنار من ماندند و از زیبایی من لذت بردند.
وقتی زمان رفتن آنها فرا رسید، آنها از من خداحافظی کردند و گفتند که هرگز من را فراموش نخواهند کرد.
من از رفتن انسانهای بیخانمان ناراحت شدم، اما خوشحال بودم که توانسته بودم به آنها کمک کنم.
نتیجه:
من امیدوارم که همیشه بتوانم به انسانها کمک کنم و به آنها زیباییهای طبیعت را نشان دهم.