انشا

انشا در مورد عصای مادر بزرگ

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد عصای مادر بزرگ با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا در مورد عصای مادر بزرگ⭐

مقدمه:
عصای مادربزرگم، عصای چوبی ساده ای است که رنگ آن به مرور زمان از قهوه ای تیره به قهوه ای روشن تبدیل شده است. دسته آن کمی پهن تر از بقیه قسمت هاست و روی آن نقش و نگارهای زیبایی حک شده است.

بدنه:
مادبزرگم از این عصا برای راه رفتن استفاده می کند. او پاهایش کمی درد می کند، بنابراین عصا به او کمک می کند تا راحت تر راه برود.

من از کودکی به عصای مادربزرگم علاقه داشتم. همیشه دوست داشتم آن را در دست بگیرم و با آن راه بروم. مادربزرگم هم همیشه با مهربانی اجازه می داد این کار را انجام دهم.

یک روز که مادربزرگم بیمار بود، من عصا را برداشتم و به خانه او رفتم. مادربزرگم وقتی مرا دید، خیلی خوشحال شد. او گفت: «خوش آمدی، عزیزم. حالا بیا عصا را به من بده تا بتوانم راه بروم.»

من عصا را به مادربزرگم دادم و او با آن راه رفت. من هم کنار او راه می رفتم و با او صحبت می کردم. مادربزرگم از آن روز به بعد، عصا را بیشتر از قبل استفاده می کرد.

نتیجه:
عصای مادربزرگم برای من یادآور روزهای خوش کودکی است. یادآور مهربانی و محبت مادربزرگم است. من همیشه از این عصا مراقبت می کنم و آن را به یاد مادربزرگم نگه می دارم.

4.5/5 - (2 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا