انشا

انشا در مورد دعوای مداد و تراش

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد دعوای مداد و تراش با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا اول در مورد دعوای مداد و تراش⭐

مقدمه:
در یک دفترچه خاطرات، مداد و تراش با هم زندگی می کردند. مداد همیشه از تراش می ترسید، چون فکر می کرد تراش می خواهد او را از بین ببرد. تراش هم همیشه از مداد می ترسید، چون فکر می کرد مداد او را بیکار می کند.

بدنه:
یک روز، مداد و تراش با هم دعوا کردند. مداد گفت: «تو می خواهی من را از بین ببری.» تراش گفت: «نه، من نمی خواهم این کار را بکنم.»

دعوای مداد و تراش خیلی شدید شد. آنها از هم متنفر بودند. مداد می خواست تراش را از دفترچه خاطرات بیرون کند. تراش هم می خواست مداد را بشکند.

در این میان، دفترچه خاطرات از دعوای مداد و تراش خسته شده بود. او گفت: «شما دو تا چرا با هم دعوا می کنید؟ مگر نمی دانید که بدون هم نمی توانید کار کنید؟»

مداد و تراش از حرف دفترچه خاطرات تعجب کردند. آنها فهمیدند که دفترچه خاطرات راست می گوید. بدون هم نمی توانستند کار کنند.

مداد گفت: «من اشتباه کردم. تو نمی خواهی من را از بین ببری.» تراش هم گفت: «من هم اشتباه کردم.»

مداد و تراش از دفترچه خاطرات عذرخواهی کردند. آنها قول دادند که دیگر با هم دعوا نکنند.

از آن روز به بعد، مداد و تراش با هم دوست شدند. آنها با هم کار می کردند و دفترچه خاطرات را پر از نوشته های زیبا می کردند.

نتیجه:
ما هم باید مانند مداد و تراش باشیم. ما باید با هم دوست باشیم و با هم کار کنیم. اگر با هم دعوا کنیم، نمی توانیم کار خوبی انجام دهیم.

⭐انشا دوم در مورد دعوای مداد و تراش⭐

مقدمه:
در یک کلاس درس، مداد و تراش با هم دعوا کردند. مداد می گفت: «من مهم تر هستم. من هستم که می نویسم و حرف های معلم را روی کاغذ می آورم.»

بدنه:
تراش گفت: «نه، من مهم تر هستم. من هستم که مداد را تیز می کنم و به او کمک می کنم تا بهتر بنویسد.»

دو دوست از هم جدا شدند و هر کدام به گوشه ای رفتند. مداد شروع به گریه کرد. او گفت: «من بدون تراش هیچ کاری نمی توانم بکنم.»

تراش هم ناراحت بود. او گفت: «من بدون مداد هم هیچ کاری نمی توانم بکنم.»

معلم که دعوای آنها را شنیده بود، به آنها نزدیک شد و گفت: «شما هر دو مهم هستید. مداد، تو هستی که حرف های معلم را روی کاغذ می آوری. تراش، تو هستی که مداد را تیز می کنی و به او کمک می کنی تا بهتر بنویسد.»

مداد و تراش با هم آشتی کردند و فهمیدند که هر کدام به دیگری نیاز دارند. آنها با هم کار کردند و کارهای زیادی انجام دادند.

نتیجه:
در زندگی هر کس، افرادی هستند که به او کمک می کنند تا به هدف خود برسد. این افراد مهم هستند و باید قدردان آنها باشیم.

3.5/5 - (2 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا