انشا در مورد سگ گرسنه
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد سگ گرسنه با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
⭐انشا در مورد سگ گرسنه⭐
مقدمه:
در کوچه پس کوچه های شهر، سگ گرسنه ای در حال پرسه زدن بود. او چند روز بود که چیزی نخورده بود و شکمش به شدت گرسنه بود. او به دنبال تکه ای نان یا گوشت بود تا شکمش را سیر کند.
بدنه:
سگ گرسنه به هر در می زد و از صاحب خانه ها می خواست که به او غذا بدهند. اما صاحب خانه ها از او می ترسیدند و او را فراری می دادند.
سگ گرسنه از شدت گرسنگی داشت از حال می رفت. او به یک پارک رسید و در گوشه ای نشست. او دیگر امیدی نداشت که کسی به او غذا بدهد.
ناگهان یک پسر بچه به پارک آمد. پسر بچه سگ گرسنه را دید و دلش برای او سوخت. او یک تکه از نانی که خریده بود را برداشت و به سگ داد.
سگ گرسنه با دیدن نان، چشمانش برق زد. او تکه نان را از پسر بچه گرفت و شروع به خوردن کرد. او با اشتیاق تمام نان را خورد و شکمش سیر شد.
سگ گرسنه از پسر بچه تشکر کرد و دم تکان داد. پسر بچه هم از دیدن سگ خوشحال بود. او به سگ گفت: «حالا که سیر شدی، می توانی با من بازی کنی.»
سگ و پسر بچه با هم بازی کردند و خیلی خوش گذراندند. پسر بچه روی سگ اسم «کوکو» گذاشت.
کوکو دیگر گرسنه نبود و احساس خوشبختی می کرد. او صاحبی مهربان پیدا کرده بود که به او غذا می داد و با او بازی می کرد.
نتیجه:
این انشا نشان می دهد که مهربانی و کمک به دیگران، همیشه نتیجه خوبی دارد. پسر بچه با مهربانی خود، زندگی سگ گرسنه را تغییر داد.