جملات و اشعار
متن در مورد زمستان و برف عاشقانه
![](https://mosbate1.ir/wp-content/uploads/2022/11/winter-couple-Copy.jpg)
در این مطلب از مجله اینترنتی مثبت 1، متن در مورد زمستان و برف عاشقانه برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که موردتوجه شما قرار گیرد.
تبلیغات
سرد است هوا بیرون اگر میروی دستهای مرا هم با خودت ببر! برف ببارد یا باران برای باور زمستان همین جای نبودنت کافی ست!
قول داده بودی با اولین برف به خیابان برویم و آدم برفی رویاییمان را بسازیم امروز برف آمد من حتی منتظرت هم نبودم آخر چطور انتظار کسی که نیست را بکشم؟
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد نمیدانم از برف است یا از تنهایی برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم بی فایده است دستانم پاهایم چون تکهای از یخ سرد سردند به تو فکر میکنم آه میکشم به خود میگویم یکی باید باشد یکی که دستانش آغوشش نگاهش احساسش گرمابخش زندگیت باشد یکی مثل تو تویی که ندارمت...
متن عاشقانه برفی
زمستان است دیگر دل زمین به برف گرم است دل من به تو…
دارد برف میآید در گوش دانههای برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند.
رفت وُ آمد عجیبی داشتیم وقتی که میرفت جان ام میرفت وقتی که میآمد جان ام به لب میآمد هزار زمستان در دستهایش پنهان بود زمستان آمده بود زمستان رفت دیگر شمعدانیها حتی بیهوده قرمز نشدند زمستان ماند…
دلم یک زمستان سخت میخواهد یک برف یک کولاک به وسعت تاریخ که ببارد که ببارد که ببارد و تمام راهها بسته شوند و تو چارهای جز ماندن نداشته باشی و بمانی …
متن عاشقانه برفی جدید
خیالت جمع شده در آغوش من! گرمِ گرم رو به زمستان میکنم، میخندم
زمستان که بیاید اوضاع بهتر میشود کسی به دو عاشق که از سرما یکدیگر را بغل کردهاند کاری ندارد …
این سرفههای پیاپی این سرمای زده به استخوان از زمستان نیست. جای کسی خالی ست جای کسی…
خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار خوی من کی خوش شود؟ بیروی خوبت ای نگار بیتو هستم چون زمستان خَلق از من در عذاب با تو هستم چون گلستان خوی من خوی بهار
سرمای زمستان را، گرمای تو تارانده است
متن عاشقانه برف و زمستان
دل آدمی به هنگام بهار زمستان را میخواهد و به وقت زمستان، بهار را! دلتنگ میشود برای هر آنچه که دور است. آیا باید همیشه به هم رسید؟ بیخیال شو! بعضی چیزها وقتی که نیستند زیبایند.
به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت، من به این معجزه ایمان دارم، منتظر باید بود تا زمستان برود، غنچهها گل بکنند!
دلم میخواهد زمستان باشد… لااقل بهانهای داشته باشم که قانع ام کند برایِ سردیات!
برف میبارد و همه خوشحالند و من غمگین … دارد رد پاهایت را میپوشاند برف!
میپسندم “زمستان”را … فصلی که دیگر مجبور نیستم، صدای غمگین پر درد و چشمهای خیس قرمزم را از کسی پنهان کنم … میگویم: ”سرما” خوردهام
متن عاشقانه در مورد برف و زمستان
من که خود زادهٔ سرمای شب دی ماهم بی تو با سردی بی رحم زمستان چه کنم...
فصل که رخت عوض میکند دوباره عاشقت میشوم … گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم! عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم میکند!
من عاشق زمستانم عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه میروی که سُر نخوری که گونههایت از سرما سرخ شده است سر خود را تا حد ممکن در یقهات فرو کردهای دستهایت در جیبت به هم مچاله شده معصومانه به زمین خیرهای چه قدر دوست داشتنی شدهای حرفم را پس میگیرم من عاشق زمستان نیستم عاشق تــوام!
اصلِ زمستان این است من باشم تو باشی و آغوشت حالا این وسط برف و باران هم بیاید
متن ادبی در مورد برف و زمستان
ای که چون زمستانی و من دوست دارمت دستت را از من مگیر برای بالا پوش پشمینات از بازیهای کودکانهام مترس همیشه آرزو داشتهام روی برف، شعر بنویسم روی برف، عاشق شوم و دریابم که عاشق چگونه با آتش برف میسوزد
وقتی باد پردههای اتاق را به اهتزاز در میآورد و مرا عشق زمستانیات را به یاد میآورم آن هنگام، به باران پناه میبرم تا به سرزمین دیگری ببارد به برف، تا شهرهای دیگری را سفیدپوش کند و به خدا، تا زمستان را از تقویمش پاک کند چون نمیدانم بی تو، چگونه زمستان را تاب آورم
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه برفی به راه کوچهٔ برفی تو را از خود جدا کردم نفهمیدم که میمیرم نباشی مثل پروانه تو را من در ته این کوچهٔ برفی رها کردم
بیرون بسیار سرد است اما من اینجا در خودم احساس گرمای زیادی میکنم نوعی گرما که پوستم را فرا گرفته، این حسی است که هر زمان که به تو فکر میکنم به من دست میدهد. تو احساس گرمایی هستی که بدن یخ زده من را گرم میکند
دلم تنگ میشود گاهی برای یک دوستت دارم ساده دو فنجان قهوهٔ داغ سه روز تعطیلی در زمستان چهار خندهٔ بلند و پنج انگشت دوست داشتنی که لابلای انگشتانم جای گیرد
دانه برف، یکی از ظریفترین خلقتهای خداوند است اما نگاه کن زمانی که به هم چسبیده هستند چه میتوانند انجام دهند!
سرمای زمستان را، گرمای تو تارانده است
زمستان و برف عاشقانه
این سرفههای پیاپی این سرمای زده به استخوان از زمستان نیست. جای کسی خالی ست جای کسی…
چین و چروک های صورتم را که ادامه دهی به رفتنت میرسی به زمستانی سخت به برف که سالهاست جای سایهات روی سرم مینشیند