انشا

انشا در مورد گفتگوی گل و درخت با مقدمه و نتیجه

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد گفتگوی گل و درخت برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا در مورد گفتگوی گل و درخت⭐

در یک روز آفتابی، در باغی سرسبز، گل رز زیبایی در کنار درخت تنومندی قد برافراشته بود. نسیم ملایمی می‌وزید و عطر گل رز در باغ می‌پیچید. درخت که از عطر دل‌انگیز گل مست شده بود، رو به گل کرد و گفت: “ای گل زیبا، چه عطری دل‌انگیزی داری! من سال‌هاست که در این باغ هستم، اما هرگز عطری به این لطافت و زیبایی استشمام نکرده بودم.”

گل رز با ناز و عشوه لبخندی زد و گفت: “ممنونم از تعریف شما، ای درخت بلند قامت. من هم از سایه خنک و دلنشین شما لذت می‌برم. در گرمای تابستان، سایه شما پناهگاه من است و از من در برابر آفتاب سوزان محافظت می‌کند.”

درخت گفت: “اما من در زمستان سرد و تاریک چه کنم؟ در آن زمان، برگ‌هایم را از دست می‌دهم و تنهای تنها می‌شوم.”

گل رز گفت: “نگران نباشید، ای درخت عزیز. من نیز در زمستان ها گل‌برگ هایم را از دست میدهم اما همیشه به همه امید می‌دهم و باغ را از تاریکی و سرما نجات خواهم داد.”

درخت با خوشحالی گفت: “چه حرف قشنگی! من از این پس بیشتر مراقب شما خواهم بود و از شما در برابر باد و باران محافظت خواهم کرد.”

گل رز و درخت به صحبت خود ادامه دادند و از زیبایی‌های باغ و زندگی در کنار یکدیگر لذت بردند. آنها فهمیدند که هر کدام از آنها زیبایی و فایده‌ای خاص خود را دارند و با کمک یکدیگر می‌توانند باغی زیباتر و شادتر بسازند.

3.5/5 - (13 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا