انشا

انشا در مورد گفتگوی باران و جنگل با مقدمه و نتیجه

در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، انشا در مورد گفتگوی باران و جنگل برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.

⭐انشا در مورد گفتگوی باران و جنگل⭐

در یک روز گرم و خشک تابستانی، ابرهای تیره و سنگین آسمان را فرا گرفتند. باد شروع به وزیدن کرد و رعد و برق در آسمان می درخشید. درختان جنگل با نگرانی به آسمان نگاه می کردند. آنها می دانستند که باران در راه است.

باران از ابرها فرود آمد و بر روی درختان جنگل بارید. قطرات باران به آرامی بر روی برگ ها می غلتیدند و به زمین می رسیدند. درختان با خوشحالی باران را پذیرفتند. آنها تشنه بودند و باران آنها را سیراب می کرد.

باران و جنگل با هم گفتگو کردند.

باران گفت: “من اینجا هستم تا به تو کمک کنم. من تشنگی تو را رفع می کنم و تو را زنده نگه می دارم.”

جنگل گفت: “متشکرم. ما به تو نیاز داریم. تو زندگی ما را می گردانی.”

باران گفت: “من دوستت دارم، جنگل. تو زیبا و حیرت انگیز هستی.”

جنگل گفت: “من هم دوستت دارم، باران. تو هدیه ای از سوی خداوند هستی.”

باران و جنگل ساعت ها با هم گفتگو کردند. آنها در مورد زیبایی طبیعت و اهمیت یکدیگر صحبت کردند.

باران گفت: “من می خواهم همیشه به تو کمک کنم.”

جنگل گفت: “من هم می خواهم همیشه به تو کمک کنم.”

باران و جنگل عهد کردند که همیشه در کنار هم باشند و به یکدیگر کمک کنند.

باران ادامه داد به باریدن و جنگل نیز به رشد و شکوفایی خود ادامه داد. آنها با هم در صلح و آرامش زندگی کردند و زیبایی طبیعت را برای همه به ارمغان آوردند.

نتیجه:
باران و جنگل دو عنصر مهم طبیعت هستند که به یکدیگر وابسته هستند. باران به جنگل آب می دهد و جنگل به باران اکسیژن می دهد. آنها در کنار هم زندگی می کنند و به یکدیگر کمک می کنند تا طبیعت زیبا و زنده بماند.

4.7/5 - (4 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا