انشا

انشا در مورد صبح یک روز برفی

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد صبح یک روز برفی با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا در مورد صبح یک روز برفی⭐

مقدمه:
صبح از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که برف می بارد. از پنجره بیرون را نگاه کردم و همه جا را سفید پوشیده دیدم. درختان، خیابان ها، ماشین ها، همه و همه سفید شده بودند. انگار که یک نقاش ماهر با قلم موی سفیدش، همه جا را رنگ کرده بود.

بدنه:
با عجله لباس های گرمم را پوشیدم و از خانه بیرون رفتم. هوا سرد بود، اما من از سرما ترسی نداشتم. برف بازی کردن در یک روز برفی، لذت دیگری دارد.

به خیابان رفتم و شروع کردم به بازی کردن با برف. با دستم گوله برفی درست کردم و به دوستانم پرتاب می کردم. آنها هم با من بازی می کردند و صدای خنده هایمان در خیابان می پیچید.

بعد از مدتی، تصمیم گرفتیم یک آدم برفی درست کنیم. با هم شروع به جمع کردن برف کردیم و یک آدم برفی بزرگ درست کردیم. به آدم برفی چشم و بینی و دهان کشیدیم و به او کلاه و شال گردن هم دادیم.

بعد از اینکه آدم برفی را درست کردیم، نشستیم و به تماشای برف بازی بچه های دیگر مشغول شدیم. بچه ها با هم گوله برفی پرتاب می کردند و از برف آدم برفی درست می کردند.

کم کم هوا کم کم تاریک شد و ما هم مجبور شدیم به خانه برگردیم. اما آن روز برای من یک روز فراموش نشدنی بود. آن روز را با بازی کردن در برف و ساختن آدم برفی گذراندم و حسابی لذت بردم.

نتیجه:
صبح یک روز برفی، یک روز زیبا و رویایی است. در این روز، همه چیز سفید و برفی است و انگار که دنیا جای دیگری است. اگر تا به حال در یک روز برفی از خواب بیدار شده اید، حتماً می دانید که این احساس چقدر زیباست.

4/5 - (1 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا