انشا در مورد اگر نامرئی بودم
![](https://mosbate1.ir/wp-content/uploads/2023/09/If-I-were-invisible.jpg)
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد اگر نامرئی بودم با مقدمه، بدنه و نتیجه برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
⭐انشا اول در مورد اگر نامرئی بودم⭐
مقدمه:
اگر نامرئی بودم، زندگیم به چه شکلی میگذشت؟ این سؤالی است که همه ما در یک لحظهای به آن فکر میکنیم. بدون شک، این تصور برای همه ما جالب و هیجانانگیز است. بیایید با هم ببینیم که اگر نامرئی بودیم، چگونه در جهان اطرافمان حضور مییافتیم و چه کارهایی انجام میدادیم.
بدنه:
اگر نامرئی بودم، اولین کاری که میکردم این بود که به خانهها و مکانهای مختلف میرفتم و بدون اینکه کسی بفهمد، به زندگی خصوصی آنها نگاه میکردم. ممکن است برخی از آنها در حال خواندن کتاب باشند، بعضی به پختن یک غذای خوشمزه مشغولند و بعضی دیگر در حال تماشای فیلم هستند. من از دور آنها را تماشا میکردم و لحظاتی از زندگی شاد آنها لذت می بردم.
من بعد از آن، به پارکها میرفتم و به بازیهای کودکان نگاه می کردم. آنها با انرژی و شادی در حال بازی بوده و من را نمی بینند. من از آن لحظات لذت میبردم و یک عضو نامرئی از گروه بازیها میشدم.
من به دفتر کار و مکاتبات مختلف میرفتم و شاهد ارتباطات بین افراد بودم. من از گفتگوهای آنها میفهمیدم که مشکلاتی دارند و سعی میکنند آنها را حل کنند. من با دقت به مشکلات آنها گوش میکردم و اگر میتوانستم، به آنها کمک میکردم.
اگر نامرئی بودم، در دیگر مکانهای عمومی مانند رستورانها، کافهها و تئاترها حاضر می شدم. من به آرامی از میان مردم عبور میکردم و تماشا میکردم که آنها در حال لذت بردن از غذا، قهوه یا نمایش هستند. این تجربه برایم بسیار جذاب بود.
نتیجه:
به طور کلی، اگر نامرئی بودم، زندگی خود را برای کمک به دیگران و تجربه کردن لحظات شاد آنها اختصاص میدادم. این تجربه نه تنها برای من جالب بود، بلکه به من احساس رضایت و خوشحالی میداد. بدون شک، اگر نامرئی بودم، جهان را به شکلی کاملاً متفاوت تجربه میکردم.
⭐انشا دوم در مورد اگر نامرئی بودم⭐
مقدمه:
اگر نامرئی بودم صبحها از خواب بیدار میشدم و به آرامی از خانه خارج می گشتم. در هوای خنک و صاف صبح، راهی پارک میشوم و در آنجا، بازیهای کودکان را تماشا میکنم. آنها با انرژی و شادی در حال بازی هستند. من به آرامی به آنها نزدیک میشوم و شادیشان را افزایش میدهم.
بدنه:
من با عبور از پارک، به خیابانها میروم. آنجا میلیونها انسان در حال حرکت هستند. من به آرامی از میان آنها عبور میکنم. به آرامی نزدیک میشوم و گوش میکنم. من به آرزوها، درد و رنجها، خوشحالی و اندوهها گوش می کنم. این همه حس و احساس در یک خیابان پر از انسانها برای من شگفت انگیز است و من میخواهم این همه احساس را درک کنم و به آنها کمک کنم. اما نامرئی بودنم این امکان را به من میدهد که بدون اینکه کسی بفهمد کمکشان باشم.
من به محل کارها وارد می شوم و ارتباطات مختلف بین افراد را مشاهده میکنم. مشکلاتی که همه دارند و سعی میکنند آنها را حل کنند. من به آنها گوش میکنم و اگر میتوانم، راهنمایی میکنم. اما بدون اینکه کسی بفهمد، بدون اینکه نامرئی بودنم آشکار شود.
به رستورانها و کافهها میروم. مینشینم و با آرامش قهوهام را مینوشم. از دور نگاه میکنم به افراد. تماشا میکنم که چگونه از غذا و نوشیدنیهای خود لذت میبرند. این لحظاتی است که من به تنهایی از زندگی لذت میبرم. بدون اینکه کسی بفهمد، در کنار آنها مینشینم و از زندگیشان لذت میبرم.
نتیجه:
اگر نامرئی بودم، همه چیز در دنیا برایم جذاب و جالب است. همه جا میروم و به آرامی تماشا میکنم. به آرامی کمک میکنم و شادی میبخشم. این تجربه نامرئی بودن، برایم بسیار ارزشمند است. من به این شکل، دنیا را با دیدگاهی کاملاً جدید تجربه میکنم و از آن لذت خواهم برد.
خوب بود.
اصل
خیلی خوب بود من که لذت بردم 🌹🌹