انشا

انشا در مورد دفتر من

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد دفتر من با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا اول در مورد دفتر من⭐

مقدمه:
دفتر من، دوستی قدیمی و همدمی صمیمی است. او همیشه همراه من بوده و در تمام لحظات زندگی ام، از کودکی تا بزرگسالی، خاطرات زیادی را با او رقم زده ام.

بدنه:
من دفتر را اولین بار در دوران ابتدایی مدرسه دیدم. معلممان گفت که باید برای درس انشا، دفتری مخصوص داشته باشیم. من دفتری را انتخاب کردم که روی جلد آن عکس یک پرنده زیبا بود. دفترم سفید و پاک بود و من با ذوق و شوق شروع به نوشتن کردم.

در آن دفتر، اولین انشایم را نوشتم. انشای ساده ای بود که در مورد خانواده ام بود. معلمم آن انشا را خیلی دوست داشت و به من نمره بیست داد. من از اینکه انشایم مورد تحسین معلمم قرار گرفته بود، خیلی خوشحال شدم.

از آن روز به بعد، دفترم تبدیل به یکی از مهم ترین وسایل زندگی ام شد. من در آن دفتر، علاوه بر انشا، تمام درس هایم را می نوشتم. همچنین، خاطرات و احساساتم را نیز در دفترم می نوشتم.

دفترم با من به مدرسه می رفت و با من در خانه می ماند. او همیشه با من بود و من همیشه از او مراقبت می کردم.

در دوران راهنمایی، دفترم تبدیل به دفترچه خاطرات شد. من در آن دفتر، تمام اتفاقات مهم زندگی ام را می نوشتم. از اولین دوستی ام تا اولین عشقم، همه را در دفترم ثبت کردم.

دفترم شاهد تمام لحظات شادی و غم زندگی ام بوده است. او همیشه در کنار من بوده و من همیشه از او سپاسگزارم.

من دفترم را دوست دارم و هرگز او را فراموش نمی کنم. او برای من بیشتر از یک دفتر است، او یک دوست واقعی است.

پایان:
در این انشا، دفتر را به عنوان یک دوست واقعی معرفی کرده ام. دفتری که در تمام لحظات زندگی همراه نویسنده بوده و خاطرات زیادی را با او رقم زده است.

⭐انشا دوم در مورد دفتر من (از زبان دفتر)⭐

مقدمه:
من یک دفترم، یک دفترچه کوچک و ساده با جلد سبزرنگ. از جنس کاغذ هستم و برگ‌هایم سفید و شفاف. من در یک کارخانه بزرگ کاغذسازی ساخته شده‌ام. از درختان زیادی برای ساخت من استفاده شده است.

بدنه:
روزی که من ساخته شدم، خیلی خوشحال بودم. می‌دانستم که قرار است نقش مهمی در زندگی انسان‌ها داشته باشم. من قرار بود به آن‌ها کمک کنم تا افکار و احساسات خود را بیان کنند. قرار بود به آن‌ها کمک کنم تا دانش خود را افزایش دهند و رشد کنند.

من در یک فروشگاه بزرگ قرار گرفتم. منتظر بودم تا صاحبی پیدا کنم. بالاخره یک روز، یک دختر کوچک به نام نگار مرا خرید. نگار یک دختر مهربان و باهوش بود. او از من مراقبت می‌کرد و همیشه مرا تمیز و مرتب نگه می‌داشت.

نگار از من برای نوشتن انشاهای مدرسه‌اش استفاده می‌کرد. او از من برای نقاشی کشیدن و نوشتن خاطراتش استفاده می‌کرد. او از من برای یادداشت‌برداری در کلاس‌های درسش استفاده می‌کرد.

من با نگار خاطرات زیادی دارم. خاطرات شیرینی که هرگز فراموش نمی‌کنم. خاطراتی از روزهای مدرسه، خاطراتی از روزهای کودکی، خاطراتی از روزهای شادی و غم.

من با نگار بزرگ شدم. او با من درس خواند، با من بازی کرد و با من سفر کرد. من شاهد همه‌ی روزهای خوب و بد نگار بودم.

امروز، من هنوز هم همراه نگار هستم. من هنوز هم برای او یادداشت می‌نویسم و خاطراتش را ثبت می‌کنم. من هنوز هم با او همسفر هستم.

نتیجه:
من دفتر نگار هستم، یک دوست خوب و وفادار که همیشه در کنار او هستم.

3.2/5 - (4 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا