ضرب المثل

معنی ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ

حکایت ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ:

یک کلاغ در جنگلی زندگی می‌ کرد و یک روز فرزندش را به دنیا آورد. اما پس از مدتی، جوجه کلاغ هنوز هم پرواز کردن را یاد نگرفته بود. در یک روز بهاری، مادر کلاغ تصمیم گرفت برای به دست آوردن غذا از لانه خارج شود. قبل از رفتن، به فرزندش هشدار داد که در نبودش از خانه بیرون نرود زیرا پرواز کردن را به خوبی آموزش ندیده است. اما جوجه کلاغ حوصله تمرین پرواز را نداشت و از خانه‌ بیرون آمد. همان لحظه که قصد پرواز کردن داشت روی شاخه‌ ها افتاد و زخمی شد.

جوجه کلاغ از شدت درد به خودش می‌ پیچید و ناله می‌ کرد که در این حین، کلاغی دیگر او را دید و به کمکش رفت. اما نتوانست او را نجات بدهد. بعد از آن، کلاغی به همه خبر داد که چه اتفاقی افتاده است و پرواز کرد و رفت. ناگهان، تعدادی کلاغ را دید که روی زمین راه می‌ روند. آن‌ ها را صدا کرد و گفت: جوجه کلاغی روی شاخه‌ ها افتاده و بال‌ هایش شکسته است و نمی‌ تواند پرواز کند. آن‌ ها فوراً برای نجات بچه کلاغ پرواز کردند تا به بقیه هم خبر بدهند.

همه‌ ی کلاغ‌ ها با همکاری و تلاش گروهی تصمیم گرفتند برای کمک به جوجه کلاغ اقدام کنند. وقتی خبر از جوجه کلاغ به دیگران رسید، همه جمع شدند و همه‌ ی آن‌ چه را که درباره جوجه کلاغ فکر می‌ کردند را گفتند. یکی میگفت شنیده است که جوجه کلاغ مرده است و دیگری میگفت او گم شده است و دیگر آنجا نیست. اما وقتی به جوجه کلاغ نزدیک شدند، متوجه شدند که او هنوز زنده است و مادرش برای نجات او تلاش می‌ کند.

طبق همین داستان، از آن موقع تا به امروز اگر خبری بین مردم پخش شود که صحت نداشته و توسط افراد مختلفی پخش شده باشد، ضرب‌ المثل یک كلاغ چهل كلاغ را برای آن استفاده می کنند.

4/5 - (1 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا