انشا در مورد عینک پدربزرگ
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد عینک پدربزرگ با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
⭐انشا در مورد عینک پدربزرگ⭐
مقدمه:
عینک پدربزرگم، یک عینک قدیمی و ساده است. فریم آن از جنس فلز است و شیشههای آن به رنگ قهوهای است. پدربزرگم این عینک را خیلی دوست دارد و همیشه آن را به چشم میزند.
بدنه:
وقتی پدربزرگم عینکش را به چشم میزند، چهرهاش جدیتر میشود و انگار همه چیز را بهتر میبیند. پدربزرگم با عینکش کتاب میخواند، روزنامه میخواند، تلویزیون تماشا میکند و حتی آشپزی میکند.
من خیلی دوست دارم که پدربزرگم عینکش را به چشم بزند. وقتی عینکش را به چشم میزند، احساس میکنم که او قویتر و باتجربهتر است.
یک روز، پدربزرگم عینکش را گم کرد. من خیلی ناراحت شدم. به همه جا سر زدیم، اما عینک پدربزرگم را پیدا نکردیم.
پدربزرگم خیلی ناراحت بود. او میگفت که بدون عینک نمیتواند کتاب بخواند، روزنامه بخواند و تلویزیون تماشا کند.
من تصمیم گرفتم که عینک پدربزرگم را پیدا کنم. من همه جا را گشتم و حتی از همسایهها هم کمک خواستم.
بالاخره، بعد از چند روز، عینک پدربزرگم را پیدا کردم. عینک روی زمین افتاده بود و من آن را زیر تخت پیدا کردم.
من خیلی خوشحال بودم که عینک پدربزرگم را پیدا کرده بودم. عینک را به پدربزرگم دادم و او خیلی خوشحال شد.
پدربزرگم به من گفت که من یک پسر خیلی مهربان و فداکار هستم. من خیلی خوشحال شدم که توانستم پدربزرگم را خوشحال کنم.
نتیجه:
عینک پدربزرگم، یک شیء کوچک اما ارزشمند است. این عینک، یادآور مهربانی و فداکاری پدربزرگم است.