انشا

انشا در مورد عطر و خاطره

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد عطر و خاطره با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا اول در مورد عطر و خاطره⭐

مقدمه:
عطر، یکی از زیباترین و دلنشین‌ترین نعمت‌های خداوند است که می‌تواند در لحظه‌ای، ما را به گذشته و خاطرات شیرینی ببرد. وقتی عطر آشنایی را می‌شنویم، ناخودآگاه به یاد لحظات خوشی می‌افتیم که آن عطر در آن‌ها حضور داشته است.

بدنه:
خاطرات، مانند یک گنجینه ارزشمند هستند که می‌توانند در لحظات سختی، ما را تسلی دهند و به ما امید بدهند. عطر، می‌تواند مانند یک کلید، درهای خاطرات را به روی ما باز کند و ما را به آن لحظات شیرین ببرد.

من عطر زیادی را دوست دارم، اما یکی از عطرهایی که برای من بسیار خاطره‌انگیز است، عطر مادرم است. مادرم همیشه در خانه و موقع نماز، عطر می‌زد. وقتی عطر مادرم را می‌شنوم، ناخودآگاه به یاد دوران کودکی‌ام می‌افتم. یادم می‌آید که مادرم همیشه، کنارم می‌نشست و موهایم را شانه می‌زد. او همیشه عطر خوشی می‌زد که من عاشق آن بودم.

عطر مادرم، برای من یادآور محبت و مهربانی اوست. یادآور لحظات خوشی است که در کنار او داشته‌ام. وقتی عطر مادرم را می‌شنوم، احساس می‌کنم که دوباره کودک شده‌ام و در آغوش مادرم هستم.

نتیجه:
عطر، می‌تواند مانند یک پل، ما را به گذشته و خاطرات شیرینی ببرد. خاطراتی که می‌توانند در لحظات سختی، ما را تسلی دهند و به ما امید بدهند.

⭐انشا دوم در مورد عطر و خاطره⭐

مقدمه:
عطر مادربزرگ، عطر خاطره‌های کودکی است. عطر گرم و پر مهری که با بوی گل‌های باغچه و نان تازه پخته شده در تنور خانه گره خورده است. عطر مادربزرگ، عطر عشق و محبت بی‌پایانی است که در قلب هر کودکی جاودان می‌ماند.

بدنه:
وقتی به یاد مادربزرگم می‌افتم، اولین چیزی که به ذهنم می‌آید، عطر اوست. عطر خوشی که همیشه در خانه‌اش می‌پیچید و همه را پر از شادی و سرور می‌کرد. مادربزرگم همیشه عطر گل‌های باغچه را به تن داشت. عطر گل‌های رز، یاسمن و بنفشه. عطر گلی که در باغچه خانه‌اش می‌شکفت و بوی آن همه جا را پر می‌کرد.

مادربزرگم همیشه نان تازه می‌پخت. نان‌های داغ و خوشمزه‌ای که بوی آن‌ها تا کوچه‌های روستا می‌پیچید. وقتی نان‌های مادربزرگم را می‌خوردم، انگار دنیا را به دست گرفته بودم. عطر نان‌های مادربزرگم، عطر خاطرات شیرین کودکی من است.

مادربزرگم همیشه با مهربانی و محبت از من پذیرایی می‌کرد. وقتی به خانه‌اش می‌رفتم، با یک فنجان چای داغ و یک حبه قند خوشمزه از من پذیرایی می‌کرد. عطر چای و قند مادربزرگم، عطر عشق و محبت اوست.

نتیجه:
مادربزرگم دیگر در قید حیات نیست، اما عطر او هنوز در قلب من زنده است. عطر مادربزرگم، عطر خاطرات شیرین کودکی من است که هیچ‌وقت فراموش نمی‌شود.

4/5 - (1 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا